part

part:⁶⁶
____________☆__________
بعد چندمین رسیدن هتل و رفتن تو اتاق

جونگکوک: بچه رو اوردی
یونا: هوف آره
جونگکوک: دمت گرم میدونستم میتونی ... خوده خوبی
یونا: آره

...

هارین"‌تاکسی گرفتم رفتن سمت خونه دعا می‌کرد تهیونگ خونه نباشه بعد چندمین رسیدم دیدم تهیونگ روکاناپه نشسته پشتش به منه آروم رفتم سمت راه پله ها که ...

تهیونگ: هارین!
هارین: ب بله
تهیونگ: لورا کجاست
هارین: عه عه چیزه یعنی
تهیونگ: چرا عه عه میکنی میگم لورا کجاست
هارین: *ترس*
تهیونگ: لورا کجاست *داد*
هارین: ددزدبدنش *ترس لکنت*
تهیونگ: چی؟ کی؟ کجا؟
هارین: یونا بردش


تهیونگ پاشد رفت سمت هارین زد تو گوشش

تهیونگ: دختره ی احمق دخترمو دزدیدن اونوقت تو با خیال راحت اومدی خونه به من میگی
هارین: ببخشید
تهیونگ: ببخشید تو به چه دردم میخوره

تهیونگ دست هارین رو گرفت و پرتش کرد بیروت

تهیونگ: تا لورا رو پیدا نکردی بر نمیگریدی خونه *در بست *
یونا: تهیونگ توروخدا در باز کن ببخشید *گریه *

هارین "همینجوری داشتم تو خیابون راه میرفتم و به یونا زنگ میزدم ولی جواب نمی‌داد

تهیونگ "رو مبل نشسته بودم به این فکر میکردم چیکار کنم یاد اومد تو گوشی قبلی شماره‌ی یونا ذو دارم شمار شو گرفتم و جواب داد

یونا: الو الو کیه چرا حرف نمیزنی ابو

تهیونگ " در همون حین گوشیشو هک کردم پ آدرسشو پیدا کردم و رفتم سمت آدرس رسیدن و رفتم داخل

پذیرش: بفرمایید
تهیونگ: اینجا پارک یونا دارید؟

ادامه دارد....
دیدگاه ها (۶)

part:⁶⁷___________________________پذیرش: پارک یونا فکرنکنم ه...

part:⁶⁸__________________________یونا: چیکار میکنیجونگکوک: ب...

اسم: لوراسن:۶ماهنام مادر: یونانام پدر: تهیونگ نام نامادری: ه...

part:⁶⁵________________________یونا رفت سمت ماشین سوار شدجون...

KI part 9

میان عشق و درد---پارت سوم:اون روز یونا با عجله از خونه بیرون...

های رمان قبلی که نوشتم چون گفتین بد ادامه نمیدم میخوام یدون...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط