تک پارتی..وقتی مافیا بود و...
تک پارتی..وقتی مافیا بود و...
وارد کلاس شد..همین که وارد شد کلی چشم بهش خیره نگاه کردن..نگاهی به چشم های حیرت زدنشون کرد..همه.چه دختر و پسر که اونجا حضور داشتن.همشون محوش شدن..تعجبی نکرد..
بلکه براش عادی بود ..
از پله ها پایین رفت و سمت یکی از میز ها که در کنار پنجره بود رفت..
نشست و منتظر موند که بهش پیامکی بزنن..
دختری وارد کلاس شد..اهمیتی نداد و فقط به صفحه گوشیش خیره شد..دختر نفس عمیقی کشید ..تقریبا همه جا پر بود..دختر با خجالت سمت میزی که پسر پشتش نشسته بود رفت..
-ببخشید..
پسر از شنید صدای فرد با بی حوصلگی سرش بالا اورد..اما دقیقا همونجا مهبوت متوقف شد..حیرت زده بو دختری که چشم های رنگی ..که البته معلوم بود لنز نبودن خیره شد..
از افکارش خارج شد
-ب..بله؟
-من میتونم اینجا بشینم..ا..اخه بقیه جاها پرن..
پسر نذاشت دختر حرفش رو کامل کنه..
-البته..بفرمایید..
یکم سرش جاش وول خورد و به دختر که الان لبخندی محو روی لب هاش بود خیره شد..الان که دقت میکرد اون همچیش زیبا بود..الته معلوم بود که کره ایی نبود..
جونگین به روبه روش خیره شد..
نتونست کنجکاویش رو کنترل کنه
-ماله کره نیستی..درسته؟
-اوه..اره من از ایرانم..
جونگین دوباره حیرت زده شد..فکر نمیکرد یک دختر ایرانی اینقدر زیبا باشه..
-من جونگینم..
دختر لبخندی زد
-منم ا.تم..
ا.ت..اسم زیبایی بود..
خواست ادامه بده اما با پیامکی که براش فرستادن متوقف شد و حرفش رو خورد..
خب..ماموریتش شروع شده بود اما نمیخواست از پیش دختر بره..اما ..شغلش این اجازه رو نمیداد..
جونگین از سر جاش بلند شد که دختر تعجب کرد..از پشت میز کنار رفت
-کجا میری ..الان استاد میاد..
جونگین که نمیتونست دلیل واقعی رفتنش رو بگه بهونه ایی سر هم کرد
-نه..کلاس رو اشتباه اومدم..
دختر حرفی نزد ..جونگین لبخندی زد و از کلاس خارج شد..
-بذار کارم تموم شه..اون موقعه وقت زیاد هست که باهات اشنا شم..یانگ ا.ت..
زیر لب گفت و سمت راه رو رفت..
هانورا
وارد کلاس شد..همین که وارد شد کلی چشم بهش خیره نگاه کردن..نگاهی به چشم های حیرت زدنشون کرد..همه.چه دختر و پسر که اونجا حضور داشتن.همشون محوش شدن..تعجبی نکرد..
بلکه براش عادی بود ..
از پله ها پایین رفت و سمت یکی از میز ها که در کنار پنجره بود رفت..
نشست و منتظر موند که بهش پیامکی بزنن..
دختری وارد کلاس شد..اهمیتی نداد و فقط به صفحه گوشیش خیره شد..دختر نفس عمیقی کشید ..تقریبا همه جا پر بود..دختر با خجالت سمت میزی که پسر پشتش نشسته بود رفت..
-ببخشید..
پسر از شنید صدای فرد با بی حوصلگی سرش بالا اورد..اما دقیقا همونجا مهبوت متوقف شد..حیرت زده بو دختری که چشم های رنگی ..که البته معلوم بود لنز نبودن خیره شد..
از افکارش خارج شد
-ب..بله؟
-من میتونم اینجا بشینم..ا..اخه بقیه جاها پرن..
پسر نذاشت دختر حرفش رو کامل کنه..
-البته..بفرمایید..
یکم سرش جاش وول خورد و به دختر که الان لبخندی محو روی لب هاش بود خیره شد..الان که دقت میکرد اون همچیش زیبا بود..الته معلوم بود که کره ایی نبود..
جونگین به روبه روش خیره شد..
نتونست کنجکاویش رو کنترل کنه
-ماله کره نیستی..درسته؟
-اوه..اره من از ایرانم..
جونگین دوباره حیرت زده شد..فکر نمیکرد یک دختر ایرانی اینقدر زیبا باشه..
-من جونگینم..
دختر لبخندی زد
-منم ا.تم..
ا.ت..اسم زیبایی بود..
خواست ادامه بده اما با پیامکی که براش فرستادن متوقف شد و حرفش رو خورد..
خب..ماموریتش شروع شده بود اما نمیخواست از پیش دختر بره..اما ..شغلش این اجازه رو نمیداد..
جونگین از سر جاش بلند شد که دختر تعجب کرد..از پشت میز کنار رفت
-کجا میری ..الان استاد میاد..
جونگین که نمیتونست دلیل واقعی رفتنش رو بگه بهونه ایی سر هم کرد
-نه..کلاس رو اشتباه اومدم..
دختر حرفی نزد ..جونگین لبخندی زد و از کلاس خارج شد..
-بذار کارم تموم شه..اون موقعه وقت زیاد هست که باهات اشنا شم..یانگ ا.ت..
زیر لب گفت و سمت راه رو رفت..
هانورا
۲۱.۲k
۱۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.