خوناشام من
خوناشام من
پارت2
(جیمین)
نميدونم چرا باید ا.ت رو اینجا ملاقات میکردم من بخاطر اینکه نبینمش اومدم به یه روستا توی آمریکا و الان ا.ت هم اینجاست
فلش بک:راوی
2سال پیش جیمین و ا.ت تو یه مدرسه درس میخوندن و هر دوشون خوناشام بودن ولی یه روز پدر و مادر ا.ت بخاطر خوردن خون یه گرگینه مجازات شدن و تنها راه بخششون این بود که ا.ت قدرتشو به اونا بده و بقیه عمرشو به عنوان انسان زندگی کنه چون قدرت خوناشامی ا.ت انقدر زیاد بود که هیچ کس نمیتونست شکستش بده بجز جیمین چون جیمین یه دورگه خوناشام گرگینه بود ولی جیمین شکست ا.ت رو نمیخاست چون اونها دیوانه وار عاشق هم بودن ولی بعد از اینکه ا.ت قدرتشو تسلیم کرد حافظش کاملا پاک شد و پیش یه خونواده انسان فرستاده شد.
پایان فلش بک
(جیمین)
ا.ت پوزخندی زد و گفت؛ فکر نمیکنم لباسی که من میپوشم به شما ربطی داشته باشه
من: فقط خواستم بگم که همچين لباسی مخصوص ادمای خاصه و به هرکسی نمیاد
ا.ت: من هرکسی نیستم😎
من: آره همین طوره که تو میگی😏
ا.ت: یه لحظه صبر کن...ببینم تو منو تعقیب کردی؟
من:خیلی خودتو دست بالا گرفتیا
ا.ت: پس ميشه بگی اینجا چیکار میکنی
من: اومدم لباس بگیرم مشکلیه؟
ا.ت: نه چه مشکلی
من: ولی بنظرم تو دوست داشتی بخاطر تو اينجا باشم مگه نه؟
ا.ت: کدوم ادم عاقلی دلش میخاد با دشمنش یه جا باشه
لبخند تلخی زدم ولی سریع خودمو جمع کردم و گفتم: آخه از اونجايی که حتی موهاتو با من ست کردی به این نتیجه میرسم که خیلی منو میخای
ا.ت: هنوز اونقدرا هم دیونه نشدم... درضمن مگه تو نمیخای لباس بخری پس چرا داری با من حرف میزنی
من: خب از اینکه سربسرت بذارم خوشم مياد من دیگه رفتم
حتی از پشت سرمم میتونستم دهن بازشو بخاطر این حرفم ببینم😂
يه کت و شلوار سرمه ای و پیرهن سفید انتخاب کردم و از مغازه رفتم بیرون و به سمت آرایشگاه رفتم و موهامو بلوند کردم...
.
.
.
دوستان ببخشید معطل شدید و چون توی بیمارستانم نمیتونم پست بذارم شرمنده بوس جیمین رو کله هاتون
پارت2
(جیمین)
نميدونم چرا باید ا.ت رو اینجا ملاقات میکردم من بخاطر اینکه نبینمش اومدم به یه روستا توی آمریکا و الان ا.ت هم اینجاست
فلش بک:راوی
2سال پیش جیمین و ا.ت تو یه مدرسه درس میخوندن و هر دوشون خوناشام بودن ولی یه روز پدر و مادر ا.ت بخاطر خوردن خون یه گرگینه مجازات شدن و تنها راه بخششون این بود که ا.ت قدرتشو به اونا بده و بقیه عمرشو به عنوان انسان زندگی کنه چون قدرت خوناشامی ا.ت انقدر زیاد بود که هیچ کس نمیتونست شکستش بده بجز جیمین چون جیمین یه دورگه خوناشام گرگینه بود ولی جیمین شکست ا.ت رو نمیخاست چون اونها دیوانه وار عاشق هم بودن ولی بعد از اینکه ا.ت قدرتشو تسلیم کرد حافظش کاملا پاک شد و پیش یه خونواده انسان فرستاده شد.
پایان فلش بک
(جیمین)
ا.ت پوزخندی زد و گفت؛ فکر نمیکنم لباسی که من میپوشم به شما ربطی داشته باشه
من: فقط خواستم بگم که همچين لباسی مخصوص ادمای خاصه و به هرکسی نمیاد
ا.ت: من هرکسی نیستم😎
من: آره همین طوره که تو میگی😏
ا.ت: یه لحظه صبر کن...ببینم تو منو تعقیب کردی؟
من:خیلی خودتو دست بالا گرفتیا
ا.ت: پس ميشه بگی اینجا چیکار میکنی
من: اومدم لباس بگیرم مشکلیه؟
ا.ت: نه چه مشکلی
من: ولی بنظرم تو دوست داشتی بخاطر تو اينجا باشم مگه نه؟
ا.ت: کدوم ادم عاقلی دلش میخاد با دشمنش یه جا باشه
لبخند تلخی زدم ولی سریع خودمو جمع کردم و گفتم: آخه از اونجايی که حتی موهاتو با من ست کردی به این نتیجه میرسم که خیلی منو میخای
ا.ت: هنوز اونقدرا هم دیونه نشدم... درضمن مگه تو نمیخای لباس بخری پس چرا داری با من حرف میزنی
من: خب از اینکه سربسرت بذارم خوشم مياد من دیگه رفتم
حتی از پشت سرمم میتونستم دهن بازشو بخاطر این حرفم ببینم😂
يه کت و شلوار سرمه ای و پیرهن سفید انتخاب کردم و از مغازه رفتم بیرون و به سمت آرایشگاه رفتم و موهامو بلوند کردم...
.
.
.
دوستان ببخشید معطل شدید و چون توی بیمارستانم نمیتونم پست بذارم شرمنده بوس جیمین رو کله هاتون
۲۶.۴k
۰۹ آبان ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.