پارت 3 فصل 2
پارت 3 فصل 2
نامجون ویو
بعد هم رفت دست و صورتشو بشوره منم رفتم سر سفره نشستم تا بیاد وقتی اومد کنارم نشست بعد از خوردن غذا حاضر شدیم و راه افتادیم
وقتی رسیدیم همه دور 2 نفر جمع شده بودن ما همه ماسک داشتیم خیلی کم بودن کسایی که دور اونا جمع نشده باشن رفتم سمت یکی از اونا و گفتم :
نامجون : چرا اونجا انقدر شلوغه
مرده : چون اون 2 تا مافیای متحد شده اونجان
نامجون : آهان
بعد رئیس این جشن اومد و شروع کرد به سخنرانی
رئیس جشن : خوشحالم که اومدید مخصوصا شما 2 نفر مافیا های متحد شده
اینو که گفت همه رفتن سر میزشون وقتی خلوت شد تونستم ببینمشون یکیشون زن بود اون یکی مرد هر دوشون خیلی خوشگل بودن بعد از ا/ت دیگه هیچ وقت به کسی نگاهم نکردم ولی ایندفعه یه حس خوبی به اون داشتم نمیدونم چرا
رئیس این جشن حرفشو زد و رفت امشب خیلی خطرناک بود جون سو هم چسبیده بود به من بهتر یه وقت بلایی سرش میارن حالا بیا جمعش کن
همه حرف میزدن ولی اون دو تا فقط یه جا وایساده بودن و نگاه میکردن
بهتر بود یکم بهشون نزدیک بشم به جون سو گفتم همونجا وایسه تا من بیام بعد هم رفتم سر میزشون دختره حتی نگاهم نکرد ولی پسره گفت :
پسره : سلام
نامجون : سلام
پسره : کاری داشتید؟
نامجون : نه فقط میخواستم بدون اسم شما چیه
اینو که گفتم دختره برگشت نگام کرد ولی حرفی نمیزد
پسره : راستش یه موضوع شخصیه نمیشه گفت
نامجون : میشه یه سوال دیگه بپرسم؟
پسره : البته
پسر خوبی بود همش لبخند میزد
نامجون : شما هم دیگه رو میشناسید یا نسبتی دارید؟
پسره : نه راستش ما با هم کار میکنیم
نامجون: بله درسته
یهو از اون طرف سالن صدایی اومد صدا از دستشویی بود نگاه کردم دیدم جون سو نیست با دو رفتم سمت دستشویی اما در قفل بود ترسیده بودم از اینکه جون سو باشه درو میزدم ولی باز نمیشد یدفه یکی از پشت منو کشید عقب و خودش اومد جلو دیدم اون دخترس با پا کوبید به در که با شدت در باز شد رفتش داخل و دیدم که اون مرتیکه جون سو و گرفته و چسبونده به دیوار خواستم برم جلو که اون دختره دستشو گرفت جلومو نزاشت برم نمیفهمم این چشه
یهو اسلحشو دراورد و درجا مرده رو کشت جون سو جیغ میزد بعد هم دستشو از جلوم انداخت که با سرعت رفتم سمت جون سو و بغلش کردم
جون سو : نام... جون
نامجون : تموم شد تموم شد اشکال نداره
به دختره نگاه کردم که پوکر نگامون میکرد بعد هم جنازه اون مرده رو برداشت و رو کولش انداخت و از اونجا خارج شد ابن دیگه چجورشه الکی نیست که بزرگ ترین باند مافیان این 2 تان بعدشم پسره اومد همونی که با اون دختره باند بودن گفت :
پسره : نگران نباشید تموم شد همچی حل شد
نامجون : ممنونم
پسره : خواهش میکنم من که کاری نکردم
نامجون : از اون خانمم تشکر کنید
پسره : باشه فعلا خداحافظ
نامجون : خداحافظ
نه به دختره نه به این پسره
خب اینم از پارت 3 فصل 2 💙🌊
امیدوارم خوشتون بیاد 🌻💓
اگه میشه کامنت بزارید و لایک کنید(◍•ᴗ•◍)🌟💜
نامجون ویو
