پارت. 24
#پارت. 24
بنظر خودم موندم دیک بدرد نمیخورد، فعلا باید از اینجا میرفتم و بعدا دوباره بر میگشتم،
(3 سال بعد)
بلاخره بعده سه سال گذشتم، این آیدا دیگ اون آیدا ی ساده نیست، اگ اون با احساسات من بازی کردع منم با کل داراییش بازی میکنم
توی این سه سال خیلی چیزا فهمیده بودم از زندگیشون
به چند نفر سپرده بودم هرکاری میکنن زیر نظر داشته باشند
آرمان بعد 1 سال دانشگاه رو ول میکنه چون باباش شرکت داروسازیشو ب نامش میکنه و اونجا مشغول کار کردن شده
گوشیمو در آوردم و یه زنگ ب هانیه زدم تو این 3 سال خیلی کم باهاش حرف زدم
گوشیرو برداشت ک سریع گفتم
حوصله سلام و علیک و این چیزارو ندارم سریع میرم سر اصل مطلب
گفت
پس بگو خانم بیخودی زنگ نزده، کی میای؟
گفتم
ایرانم بیا بام کار مهمی دارم باهات خدافظ
منتظر نموندم دیگ چیزی بگه و قطع کردم روش
رفتم سمت خونه ای ک بعد 3 سال دارم دوباره میرم داخلش
تو این 3 سال خیلی چیزا عوض شد، یکم خونمو تمیز کردم و حاضر شدم و رفتم بام
وقتی رسیدم هانیه اونجا بود رفتم سمتش که سریع بلند شد و بغلم کرد و منم تمام دلتنگی این 3 سالو خالی کردم تو بغلش
نشستیم رو صندلی ک از رابطش با امیر حسین گفت ک بعد شب تولد من حسام کنار کشیده و امیر حسین دوباره پا پیش گذاشته ک هانیه ام قبول کرده
خوشحال شدم براش ک اون لاقل ب عشقش رسید
هانی گفت
حالا تو بگو چی شده ک این همه سال ول کردی رفتی، تو این سه سال چیکار کردی اصلا؟
منم سر صحبتو باز کردم
همه ی این اتفاقارو گفتم و بعدش گفتم
هانیه یادته بهمون میگفتن 2 جفت شر دانشگاه ب جز تو علاوه بر شرم میگفتن هانی هکر رشتتم ک کامپیوتر بوده قبلا و این کار برات خیلی آسون تره
ازت میخوام شرکت آرمان و هک کنی و هرچی میشه رو ب من بگی
تو این سه سال سعی کردم یکی از بزرگ ترین شرکتای دارو سازی رو بسازم، ک اعتماد کنن ب شرکتم و دارو هاشونو بخریم و بعدا من کارمو شروع کنم ولی بصورت ناشناس ب کمک همتون نیاز دارم
اگ ام کمکم نمیکنید مثل این 3 سال خودم کارامو انجام میدم
هانیه دستشو گذاشت رو شونمو گفت
تا اخرش پشتتم آیدا جونم:)
بنظر خودم موندم دیک بدرد نمیخورد، فعلا باید از اینجا میرفتم و بعدا دوباره بر میگشتم،
(3 سال بعد)
بلاخره بعده سه سال گذشتم، این آیدا دیگ اون آیدا ی ساده نیست، اگ اون با احساسات من بازی کردع منم با کل داراییش بازی میکنم
توی این سه سال خیلی چیزا فهمیده بودم از زندگیشون
به چند نفر سپرده بودم هرکاری میکنن زیر نظر داشته باشند
آرمان بعد 1 سال دانشگاه رو ول میکنه چون باباش شرکت داروسازیشو ب نامش میکنه و اونجا مشغول کار کردن شده
گوشیمو در آوردم و یه زنگ ب هانیه زدم تو این 3 سال خیلی کم باهاش حرف زدم
گوشیرو برداشت ک سریع گفتم
حوصله سلام و علیک و این چیزارو ندارم سریع میرم سر اصل مطلب
گفت
پس بگو خانم بیخودی زنگ نزده، کی میای؟
گفتم
ایرانم بیا بام کار مهمی دارم باهات خدافظ
منتظر نموندم دیگ چیزی بگه و قطع کردم روش
رفتم سمت خونه ای ک بعد 3 سال دارم دوباره میرم داخلش
تو این 3 سال خیلی چیزا عوض شد، یکم خونمو تمیز کردم و حاضر شدم و رفتم بام
وقتی رسیدم هانیه اونجا بود رفتم سمتش که سریع بلند شد و بغلم کرد و منم تمام دلتنگی این 3 سالو خالی کردم تو بغلش
نشستیم رو صندلی ک از رابطش با امیر حسین گفت ک بعد شب تولد من حسام کنار کشیده و امیر حسین دوباره پا پیش گذاشته ک هانیه ام قبول کرده
خوشحال شدم براش ک اون لاقل ب عشقش رسید
هانی گفت
حالا تو بگو چی شده ک این همه سال ول کردی رفتی، تو این سه سال چیکار کردی اصلا؟
منم سر صحبتو باز کردم
همه ی این اتفاقارو گفتم و بعدش گفتم
هانیه یادته بهمون میگفتن 2 جفت شر دانشگاه ب جز تو علاوه بر شرم میگفتن هانی هکر رشتتم ک کامپیوتر بوده قبلا و این کار برات خیلی آسون تره
ازت میخوام شرکت آرمان و هک کنی و هرچی میشه رو ب من بگی
تو این سه سال سعی کردم یکی از بزرگ ترین شرکتای دارو سازی رو بسازم، ک اعتماد کنن ب شرکتم و دارو هاشونو بخریم و بعدا من کارمو شروع کنم ولی بصورت ناشناس ب کمک همتون نیاز دارم
اگ ام کمکم نمیکنید مثل این 3 سال خودم کارامو انجام میدم
هانیه دستشو گذاشت رو شونمو گفت
تا اخرش پشتتم آیدا جونم:)
۷.۳k
۱۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.