همسر اجباری ۱۹۵
#همسر_اجباری #۱۹۵
رفتیم خونه عسل رفت دستشویی.
بچه ها هم بخاطر اینکه تو دید هانگ نباشم خیلی به ما نزدیک نمیشدن واسه این هنوز نرسیده بودن.
داشتم میرفتم باال تو اتاقم که صدایی از سمت مبال اومد تو سکوت خونه. صدای آریا بود
آریا :خوش گذشت.
من :خیلی
ورفتم باال به سرعت. و نذاشتم حرفشو ادامه بده.
رفتم تو اتاق.لباسامو در اوردم. و نظافت همیشگیمو کردم و افتادم رو تخت .
آخیش خیلی خسته بود . آریا بازم با حرفاش آتیش به دلم زد. پاشدم در بالکن باز کردم و رفتم زیر بارون.
نشستم رو صندلی اجازه دادم اشکامم ببارن مث همین ابرا .هوای دلم ابر بود خیلی گوشیمو روشن کردمو تو گروه
تایپ کردم.
ببار باران ببار زمین جای قشنگی نیست که زنبور یار گل بود ولی لبخند دل بر به روی پروانه خوش خال میندازد.
کسی نبود .
امیر -یه گل فرستاد .
احسان- یه تشویق .
عسل -هم یه جمله ادبی زیبا از موالنا.
داشتم میومدم داخل یه ساعتی از پیام هامونگذشته بود. که صدای پی ام واتساپم اومد رفتم نگاه کردم آریا تو پی
وی نوشته بود.
محکم ببار باران نـــــــــــــم نــــــــــم عالج زخمـــــــــهایم نیست
پشت بندش تو گروه پیام داد.
آریا: با رفیقت مثل چتر رفتار نکن که هر وقت بارون بند اومد ، فراموشش کنی .
-صدرصد منظورش احسان بود.اینو همه فهمیدیم چون این روزاهمش به احسان گیر میده.درسته آریا عین داداش
بزرگترشه.اما نباید جلو ما زیاد باهاش بد باشه.
عسل:: بغض هایم را به آسمان ، سپرده ام خدا به خیر کند باران امشب را . . . !
امیر:: من از تمام آسمان یک باران را میخواهم از تمام زمین یک خیابان را و از تمام تو یک دست که قفل شود در
دست من . . .
منم تایپ کردم تو گروه میدونستم آریا میخونتش.
باران
دروغ میبارد.آسمان جمع کن بساط پاییزیت را چشم های من آبروی بارانت را خریده است
آریا:: دیـر آمدی بـاران دیـــــر من در جــایـــی در حجـــم خیانت کســی خشکیـــدم.
آریای نفهم فکر کرده من قبول میکنم بایه آدم دم دمی مزاج بازم زندگی کنم...هه..
خودمم خوب میدونم آریا تموم زندگیمه .وبغض گلومو گرفت. دلم آرامش میخواست با دلم لج کردم ازدلم متنفر
بودم از خود لعنتیم که یه بی احساس سنگ دلو توش جا داده بود تف تف تو دل منی چرا داری منو عذاب میدی چرا
رفتیم خونه عسل رفت دستشویی.
بچه ها هم بخاطر اینکه تو دید هانگ نباشم خیلی به ما نزدیک نمیشدن واسه این هنوز نرسیده بودن.
داشتم میرفتم باال تو اتاقم که صدایی از سمت مبال اومد تو سکوت خونه. صدای آریا بود
آریا :خوش گذشت.
من :خیلی
ورفتم باال به سرعت. و نذاشتم حرفشو ادامه بده.
رفتم تو اتاق.لباسامو در اوردم. و نظافت همیشگیمو کردم و افتادم رو تخت .
آخیش خیلی خسته بود . آریا بازم با حرفاش آتیش به دلم زد. پاشدم در بالکن باز کردم و رفتم زیر بارون.
نشستم رو صندلی اجازه دادم اشکامم ببارن مث همین ابرا .هوای دلم ابر بود خیلی گوشیمو روشن کردمو تو گروه
تایپ کردم.
ببار باران ببار زمین جای قشنگی نیست که زنبور یار گل بود ولی لبخند دل بر به روی پروانه خوش خال میندازد.
کسی نبود .
امیر -یه گل فرستاد .
احسان- یه تشویق .
عسل -هم یه جمله ادبی زیبا از موالنا.
داشتم میومدم داخل یه ساعتی از پیام هامونگذشته بود. که صدای پی ام واتساپم اومد رفتم نگاه کردم آریا تو پی
وی نوشته بود.
محکم ببار باران نـــــــــــــم نــــــــــم عالج زخمـــــــــهایم نیست
پشت بندش تو گروه پیام داد.
آریا: با رفیقت مثل چتر رفتار نکن که هر وقت بارون بند اومد ، فراموشش کنی .
-صدرصد منظورش احسان بود.اینو همه فهمیدیم چون این روزاهمش به احسان گیر میده.درسته آریا عین داداش
بزرگترشه.اما نباید جلو ما زیاد باهاش بد باشه.
عسل:: بغض هایم را به آسمان ، سپرده ام خدا به خیر کند باران امشب را . . . !
امیر:: من از تمام آسمان یک باران را میخواهم از تمام زمین یک خیابان را و از تمام تو یک دست که قفل شود در
دست من . . .
منم تایپ کردم تو گروه میدونستم آریا میخونتش.
باران
دروغ میبارد.آسمان جمع کن بساط پاییزیت را چشم های من آبروی بارانت را خریده است
آریا:: دیـر آمدی بـاران دیـــــر من در جــایـــی در حجـــم خیانت کســی خشکیـــدم.
آریای نفهم فکر کرده من قبول میکنم بایه آدم دم دمی مزاج بازم زندگی کنم...هه..
خودمم خوب میدونم آریا تموم زندگیمه .وبغض گلومو گرفت. دلم آرامش میخواست با دلم لج کردم ازدلم متنفر
بودم از خود لعنتیم که یه بی احساس سنگ دلو توش جا داده بود تف تف تو دل منی چرا داری منو عذاب میدی چرا
۵.۷k
۲۲ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.