فیک عوضی قلدر (p29)
فیک عوضی قلدر (p29)
ات:
عصر بود و زیر یه درخت نشسته بودم و سعی میکردم با آهنگ گوش کردن افکار توی ذهنم رو پس بزنم
تقریبا موفق شده بودم که...
خودش بود؟
از دور داشت سمت من میومد؟
هنزفیریم رو در آوردم و با گوشیم توی کیفم انداختم و بلند شدم که به خوابگاهم برگردم که دستم اسیرش شد و نگهم داشت
-میشه بدونم دلیل این رفتارات چیه؟
-دستم...
جیمین بی اهمیت به حرفش دستش رو محکم تر فشرد و نگهش داشت
-تا جوابم رو ندی نمیزارم بری
ات سرش رو پایین انداخت طوری که موهاش جلوی صورتش رو پوشوندن و نگاهش به پایین بود ، با تمام توانش سعی در پس کشیدن دستش داشت ولی جیمین قوی تر بود
-ولم ک....
-هنوزم دوستش داری؟
-به تو مربوط نی...
-ات تو واقعا...
با صدای هق زدن ات حرفش رو قطع کرد و نگاهش به دستش افتاد که ناخواسته فشارش داده بود
به سرعت دستش رو پس کشید و از کارش پشیمون شد
-ات ببخشید نمیخواستم...
بدون حرف کیفش رو برداشت و به سرعت از اونجا دور شد ، به زور بغضش رو نگه داشته بود
با دور شدن ات ، جیمین دستی به موهاش کشید و زیر لب لعنتی فرستاد ، بد جوری گند زده بود
...
در حالی که پشت میز نشسته بود تکخندی زد و کمی برگه های جلوی دستش رو جا به جا کرد
-یعنی اینهمه خودتو تو زحمت انداختی که فقط کتک بخوری؟
-حقیقتا نه
هیونجین از جاش بلند شد و روبه روی میز پدرش ایستاد و با دو دست به میز تکیه کرد
-واضح بود مدیر به همین سادگیا عزیز دوردونشو اخراج نمیکنه ولی خب
حداقل دیگه یه نفری که باید ، روی اصلی اون رو دید
-و اون یه نفر..؟
-ات
از شنیدن اسم برادرزادش شوکه شد و کمی به جلو خم شد
-ات؟
-بهم خبر رسوندن تو این مدت زیادی باهم...
-هیونجین بیخیال این ماجرا شو
-چی؟؟؟
-دیگه پیش رو نگیر
-آخه چر..؟
-همین که گفتم
حرفش رو قطع کرد و دیگه نزاشت که ادامه بده
هیونجین هم دیگه بیشتر از این علاقه ای به ادامه دادن نداشت ، حتما پدرش چیزی میدونست که اینطور میگفت
دیگه تنها چیزی که براش مهم بود سویون و بچش بود
...
-این یعنی چی!؟
مین جه با بی حسی پرسید و گل رز آبی رو تو بغل ارون هل داد و اون هم گرفتش
ارون هم با خنده جوابش داد
-اوه این اولین باره یه دختر بهم گل میده ، ممنونم (خنده)
-مسخره بازی رو بزار کنار میدونم تو گذاشتیش تو کمدم
ارون برگشت و نیم نگاهی به پشت سرش انداخت و وقتی از خالی بودن راهرو مطمئن شد برگشت و مقابل مین جه راه رفت
مین جه هل کرد و اونم قدم به قدم باهاش عقب عقب رفت تا جایی که به دیوار پشت سرش خورد
-آره ، من گذاشتم
تو فاصله بیست سانتیش ایستاد و گل رو نزدیک صورتش برد و بوش کرد
-میدونی ، میخواستم قشنگ ترین گل رو برات بگیرم ولی ...
خیلی سخت بود چون زیبایی گل ها در برابر تو هیچه
ارون گل توی دستش رو روی زمین انداخت و یک دستش رو کنار مین جه به دیوار تکیه داد
نگاه مین جه پایین افتاد و دستاشو به لباسش میفشرد
ارون فاصله اش رو با صورتش کم کرد و میخواست ببوستش که ...
-اهم
با دستی که روی شونش نشست برگشت
-یاااا مگه نمیبینی دار...
کامل برگشت و با دیدن جیمین خون تو رگ هاش یخ بست
-عه جیمین داداش(😐😂)
تکخند مصلحتی زد و جوری که استرس از سر و روش میبارید سعی کرد بدون تته پته حرف بزنه
-چیزه من
جیمین با سر به مین جه اشاره داد که بره و اونم بدون معطلی رفت
جیمین دستی دور شونه ارون انداخت سعی کرد جوری که بشنوه نزدیک بهش حرفاشو بزنه
-ارون اون که داره ته سالن میدوئه کیه؟
ارون آب دهنشو قورت داد و جوابش داد
-خواهر تو
-خواهر من ...
آخرین باری که یکی نزدیکش شد چیکارش کردم؟
-انقدر بهش مشت زدی که طرف از حال...
-خودت بگو باهات چیکار کنم
- ....
