ازدواج از پیش تعیین شده( پارت۲۰)
ازدواج از پیش تعیین شده( پارت۲۰)
ازدید جیمین
توی خونم بودم که یه آدرس و فیلم از جونگ کوک واسم فرستادن منم نگران شدم و به بقیه گفتم و رفتم کمکش همش اشک میریخت میگفت ا.ت مرده
چهار ماه بعد
ازدید کوک
چهار ماه از مرگ ا.ت میگذره چهار ماه پیش تمام افرادم رو فرستادم تا حداقل جنازه ا.ت رو پیدا کنن ولی حتی جنازشم پیدا نشد تمام کره رو زیر و رو کردم اما ا.ت نیست قرار فردا با تیا ازدواج کنم ولی ازدواجم از روی عشق نیست به اجبار هست من به اینکه ا.ت هنوز زنده هست اعتقاد دارم حتی اگه مرده باشه هم من نباید ازدواج کنم ولی اجبار خوانوادمه ولی خب اگه زنده هست چرا نمیاد پیش من
(خب خبر خوب ا.ت زنده مونده الان توضیح میدم چی شد )
چهار ماه پیش وقتی که هری اسلحه رو گرفت روی سر ا.ت به یه نفر شلیک شد ولی اون یه نفر ا.ت نبود اون هری بود دقیقا وقتی که هری میخواست به ا.ت شلیک کنه کسایی که قبلا افراد پدر ا.ت بودن به هری شلیک کردن و حالا چجوری اون مانیتور خاموش شد یکی از افراد همزمان با شلیک شدن تیر از پنجره پشتی که پر سیم بود پرید داخل و پاش روی یکی از سیم ها رفت و همون موقع مانیتور خاموش شد
ا.ت توی این چهار ماه توی آمریکا توی یکی از خونه های پدرش زندگی می کرد البته تنها نبود افراد پدرش و مهم تر از همه بچه تو شکمش باهاش بودن بچه ای که کوک از وجودش خبر نداره ا.ت تصمیم گرفت که دیگه سمت کوک نره چون میترسید برای کوک دردسر درست کنه ا.ت توی این چند ماه رئیس مافیا خواندان خودشون یعنی خواندان شین شده بود و اولین رئیس مافیای دختر شد ولی کسی این موضوع رو نفهمید چون اون توی آمریکا بود همه فکر میکنن اون مرده یکی از زیر دست های پدرش سعی میکرد ا.ت رو راضی کنه تا برگرده پیش کوک اما ا.ت قبول نمیکرد
تاهمین امروز که ا.ت فهمید بارداره براش جالب بود ۴ ماه شده که بارداره ولی تا امروز هیچ علائمی نداشت تا اینکه امروز یهو حالش بد شد البته تنها علائمی که داشته چاق شدنش بود به زیر دستش گفت یه بلیط مستقیم به سئول بگیره ولی تنها بلیط که خالی بود برای فردا صبح بود تازه ا.ت از عروسی کوک که فردا ظهر هست خبر نداره
(صبح)
از خواب بلند شدم و چمدونم رو برداشتم وراه افتادم به سمت فرودگاه سوار هواپیما شدم
(چند ساعت بعد)
بالاخره رسیدم از هواپیما پیاده شدم یه نفش راحت کشیدم دلم برای اینجا تنگ شده بود به افرادم که داخل سئول هستن گفتم برام ماشین اماده کنن
چمدون هامو آوردن و گذاشتن داخل ماشین گفتم اول بریم عمارتم عمارت من تقریبا نزدیک عمارت کوک بود رفتم لباسمو عوض کردم یکی از افرادم امد داخل
ازدید جیمین
توی خونم بودم که یه آدرس و فیلم از جونگ کوک واسم فرستادن منم نگران شدم و به بقیه گفتم و رفتم کمکش همش اشک میریخت میگفت ا.ت مرده
چهار ماه بعد
ازدید کوک
چهار ماه از مرگ ا.ت میگذره چهار ماه پیش تمام افرادم رو فرستادم تا حداقل جنازه ا.ت رو پیدا کنن ولی حتی جنازشم پیدا نشد تمام کره رو زیر و رو کردم اما ا.ت نیست قرار فردا با تیا ازدواج کنم ولی ازدواجم از روی عشق نیست به اجبار هست من به اینکه ا.ت هنوز زنده هست اعتقاد دارم حتی اگه مرده باشه هم من نباید ازدواج کنم ولی اجبار خوانوادمه ولی خب اگه زنده هست چرا نمیاد پیش من
(خب خبر خوب ا.ت زنده مونده الان توضیح میدم چی شد )
چهار ماه پیش وقتی که هری اسلحه رو گرفت روی سر ا.ت به یه نفر شلیک شد ولی اون یه نفر ا.ت نبود اون هری بود دقیقا وقتی که هری میخواست به ا.ت شلیک کنه کسایی که قبلا افراد پدر ا.ت بودن به هری شلیک کردن و حالا چجوری اون مانیتور خاموش شد یکی از افراد همزمان با شلیک شدن تیر از پنجره پشتی که پر سیم بود پرید داخل و پاش روی یکی از سیم ها رفت و همون موقع مانیتور خاموش شد
ا.ت توی این چهار ماه توی آمریکا توی یکی از خونه های پدرش زندگی می کرد البته تنها نبود افراد پدرش و مهم تر از همه بچه تو شکمش باهاش بودن بچه ای که کوک از وجودش خبر نداره ا.ت تصمیم گرفت که دیگه سمت کوک نره چون میترسید برای کوک دردسر درست کنه ا.ت توی این چند ماه رئیس مافیا خواندان خودشون یعنی خواندان شین شده بود و اولین رئیس مافیای دختر شد ولی کسی این موضوع رو نفهمید چون اون توی آمریکا بود همه فکر میکنن اون مرده یکی از زیر دست های پدرش سعی میکرد ا.ت رو راضی کنه تا برگرده پیش کوک اما ا.ت قبول نمیکرد
تاهمین امروز که ا.ت فهمید بارداره براش جالب بود ۴ ماه شده که بارداره ولی تا امروز هیچ علائمی نداشت تا اینکه امروز یهو حالش بد شد البته تنها علائمی که داشته چاق شدنش بود به زیر دستش گفت یه بلیط مستقیم به سئول بگیره ولی تنها بلیط که خالی بود برای فردا صبح بود تازه ا.ت از عروسی کوک که فردا ظهر هست خبر نداره
(صبح)
از خواب بلند شدم و چمدونم رو برداشتم وراه افتادم به سمت فرودگاه سوار هواپیما شدم
(چند ساعت بعد)
بالاخره رسیدم از هواپیما پیاده شدم یه نفش راحت کشیدم دلم برای اینجا تنگ شده بود به افرادم که داخل سئول هستن گفتم برام ماشین اماده کنن
چمدون هامو آوردن و گذاشتن داخل ماشین گفتم اول بریم عمارتم عمارت من تقریبا نزدیک عمارت کوک بود رفتم لباسمو عوض کردم یکی از افرادم امد داخل
۱۵۹.۳k
۰۱ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.