من همان افسانه ی ناخوانده ی خاک خورده ام

-من همان افسانه ی ناخوانده ی خاک خورده ام
دفترم را باز کن، دارم باعشق صدایت می کنم!

-من همان آواز سرمستم از عشق!
آنقدر از عشق بخوانم،که جوانت بکنم!

-من همان برگ خزانم، من همان شمع سپیدم!
که خود را فدای لحظه های عاشقی ات می کنم!

-من همانم که سکوت و خنده هایم را قضاوت میکنی!
عاشقم که به این بی وفایی هایت عادت میکنم!

-من همانم که برای خود از زندگی چیزی نخاست!
درتمام شب دعای خیر در حق «برادر» میکنم!

-سوگند که این جان به امید «نیسرک الیسری»زنده است!
روزی عاقبت این جان را هم فدای «جان مادر»میکنم!

as/94/11/13
دیدگاه ها (۳)

اینم آش از نوع دانشجویی عالی شده جاتون خالی

به نام خدا«نامه ای به عشق13ساله ام»!...امروز در حال خواندن ک...

مشاعره فی البداحه منو آقا سعید-«دمی بر حال خود نظر کردم ، سک...

به نام خداصفحه ی اول سر کلاس درسنوشتم من محبت عشق دوستی را...

دستم خواب رفته بود، دست راستم که گذاشته بودم زیر سرت و خوابت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط