پارت 5 فصل 2
پارت 5 فصل 2
نامجون ویو
راه افتادم دلم نمیخواست برم خونه برای همین تو خیابونا دور میزدم رفتم روبروی بستنی فروشی ای که دفعه اول با ا/ت وقتی مسابقه دادم رفتیم چقدر دلم براش تنگ شده الان کجاس چیکار میکنه شاید ازدواج کرده متوجه گرمی اشکی که روی گونم چکید شدم ای کاش الان اینجا بود
بعد از 20 دقیقه زل زدن به بستنی فروشی راه افتادم رسیدم خونه ساعت 11 بود دیدم جون سو اومد سمتم
جون سو : سلام خوش اومدی
نامجون : مرسی
جون سو : گریه کردی؟
نامجون : نه چطور
جون سو : احساس کردم گریه کردی
دیگه نتونستم جلوی خودمو بگیرم و زدم زیر گریه رو دو تا زانو هام افتادم و گریه میکردم که جون سو نشست و منو بغل کرد منم بغلش کردم و گریه میکردم دلم خیلی برای ا/ت تنگ شده بود نمیدونستم چیکار کنم فقط گریه میکردم
ا/ت ویو
پس که اینطور کیم نامجون یه مدت به من میگفتی دوست دارم الان داری تو بغل یکی دیگه اشک میریزی یهو احساس کردم یه دستی رو شونم نشست
مکس: حالت خوبه؟
ا/ت : اوه مکس تویی
مکس : هوم حالت خوبه؟
ا/ت : آره خوبم
مکس: کی میخوای بهش بگی که برگشتی
نامجون ویو
راه افتادم دلم نمیخواست برم خونه برای همین تو خیابونا دور میزدم رفتم روبروی بستنی فروشی ای که دفعه اول با ا/ت وقتی مسابقه دادم رفتیم چقدر دلم براش تنگ شده الان کجاس چیکار میکنه شاید ازدواج کرده متوجه گرمی اشکی که روی گونم چکید شدم ای کاش الان اینجا بود
بعد از 20 دقیقه زل زدن به بستنی فروشی راه افتادم رسیدم خونه ساعت 11 بود دیدم جون سو اومد سمتم
جون سو : سلام خوش اومدی
نامجون : مرسی
جون سو : گریه کردی؟
نامجون : نه چطور
جون سو : احساس کردم گریه کردی
دیگه نتونستم جلوی خودمو بگیرم و زدم زیر گریه رو دو تا زانو هام افتادم و گریه میکردم که جون سو نشست و منو بغل کرد منم بغلش کردم و گریه میکردم دلم خیلی برای ا/ت تنگ شده بود نمیدونستم چیکار کنم فقط گریه میکردم
ا/ت ویو
پس که اینطور کیم نامجون یه مدت به من میگفتی دوست دارم الان داری تو بغل یکی دیگه اشک میریزی یهو احساس کردم یه دستی رو شونم نشست
مکس: حالت خوبه؟
ا/ت : اوه مکس تویی
مکس : هوم حالت خوبه؟
ا/ت : آره خوبم
مکس: کی میخوای بهش بگی که برگشتی
۵۹.۲k
۰۶ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.