part
part:⁶⁵
________________________
یونا رفت سمت ماشین سوار شد
جونگکوک: چیشد
یونا: زود روشن کن برین
راه افتادن
جونگکوک: خب چیشد
بونا:به هارین گفتم عصر بریم بیرون لورا هم بیاد
جونگکوک: لورا؟
یونا: بچه دیگه
جونگکوک: اها
(عصر)
یونا "رفتیم پوستینی انجام دادم آرایش کردم لباس پوشیدم به هارین زنگ زدم تا منتظرم باشه ... ماشین سوار شدم رفتم سمت خونه تهیونگ و بعد چندمین رسیدم
یونا: بیا بالا
هارین: سلام
یونا:سلام
هارین رو به لورا : دختر قشنگن میخوایم با مامان خاله بریم گردش
یونا: *خنده *
هارین: چرا میخندی
یونا: به این حس راحتی با لورا خندم میگیره در اصل من مامانم تو خالش
هارین :اها *اروم*
یونا: میگم انگار تو فتوشاپ و اینجور کارو حرفه ای هستی آفرین
هارین: ... *احساس گناه*
بعد چندمین رسیدن یه پاساژ پیاده شدن ... بعد چنذ ساعت گشتن و خرید کردن هارین گفت:
هارین: من میرم wc مواظب لورا باش
یونا: باش
هارین رفت ... یونا لورا رو بغل کرد بدو بدو رفت سمت ماشین سوار شد و گازشو گرفت هارین هم از در پاساژ بدوبدو میرفت دنبال ماشن اما بهشون نرسید
هارین: وایستا لعنتی وای حالا چیکار کنم تهیونگ منو میکشه
یونا لورا توماشین بودن و لورا هی گریه میکرد. داشتن میرفتن سمت هتل
یونا: گریه نکن دیگه بچه
ادامه دارد....
________________________
یونا رفت سمت ماشین سوار شد
جونگکوک: چیشد
یونا: زود روشن کن برین
راه افتادن
جونگکوک: خب چیشد
بونا:به هارین گفتم عصر بریم بیرون لورا هم بیاد
جونگکوک: لورا؟
یونا: بچه دیگه
جونگکوک: اها
(عصر)
یونا "رفتیم پوستینی انجام دادم آرایش کردم لباس پوشیدم به هارین زنگ زدم تا منتظرم باشه ... ماشین سوار شدم رفتم سمت خونه تهیونگ و بعد چندمین رسیدم
یونا: بیا بالا
هارین: سلام
یونا:سلام
هارین رو به لورا : دختر قشنگن میخوایم با مامان خاله بریم گردش
یونا: *خنده *
هارین: چرا میخندی
یونا: به این حس راحتی با لورا خندم میگیره در اصل من مامانم تو خالش
هارین :اها *اروم*
یونا: میگم انگار تو فتوشاپ و اینجور کارو حرفه ای هستی آفرین
هارین: ... *احساس گناه*
بعد چندمین رسیدن یه پاساژ پیاده شدن ... بعد چنذ ساعت گشتن و خرید کردن هارین گفت:
هارین: من میرم wc مواظب لورا باش
یونا: باش
هارین رفت ... یونا لورا رو بغل کرد بدو بدو رفت سمت ماشین سوار شد و گازشو گرفت هارین هم از در پاساژ بدوبدو میرفت دنبال ماشن اما بهشون نرسید
هارین: وایستا لعنتی وای حالا چیکار کنم تهیونگ منو میکشه
یونا لورا توماشین بودن و لورا هی گریه میکرد. داشتن میرفتن سمت هتل
یونا: گریه نکن دیگه بچه
ادامه دارد....
- ۷.۲k
- ۳۰ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط