عشق دروغی
عشق دروغی
پارت دوم
ا/ت=مهمترین چیز توی یه رابطه این که هردو به اعتماد کنن که چیزی که بین اون و من نبود و باعث جدایی شد
《فلش بک به ۱سال پیش》
ا/ت=بلخره به هدفم رسیدم قبولی توی کمپانی و قرار کل زندگیم عوض شه
ولی من باید کار کنم که بفهمن من آرمی هستم نه نیازی نیست چرا هست نه نیست وای خدا خودشون میفهن دیگه با تمام ذوق وارد کمپانی شدم و رفتم سمت منشی
ا/ت=سلام
منشی=سلام
ا/ت=ببخشید مزاحم میشم من مترجمه گر جدیدم
منشی=بله فقط یه چند دقیقه وایسید
ا/ت=چشم
《پنج دقیقه بعد》
منشی=ببخشید طول کشید لطفا بیاید
ا/ت=نه مشکلی نیست (با لبخند)
منشی=فکر کنم سخت بود چون کار هرکسی نیست توی کمپانی ما و برای گروه بی تی اس ترجمه گری کنه
ا /ت=بله واقعا کار سختی بود بعضی اوقات خیلی نا امید میشدم و دیگه از تلاش کردن دست میکشیدم ولی فهمیدم حتی عاشق شدن هم سختی خودش داره
منشی=خیلی خوشحالم توی این کمپانی آمدید چون خیلی طرز دیدتون به اطرافتون خیلی قشنگ (با ذوق )
ا/ت=خیلی ممنونم عزیزم
منشی=رسیدم فقط بمونید تا مدیر هم بیاد
مدیر=سلام خانم ا/ت
ا/ت=سلام صبحتون بخیر خوبی
مدیر=بله خیلی ممنونم برای کار آمده هستید
ا/ت=بله
مدیر=پس بفرماید
وارد اتاق شدیم واییییییییییییییییییی خدایا نگاشون کن چرا انقد جذابن
واییییییییییی نگاشون کن وای ا/ت تو ارومیییییییییییییی نفس عمیق خب جدی شو
مدیر=سلام بچه ها
اعصا=سلام
مدیر=همینطوری که میدونید ترجمه گر ما هفته ی پیش رفت به دلایل شخصی خودش و برای نامجون سخت بود همش ترجمه برای شما کنه
پس من برای کار راحتی شما و نامجون یه ترجمه گر جدید پیدا کردم که فقط انگیلیسی ترجمه نمیکنه بیشتر زبان های جهان براتون ترجمه میکنه و الان خودش و معرفی میکنه بفرمایید
ا/ت=سلام من پارک ا/ت هستم و ۲۵ سالم هست
و کار من این که برای شما ترجمه گری کنم
مدیر=خیلی ممنونم خب بچه ها مشکلی ندارید
اعضا=نه ممنون
مدیر =خواهش میکنم خب دیگه من میرم و شما با ا/ت حرف یا سوالاتتون بپرسید فعلا خداحفظ
وای خدایا مدیر هم رفت من الان چه گوهی بخورم
نامجون=سلام ا/ت به کمپانی ما خوش آمدی
ا/ت=سلام خیلی ممنونم
شوگا=ا/ت تو دیگه مارو میشناسی دیگا
ا/ت=بله(توی ذهن ا/ت:آخه کدوم خری که شما رو نشناس این و بگید)
شوگا=پس نیازی به معرفی نیسا
ا/ت=بله نیست
جیمین=ا/ت ازت یه سوال داشتم
ا/ت=بله بفرماید
تمام مدت که داشتم برای اعضا به غیر ازتیهونگ توضیح میدادم
تمام مدت نگاهی سنگین تیهونگ روی خودم حس میکردم
لباسی که ا/ت پوشیده بود و عکسش گذاشتم
پارت دوم
ا/ت=مهمترین چیز توی یه رابطه این که هردو به اعتماد کنن که چیزی که بین اون و من نبود و باعث جدایی شد
《فلش بک به ۱سال پیش》
ا/ت=بلخره به هدفم رسیدم قبولی توی کمپانی و قرار کل زندگیم عوض شه
ولی من باید کار کنم که بفهمن من آرمی هستم نه نیازی نیست چرا هست نه نیست وای خدا خودشون میفهن دیگه با تمام ذوق وارد کمپانی شدم و رفتم سمت منشی
ا/ت=سلام
منشی=سلام
ا/ت=ببخشید مزاحم میشم من مترجمه گر جدیدم
منشی=بله فقط یه چند دقیقه وایسید
ا/ت=چشم
《پنج دقیقه بعد》
منشی=ببخشید طول کشید لطفا بیاید
ا/ت=نه مشکلی نیست (با لبخند)
منشی=فکر کنم سخت بود چون کار هرکسی نیست توی کمپانی ما و برای گروه بی تی اس ترجمه گری کنه
ا /ت=بله واقعا کار سختی بود بعضی اوقات خیلی نا امید میشدم و دیگه از تلاش کردن دست میکشیدم ولی فهمیدم حتی عاشق شدن هم سختی خودش داره
منشی=خیلی خوشحالم توی این کمپانی آمدید چون خیلی طرز دیدتون به اطرافتون خیلی قشنگ (با ذوق )
ا/ت=خیلی ممنونم عزیزم
منشی=رسیدم فقط بمونید تا مدیر هم بیاد
مدیر=سلام خانم ا/ت
ا/ت=سلام صبحتون بخیر خوبی
مدیر=بله خیلی ممنونم برای کار آمده هستید
ا/ت=بله
مدیر=پس بفرماید
وارد اتاق شدیم واییییییییییییییییییی خدایا نگاشون کن چرا انقد جذابن
واییییییییییی نگاشون کن وای ا/ت تو ارومیییییییییییییی نفس عمیق خب جدی شو
مدیر=سلام بچه ها
اعصا=سلام
مدیر=همینطوری که میدونید ترجمه گر ما هفته ی پیش رفت به دلایل شخصی خودش و برای نامجون سخت بود همش ترجمه برای شما کنه
پس من برای کار راحتی شما و نامجون یه ترجمه گر جدید پیدا کردم که فقط انگیلیسی ترجمه نمیکنه بیشتر زبان های جهان براتون ترجمه میکنه و الان خودش و معرفی میکنه بفرمایید
ا/ت=سلام من پارک ا/ت هستم و ۲۵ سالم هست
و کار من این که برای شما ترجمه گری کنم
مدیر=خیلی ممنونم خب بچه ها مشکلی ندارید
اعضا=نه ممنون
مدیر =خواهش میکنم خب دیگه من میرم و شما با ا/ت حرف یا سوالاتتون بپرسید فعلا خداحفظ
وای خدایا مدیر هم رفت من الان چه گوهی بخورم
نامجون=سلام ا/ت به کمپانی ما خوش آمدی
ا/ت=سلام خیلی ممنونم
شوگا=ا/ت تو دیگه مارو میشناسی دیگا
ا/ت=بله(توی ذهن ا/ت:آخه کدوم خری که شما رو نشناس این و بگید)
شوگا=پس نیازی به معرفی نیسا
ا/ت=بله نیست
جیمین=ا/ت ازت یه سوال داشتم
ا/ت=بله بفرماید
تمام مدت که داشتم برای اعضا به غیر ازتیهونگ توضیح میدادم
تمام مدت نگاهی سنگین تیهونگ روی خودم حس میکردم
لباسی که ا/ت پوشیده بود و عکسش گذاشتم
۱۵۷.۶k
۱۷ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.