Y̤̮o̤̮ṳ̮r̤̮ M̤̮e̤̮m̤̮o̤̮r̤̮i̤̮e̤̮s̤̮ C̤̮o̤̮m̤̮e̤̮ A̤̮N̤̮D
Y̤̮o̤̮ṳ̮r̤̮ M̤̮e̤̮m̤̮o̤̮r̤̮i̤̮e̤̮s̤̮ C̤̮o̤̮m̤̮e̤̮ A̤̮N̤̮D̤̮ G̤̮o̤̮ I̤̮n̤̮ M̤̮y̤̮ H̤̮r̤e̤̮a̤̮d̤̮ L̤̮i̤̮k̤̮e̤̮ B̤̮o̤̮o̤̮m̤̮r̤̮a̤̮n̤̮g̤̮🖤🪐
P̤̮A̤̮R̤̮T̤̮⁵¹
J̤̮K̤̮ a̤̮n̤̮d̤̮ M̤̮O̤̮O̤̮Y̤̮O̤̮O̤̮N̤̮🤏☻️
A̤̮D̤̮M̤̮I̤̮N̤̮ : J̤̮I̤̮Y̤̮O̤̮O̤̮N̤̮🍫🦋
اون شب بویونگ و تهیونگ از هم جدا شدن ...
دوتا دبیرستانی که عاشق هم شده بودن ...
دست روزگار دوباره آنها را کنار هم قرار داد...
[پایان فلش بک ]
_________________________________________________________
آدما تورو نمیفهمن . نمیشه تو چشماشون زل بزني و از زخمات بگي . نمیفهمن وقتی يه بار بريدي ، وقتی دل كندي ، وقتي زمين خوردی و شكستی ديگه هيچی مثل سابق نمیشه . وقتی تیكه تیكههاي وجودتو خودت جمع كردي ، وقتی تمام قدمايي که برداشتی رد خونتو بو بكشن ديگه نه دوست داشتنی برات جذابه نه شنيدن دوست دارمي . آدما نمیفهمن هميشه نبايد پاي يه مرد در میون باشه . بعضی وقتا فقط پاي يه درد در ميونه ...چه بسا که همون مرد واست درد باشه !
بویونگ :یادته ...یادته دوازده سال پیش همینجا ازم جدا شدیی؟ دوازده ساله که میام اینجا تا شاید دوباره ببینمت...
تهیونگ بویونگ رو در آغوش میگیره ...:بویونگ جانم هون ...
بویونگ وحشت زده گفت :هون ...اون عوضی اون عوضی به من تجاوز ...
بویونگ با داد تهیونگ به صحبت ادامه نداد :بس کننن نمیخوامم دیگه بشنوم !
ته دست بویونگ رو گرفت و گفت :پارک بویونگ بامن قرار میزاری ؟
بویونگ :دوازده سال انتظارشو کشیدم به نظرت میگم نه ؟
تهیونگ :اونجا رو نگاه کن پسرا همرا پارتنراشون جونگکوک و مویون بالاخره بهم رسیدن !
پسرا و مویون و یومی با دیدن بویونگ شکه شده بودن و نامزد جین ، همسر هوپی و مونی و دوست دختر یونگی داستان رو فهمیدن ...
..........................................................................................
[پرش زمانی به فردا ]
_زنگ تلفن_
جونگکوک : بله ؟
جیسون : قربان لوکیشن مکان جدید کریس رو واستون فرستادم !
جونگکوک :اوکی ممنون جیسوناا؟
جیسون :خواهش میکنم قربان ...خدانگهدار!
P̤̮A̤̮R̤̮T̤̮⁵¹
J̤̮K̤̮ a̤̮n̤̮d̤̮ M̤̮O̤̮O̤̮Y̤̮O̤̮O̤̮N̤̮🤏☻️
A̤̮D̤̮M̤̮I̤̮N̤̮ : J̤̮I̤̮Y̤̮O̤̮O̤̮N̤̮🍫🦋
اون شب بویونگ و تهیونگ از هم جدا شدن ...
دوتا دبیرستانی که عاشق هم شده بودن ...
دست روزگار دوباره آنها را کنار هم قرار داد...
[پایان فلش بک ]
_________________________________________________________
آدما تورو نمیفهمن . نمیشه تو چشماشون زل بزني و از زخمات بگي . نمیفهمن وقتی يه بار بريدي ، وقتی دل كندي ، وقتي زمين خوردی و شكستی ديگه هيچی مثل سابق نمیشه . وقتی تیكه تیكههاي وجودتو خودت جمع كردي ، وقتی تمام قدمايي که برداشتی رد خونتو بو بكشن ديگه نه دوست داشتنی برات جذابه نه شنيدن دوست دارمي . آدما نمیفهمن هميشه نبايد پاي يه مرد در میون باشه . بعضی وقتا فقط پاي يه درد در ميونه ...چه بسا که همون مرد واست درد باشه !
بویونگ :یادته ...یادته دوازده سال پیش همینجا ازم جدا شدیی؟ دوازده ساله که میام اینجا تا شاید دوباره ببینمت...
تهیونگ بویونگ رو در آغوش میگیره ...:بویونگ جانم هون ...
بویونگ وحشت زده گفت :هون ...اون عوضی اون عوضی به من تجاوز ...
بویونگ با داد تهیونگ به صحبت ادامه نداد :بس کننن نمیخوامم دیگه بشنوم !
ته دست بویونگ رو گرفت و گفت :پارک بویونگ بامن قرار میزاری ؟
بویونگ :دوازده سال انتظارشو کشیدم به نظرت میگم نه ؟
تهیونگ :اونجا رو نگاه کن پسرا همرا پارتنراشون جونگکوک و مویون بالاخره بهم رسیدن !
پسرا و مویون و یومی با دیدن بویونگ شکه شده بودن و نامزد جین ، همسر هوپی و مونی و دوست دختر یونگی داستان رو فهمیدن ...
..........................................................................................
[پرش زمانی به فردا ]
_زنگ تلفن_
جونگکوک : بله ؟
جیسون : قربان لوکیشن مکان جدید کریس رو واستون فرستادم !
جونگکوک :اوکی ممنون جیسوناا؟
جیسون :خواهش میکنم قربان ...خدانگهدار!
۳.۸k
۳۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.