ات:
عصر بود و زیر یه درخت نشسته بودم و سعی میکردم با آهنگ گوش کردن افکار توی ذهنم رو پس بزنم
تقریبا موفق شده بودم که...
خودش بود؟
از دور داشت سمت من میومد؟
هنزفیریم رو در آوردم و با گوشیم توی کیفم انداختم و بلند شدم که به خوابگاهم برگردم که دستم اسیرش شد و نگهم داشت
-میشه بدونم دلیل این رفتارات چیه؟
-دستم...
جیمین بی اهمیت به حرفش دستش رو محکم تر فشرد و نگهش داشت
-تا جوابم رو ندی نمیزارم بری
ات سرش رو پایین انداخت طوری که موهاش جلوی صورتش رو پوشوندن و نگاهش به پایین بود ، با تمام توانش سعی در پس کشیدن دستش داشت ولی جیمین قوی تر بود
-ولم ک....
-هنوزم دوستش داری؟
-به تو مربوط نی...
-ات تو واقعا...
با صدای هق زدن ات حرفش رو قطع کرد و نگاهش به دستش افتاد که ناخواسته فشارش داده بود
به سرعت دستش رو پس کشید و از کارش پشیمون شد
-ات ببخشید نمیخواستم...
بدون حرف کیفش رو برداشت و به سرعت از اونجا دور شد ، به زور بغضش رو نگه داشته بود
با دور شدن ات ، جیمین دستی به موهاش کشید و زیر لب لعنتی فرستاد ، بد جوری گند زده بود
...
در حالی که پشت میز نشسته بود تکخندی زد و کمی برگه های جلوی دستش رو جا به جا کرد
-یعنی اینهمه خودتو تو زحمت انداختی که فقط کتک بخوری؟
-حقیقتا نه
هیونجین از جاش بلند شد و روبه روی میز پدرش ایستاد و با دو دست به میز تکیه کرد
-واضح بود مدیر به همین سادگیا عزیز دوردونشو اخراج نمیکنه ولی خب
حداقل دیگه یه نفری که باید ، روی اصلی اون رو دید
-و اون یه نفر..؟
-ات
از شنیدن اسم برادرزادش شوکه شد و کمی به جلو خم شد
-ات؟
-بهم خبر رسوندن تو این مدت زیادی باهم...
-هیونجین بیخیال این ماجرا شو
-چی؟؟؟
-دیگه پیش رو نگیر
-آخه چر..؟
-همین که گفتم
حرفش رو قطع کرد و دیگه نزاشت که ادامه بده
هیونجین هم دیگه بیشتر از این علاقه ای به ادامه دادن نداشت ، حتما پدرش چیزی میدونست که اینطور میگفت
دیگه تنها چیزی که براش مهم بود سویون و بچش بود
...
-این یعنی چی!؟
مین جه با بی حسی پرسید و گل رز آبی رو تو بغل ارون هل داد و اون هم گرفتش
ارون هم با خنده جوابش داد
-اوه این اولین باره یه دختر بهم گل میده ، ممنونم (خنده)
-مسخره بازی رو بزار کنار میدونم تو گذاشتیش تو کمدم
ارون برگشت و نیم نگاهی به پشت سرش انداخت و وقتی از خالی بودن راهرو مطمئن شد برگشت و مقابل مین جه راه رفت
مین جه هل کرد و اونم قدم به قدم باهاش عقب عقب رفت تا جایی که به دیوار پشت سرش خورد
-آره ، من گذاشتم
تو فاصله بیست سانتیش ایستاد و گل رو نزدیک صورتش برد و بوش کرد
-میدونی ، میخواستم قشنگ ترین گل رو برات بگیرم ولی ...
خیلی سخت بود چون زیبایی گل ها در برابر تو هیچه
ارون گل توی دستش رو روی زمین انداخت و یک دستش رو کنار مین جه به دیوار تکیه داد
نگاه مین جه پایین افتاد و دستاشو به لباسش میفشرد
ارون فاصله اش رو با صورتش کم کرد و میخواست ببوستش که ...
-اهم
با دستی که روی شونش نشست برگشت
-یاااا مگه نمیبینی دار...
کامل برگشت و با دیدن جیمین خون تو رگ هاش یخ بست
-عه جیمین داداش(😐😂)
تکخند مصلحتی زد و جوری که استرس از سر و روش میبارید سعی کرد بدون تته پته حرف بزنه
-چیزه من
جیمین با سر به مین جه اشاره داد که بره و اونم بدون معطلی رفت
جیمین دستی دور شونه ارون انداخت سعی کرد جوری که بشنوه نزدیک بهش حرفاشو بزنه
-ارون اون که داره ته سالن میدوئه کیه؟
ارون آب دهنشو قورت داد و جوابش داد
-خواهر تو
-خواهر من ...
آخرین باری که یکی نزدیکش شد چیکارش کردم؟
-انقدر بهش مشت زدی که طرف از حال...
-خودت بگو باهات چیکار کنم
- ....
۹۹.۵k
۱۹ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.