همسراجباری

#همسر_اجباری #۱۹۳
همسر اجباری
299
احسان-امیر جون عشقممنو توام با هم میریم بیرون فدات.
-امیرهم همون شکلک چشم قلبی رو واسه احسان فرستاد.
منو احسان با این که باهم ام اتاق بودیم .بعد از اون روز باهم خیلی سرد رفتار میکردیم.
...
آخر وقت منو عسل با هم رفتیم سمت در خروجی هانگ تکیه اشو با دیدن ما از ماشین برداشتو با لبخند چشم به
من دوخت.
در کل توصیفم از هانگ یه تیپ مانکن داشت و االن یه دست کت شلوار قهوه ای تنش بود چشم های معمولی.و...در
کل قیافه ی خوبی داشت.و البته با نمک و جذاب والبته خاص رفتار بدی ازش ندیده بودم اما از پلید بودنش و دست
داشتنش تو این نقشه ها ازش متنفر بودم جالب اینجا بود طرف همه قرار دادها خود هانگ بود ینی مغز گروه.
کثیفشون. با لبحند نمایشی بهش نزدیک شدم.
تو ماشین نشستیم حواستیم از پارکینگ خارج بشیم که ماشینمون با ماشین آریا شاخ به شاخ شد. آریا با اخم
شدیدبه هانگ خیره شده بود و هانگ با تعجب گفت
احمق روانی با خودش درگیره.
دنده عقبو گرفت راه و واسه آریا باز کرد و آریا با یه تیکاف وحشتناک از مادور شد.
هانگ ؛ببینم شما اینو تو شرکتتون چطوری تحمل میکردین.
-بس کن هانگ روزمو خراب نکن با حرفات خسته ام.
-عسل:آره راست میگه بی خیال.
-چششششم خانما بخاطر شما میبخشمش.
هه تو غلط کردی به عشق من چپ بگی اشغال.
دیدگاه ها (۸)

#همسر_اجباری #۱۹۴چیزی گفتی عزیزم. -نه چیز خاصی نبود. راستی ب...

#همسر_اجباری #۱۹۵رفتیم خونه عسل رفت دستشویی. بچه ها هم بخاط...

#همسر_اجباری #۱۹۲از لحظه تا االن دو روزی میگذره هرکی سرش تو ...

#همسر_اجباری #۱۹۱هه... احساس میکنم بازی راباختم..هیچکس حواسش...

#Gentlemans_husband#season_Third#part_278النا که انگار فهمید...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط