ازدواج از پیش تعیین شده( پارت۲۲)(اخر)
ازدواج از پیش تعیین شده( پارت۲۲)(اخر)
رفتیم داخل همه نشسته بودن
نامجون . وای تو بالاخره آمدی میدونی کوک چقدر چشم انتظارت بود
جین. اره همه میگفتن تو مردی اما اون هنوز میگفت ا.ت زنده هست
تام . به هرحال عاشقه دیگه
تهیونگ .اووووو تام از کی تا حالا از این حرفا میزنی
هوسوک . تام داره با دوست ا.ت قرار میزاره
* واقعا بالاخره رفتی تو کارش مبارک باشه
& خب دیگه بریم سراغ خبر خوبی که میخواستم بهتون بدم
یونگی . زود تر بگو دیگه منتظریم
& خب دارین عمو میشین
جیمین . واتتتتتت
جیهو . منظورش اینه که ا.ت بارداره
( راهنمایی جیهو دوست پسر قبلیه ا.ت هست)
& بله و اینکه ا.ت الان باید بره استراحت کنه
* اما من خوبم
& نخیر خوبم نداریم باید استراحت کنی
یکی از ندیمه ها منو برد توی اتاق مشترکمون و کمکم کرد دراز بکشم
ازدید کوک
پسرا همه رفتن منم رفتم طبقه بالا پیش ا.ت آروم درو بستم رفتم پیشش خواب بود دلم براش خیلی تنگ شده بود فکر کنم به خاطر اینکه میخواستم با تیا ازدواج کنم ازم دلم خوره هرچند چیزی نمیگه اما معلومه کنارش دراز کشیدم و یه دل سیر نگاش کردم
(شش ماه بعد)
* وای کوک زود باش داره به دنیا میاد
& عزیزم زود تر از این اصلا نداریم دارم با تمام سرعت میرم رسیدیم الان نیام ببرمت
پرستارا رو صدا کردم ا.ت رو بردن داخل اتاق هنوز دلشوره دارم نمیخوام بلایی سر ا.ت و پسرمون بیاد
نیم ساعت بعد
ازدید ا.ت
چشمامو باز کردم جونگ کوک جلوی پنجره واستاده بود و بیرون رو نگاه میکرد
* جونگ کوک
روشو به سمت من کرد و آمد پیشم بچه رو داد بغلم
* تو گریه کردی
& نه اشک شوغه
سه سال بعد
* ایشششش بچه پرو اونو بده به من
& چی شده
* جونگ هون خوراکی های منو برداشته
& 😂😂یعنی به خاطر یه خوراکی اینجا رو گذاشتین رو سرتون
* بله
& فکر میکردم یه بچه دارم اما الان معلوم شد دوتا بچه دارم
* هی خودتو مسخره کن
جونگ هون . مامانی
* بله
جونگ هون . یه چیزی توی اتاق کار بابایی پیدا کردم
* چی
جونگ هون . بادکنکه
& واتتتتت جونگ هون اونا رو بده به من
جونگ هون . نمیخوام
* اها بیا وسایل توهم برداشت حالا اگه میتونی برو ازش بگیر
ا.ت و جونگ کوک و جونگ هون خوانواده خیلی خوشحالی بودن و باهم خیلی خوب زندگی میکردن
(پایان)
رفتیم داخل همه نشسته بودن
نامجون . وای تو بالاخره آمدی میدونی کوک چقدر چشم انتظارت بود
جین. اره همه میگفتن تو مردی اما اون هنوز میگفت ا.ت زنده هست
تام . به هرحال عاشقه دیگه
تهیونگ .اووووو تام از کی تا حالا از این حرفا میزنی
هوسوک . تام داره با دوست ا.ت قرار میزاره
* واقعا بالاخره رفتی تو کارش مبارک باشه
& خب دیگه بریم سراغ خبر خوبی که میخواستم بهتون بدم
یونگی . زود تر بگو دیگه منتظریم
& خب دارین عمو میشین
جیمین . واتتتتتت
جیهو . منظورش اینه که ا.ت بارداره
( راهنمایی جیهو دوست پسر قبلیه ا.ت هست)
& بله و اینکه ا.ت الان باید بره استراحت کنه
* اما من خوبم
& نخیر خوبم نداریم باید استراحت کنی
یکی از ندیمه ها منو برد توی اتاق مشترکمون و کمکم کرد دراز بکشم
ازدید کوک
پسرا همه رفتن منم رفتم طبقه بالا پیش ا.ت آروم درو بستم رفتم پیشش خواب بود دلم براش خیلی تنگ شده بود فکر کنم به خاطر اینکه میخواستم با تیا ازدواج کنم ازم دلم خوره هرچند چیزی نمیگه اما معلومه کنارش دراز کشیدم و یه دل سیر نگاش کردم
(شش ماه بعد)
* وای کوک زود باش داره به دنیا میاد
& عزیزم زود تر از این اصلا نداریم دارم با تمام سرعت میرم رسیدیم الان نیام ببرمت
پرستارا رو صدا کردم ا.ت رو بردن داخل اتاق هنوز دلشوره دارم نمیخوام بلایی سر ا.ت و پسرمون بیاد
نیم ساعت بعد
ازدید ا.ت
چشمامو باز کردم جونگ کوک جلوی پنجره واستاده بود و بیرون رو نگاه میکرد
* جونگ کوک
روشو به سمت من کرد و آمد پیشم بچه رو داد بغلم
* تو گریه کردی
& نه اشک شوغه
سه سال بعد
* ایشششش بچه پرو اونو بده به من
& چی شده
* جونگ هون خوراکی های منو برداشته
& 😂😂یعنی به خاطر یه خوراکی اینجا رو گذاشتین رو سرتون
* بله
& فکر میکردم یه بچه دارم اما الان معلوم شد دوتا بچه دارم
* هی خودتو مسخره کن
جونگ هون . مامانی
* بله
جونگ هون . یه چیزی توی اتاق کار بابایی پیدا کردم
* چی
جونگ هون . بادکنکه
& واتتتتت جونگ هون اونا رو بده به من
جونگ هون . نمیخوام
* اها بیا وسایل توهم برداشت حالا اگه میتونی برو ازش بگیر
ا.ت و جونگ کوک و جونگ هون خوانواده خیلی خوشحالی بودن و باهم خیلی خوب زندگی میکردن
(پایان)
۴۱۹.۴k
۰۲ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.