بعد هم رفت دست و صورتشو بشوره منم رفتم سر سفره نشستم تا بیاد وقتی اومد کنارم نشست بعد از خوردن غذا حاضر شدیم و راه افتادیم
وقتی رسیدیم همه دور 2 نفر جمع شده بودن ما همه ماسک داشتیم خیلی کم بودن کسایی که دور اونا جمع نشده باشن رفتم سمت یکی از اونا و گفتم :
نامجون : چرا اونجا انقدر شلوغه
مرده : چون اون 2 تا مافیای متحد شده اونجان
نامجون : آهان
بعد رئیس این جشن اومد و شروع کرد به سخنرانی
رئیس جشن : خوشحالم که اومدید مخصوصا شما 2 نفر مافیا های متحد شده
اینو که گفت همه رفتن سر میزشون وقتی خلوت شد تونستم ببینمشون یکیشون زن بود اون یکی مرد هر دوشون خیلی خوشگل بودن بعد از ا/ت دیگه هیچ وقت به کسی نگاهم نکردم ولی ایندفعه یه حس خوبی به اون داشتم نمیدونم چرا
رئیس این جشن حرفشو زد و رفت امشب خیلی خطرناک بود جون سو هم چسبیده بود به من بهتر یه وقت بلایی سرش میارن حالا بیا جمعش کن
همه حرف میزدن ولی اون دو تا فقط یه جا وایساده بودن و نگاه میکردن
بهتر بود یکم بهشون نزدیک بشم به جون سو گفتم همونجا وایسه تا من بیام بعد هم رفتم سر میزشون دختره حتی نگاهم نکرد ولی پسره گفت :
پسره : سلام
نامجون : سلام
پسره : کاری داشتید؟
نامجون : نه فقط میخواستم بدون اسم شما چیه
اینو که گفتم دختره برگشت نگام کرد ولی حرفی نمیزد
پسره : راستش یه موضوع شخصیه نمیشه گفت
نامجون : میشه یه سوال دیگه بپرسم؟
پسره : البته
پسر خوبی بود همش لبخند میزد
نامجون : شما هم دیگه رو میشناسید یا نسبتی دارید؟
پسره : نه راستش ما با هم کار میکنیم
نامجون: بله درسته
یهو از اون طرف سالن صدایی اومد صدا از دستشویی بود نگاه کردم دیدم جون سو نیست با دو رفتم سمت دستشویی اما در قفل بود ترسیده بودم از اینکه جون سو باشه درو میزدم ولی باز نمیشد یدفه یکی از پشت منو کشید عقب و خودش اومد جلو دیدم اون دخترس با پا کوبید به در که با شدت در باز شد رفتش داخل و دیدم که اون مرتیکه جون سو و گرفته و چسبونده به دیوار خواستم برم جلو که اون دختره دستشو گرفت جلومو نزاشت برم نمیفهمم این چشه
یهو اسلحشو دراورد و درجا مرده رو کشت جون سو جیغ میزد بعد هم دستشو از جلوم انداخت که با سرعت رفتم سمت جون سو و بغلش کردم
جون سو : نام... جون
نامجون : تموم شد تموم شد اشکال نداره
به دختره نگاه کردم که پوکر نگامون میکرد بعد هم جنازه اون مرده رو برداشت و رو کولش انداخت و از اونجا خارج شد ابن دیگه چجورشه الکی نیست که بزرگ ترین باند مافیان این 2 تان بعدشم پسره اومد همونی که با اون دختره باند بودن گفت :
پسره : نگران نباشید تموم شد همچی حل شد
نامجون : ممنونم
پسره : خواهش میکنم من که کاری نکردم
نامجون : از اون خانمم تشکر کنید
پسره : باشه فعلا خداحافظ
نامجون : خداحافظ
نه به دختره نه به این پسره
خب اینم از پارت 3 فصل 2 💙🌊
امیدوارم خوشتون بیاد 🌻💓
اگه میشه کامنت بزارید و لایک کنید(◍•ᴗ•◍)🌟💜
۲۳.۰k
۰۶ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.