پارت(۳)🫂🖇🥺
پارت(۳)🫂🖇🥺
چوی:خب کجاس؟؟
شوگا:بالا تو اتاقه
چوی:اوک
دکتر رفت که ماریا هم همراهش رفت
چوی:بههههههه جناب جونگکوک چطوری؟
کوک:میبینین که
دکتر چوی..شما چرا اومدین اخه؟؟
چوی:حالت بده لجبازی هم میکنی ؟؟خوبه جین خبرم کرد نگاه کن حالتو!
چوی رو به ماریا:لطفا بیرون باشین معاینش کنم
ماریا:ولی من میخوام باشم نمیرم
کوک:ماریا شنیدی که دکتر چیگفت برو
ماریا که بغض کرده بود هیچی نگفت و رفت بیرون و درم بست
چوی:زنت خیلی دوست داره از موقعی که اومدم داره پر پر میزنه
کوک:*خنده زورکی*
چوی:خب از کی اینطوری شدی؟؟
کوک:از صب حال ندارم
دکتر معاینش کرد و ی سرم و ارامبخش بهش زد و گفت که استراحت کنه
بعد اینکه کوک خوابید دکت رفت پیش ماریا و اعضا
ماریا:د..دکتر حالش چطوره؟؟
دکتر:دخترم اروم باش حالش خوبه ی سرم بهش زدم اینم دارو هاش بگیرین مرتب بهش بده تا خوب بشه
ماریا:اوک
جین:ممنون دکتر .. ببخشید که این موقع شب ..
چوی:این حرف و نزن هر موقع کار داشتی زنگ بزن پشت کوه هم باشم خودمو میرسونم
جین:ممنونم واقعا
جین دکتر رو راهنمایی کرد و رفت داروهای کوک رو گرفت و اورد داد به ماریا
جین:خب زنداداش ما دیگه میریم مراقب کوک باش
ماریا:باشه مرسی ببخشید زحمتتون دادم و ممنونوکهه اومدین
شوگا:انجام وظیفه بود خب خدافس
اعضا رفدن و ماریا رفت پیش کوک
کوک خیلی نازو کیوت خوابیده بود
ماریا هنوز بغض داشت اومد کنار کوک نشست و گفت:
ببخشید که مراقبت نبودم همش تقصیر منه*گریه*
کوک کا چشماش بسه بود گفت :تقصیر تو نیس
ماریا:کوک؟؟خوبی؟درد نداری؟؟گلوت درد نمیکنه؟؟
کوک:دو دیقه نفس بگیر .. ن خوبم
ماریا:سرمت تموم شده وایسا درش بیارم
کوک:مگه بلدی؟؟
ماریا:بلههه من دوره کمک های اولیه رو رفدم
کوک:عاوو فهمیدم
ماریا کارشو انجام داد و اومد کنار کوک دراز کشید
کوک:مرسی که پیشمی
ماریا:*خنده*دوست دارم🫂🖇❤
کوک:منم همینطور
ماریا:کوک
کوک:بله؟؟
ماریا:میخوام..
کوک:چی میخوای؟؟
...
چوی:خب کجاس؟؟
شوگا:بالا تو اتاقه
چوی:اوک
دکتر رفت که ماریا هم همراهش رفت
چوی:بههههههه جناب جونگکوک چطوری؟
کوک:میبینین که
دکتر چوی..شما چرا اومدین اخه؟؟
چوی:حالت بده لجبازی هم میکنی ؟؟خوبه جین خبرم کرد نگاه کن حالتو!
چوی رو به ماریا:لطفا بیرون باشین معاینش کنم
ماریا:ولی من میخوام باشم نمیرم
کوک:ماریا شنیدی که دکتر چیگفت برو
ماریا که بغض کرده بود هیچی نگفت و رفت بیرون و درم بست
چوی:زنت خیلی دوست داره از موقعی که اومدم داره پر پر میزنه
کوک:*خنده زورکی*
چوی:خب از کی اینطوری شدی؟؟
کوک:از صب حال ندارم
دکتر معاینش کرد و ی سرم و ارامبخش بهش زد و گفت که استراحت کنه
بعد اینکه کوک خوابید دکت رفت پیش ماریا و اعضا
ماریا:د..دکتر حالش چطوره؟؟
دکتر:دخترم اروم باش حالش خوبه ی سرم بهش زدم اینم دارو هاش بگیرین مرتب بهش بده تا خوب بشه
ماریا:اوک
جین:ممنون دکتر .. ببخشید که این موقع شب ..
چوی:این حرف و نزن هر موقع کار داشتی زنگ بزن پشت کوه هم باشم خودمو میرسونم
جین:ممنونم واقعا
جین دکتر رو راهنمایی کرد و رفت داروهای کوک رو گرفت و اورد داد به ماریا
جین:خب زنداداش ما دیگه میریم مراقب کوک باش
ماریا:باشه مرسی ببخشید زحمتتون دادم و ممنونوکهه اومدین
شوگا:انجام وظیفه بود خب خدافس
اعضا رفدن و ماریا رفت پیش کوک
کوک خیلی نازو کیوت خوابیده بود
ماریا هنوز بغض داشت اومد کنار کوک نشست و گفت:
ببخشید که مراقبت نبودم همش تقصیر منه*گریه*
کوک کا چشماش بسه بود گفت :تقصیر تو نیس
ماریا:کوک؟؟خوبی؟درد نداری؟؟گلوت درد نمیکنه؟؟
کوک:دو دیقه نفس بگیر .. ن خوبم
ماریا:سرمت تموم شده وایسا درش بیارم
کوک:مگه بلدی؟؟
ماریا:بلههه من دوره کمک های اولیه رو رفدم
کوک:عاوو فهمیدم
ماریا کارشو انجام داد و اومد کنار کوک دراز کشید
کوک:مرسی که پیشمی
ماریا:*خنده*دوست دارم🫂🖇❤
کوک:منم همینطور
ماریا:کوک
کوک:بله؟؟
ماریا:میخوام..
کوک:چی میخوای؟؟
...
۳۴.۷k
۰۴ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.