❤ ❤ ❤ ❤
❤ ❤ ❤ ❤
عشـــــــــق
پارت 78
نیلوفر:
تقریبا دم ظهر بود بیدار شدم واولین کاری که کردم رفتم حمام چون موهای فر کرده ام قابل شونه زدن نبودن کارم که تموم شدموهام رو خشک کردم ورفتم پایین همه بودن به جز مهرداد که خیلی دوست داشتم ببینم چی به لیلی گفته
المیرا به عمه گفت که میز حاضره ومادهم رفتیم واسه خوردن نهار محسن خیلی آروم نشسته بود پشت میز وبا غذاش بازی می کرد عمه متوجه حالش بود که گفت : چرا نمی خوری مامان
محسن سرشو بلند کردوگفت : مهرداد کجاست ؟
عمه : مگه اتاقش نیست ؟
محسن : نه نیست دیشب نیومده خونه
با صدای در همه برگشتن مهرداد بود که بدون سلام کردن رفت طبقه ای بالا
عمه: چی شده این چش بود
آقا حسام : مینا مگه بچه ها بچه ان اینجوری رفتار می کنی
عمه : اگه بچه ام رو نشناسم به درد چی می خورم می دونم یه چیزی شده
آقا حسام : مینا ...
محسن : چیزی نیست مامان من باهاش حرف می زنم
آقا حسام : ما باید بریم اهواز مینا دیرمون میشه
عمه : خیلی خوب حسام ولی دلم شور بچه ام رو می زنه
بعد از نهار عمه وآقا حسام ومامان رفتن اهواز انگاردکارشون خیلی مهم بود که تواین هوای گرم رفتن منم بلند شدم ورفتم طبقه ای بالا باید می دیدم حال مهرداد چطوره از دیشب تادحالا صبر کرده بودم رفتم پشت در اتاقش ودر زدم ولی صدایی نشنیدم در رو باز کردم ورفتم تواتاق نشسته بودلبه ای تخت
- مهرداد ...مهرداد خوبی
رفتم ورو به روش وایسادم نگاهش رو زمین بود
- مهرداد
سرشو بلند کرد نگاهش سرد بود دلم لرزید
- مهرداد بگو چی شده ؟ حالت خوبه ...مهرداد
بلند شد ومقابلم وایساد
بلاخره لب باز کرد وگفت : ببخشم ...
متعجب نگاهش کردم دستشو گذاشت رو سینه اش
- متسفم نیلوفر ...نمی خواستم آخر...
- مهرداد...
در اتاقش باز شدومحسن اومد تو اتاق مهرداد رو زانو افتاد ونقش زمین شد
- مهرداد
محسن خودشورو به مهرداد رسوند وگفت : چی شده مهرداد ..چت شده پسر ...مهرداد
محسن داشت گریه اش می گرفت ومن شوکه بودم
محسن موبایلش رو درآورد وشماره گرفت واورژانس رو خبر کرد
محسن : چس شده نیلوفر..با توه ام مهرداد ...
خم شد واز رو زمین یه بطری برداشت ومنو نگاه کرد
محسن :نیلوفر میگم مهردادچش شده
- نمی دونم ...
عشـــــــــق
پارت 78
نیلوفر:
تقریبا دم ظهر بود بیدار شدم واولین کاری که کردم رفتم حمام چون موهای فر کرده ام قابل شونه زدن نبودن کارم که تموم شدموهام رو خشک کردم ورفتم پایین همه بودن به جز مهرداد که خیلی دوست داشتم ببینم چی به لیلی گفته
المیرا به عمه گفت که میز حاضره ومادهم رفتیم واسه خوردن نهار محسن خیلی آروم نشسته بود پشت میز وبا غذاش بازی می کرد عمه متوجه حالش بود که گفت : چرا نمی خوری مامان
محسن سرشو بلند کردوگفت : مهرداد کجاست ؟
عمه : مگه اتاقش نیست ؟
محسن : نه نیست دیشب نیومده خونه
با صدای در همه برگشتن مهرداد بود که بدون سلام کردن رفت طبقه ای بالا
عمه: چی شده این چش بود
آقا حسام : مینا مگه بچه ها بچه ان اینجوری رفتار می کنی
عمه : اگه بچه ام رو نشناسم به درد چی می خورم می دونم یه چیزی شده
آقا حسام : مینا ...
محسن : چیزی نیست مامان من باهاش حرف می زنم
آقا حسام : ما باید بریم اهواز مینا دیرمون میشه
عمه : خیلی خوب حسام ولی دلم شور بچه ام رو می زنه
بعد از نهار عمه وآقا حسام ومامان رفتن اهواز انگاردکارشون خیلی مهم بود که تواین هوای گرم رفتن منم بلند شدم ورفتم طبقه ای بالا باید می دیدم حال مهرداد چطوره از دیشب تادحالا صبر کرده بودم رفتم پشت در اتاقش ودر زدم ولی صدایی نشنیدم در رو باز کردم ورفتم تواتاق نشسته بودلبه ای تخت
- مهرداد ...مهرداد خوبی
رفتم ورو به روش وایسادم نگاهش رو زمین بود
- مهرداد
سرشو بلند کرد نگاهش سرد بود دلم لرزید
- مهرداد بگو چی شده ؟ حالت خوبه ...مهرداد
بلند شد ومقابلم وایساد
بلاخره لب باز کرد وگفت : ببخشم ...
متعجب نگاهش کردم دستشو گذاشت رو سینه اش
- متسفم نیلوفر ...نمی خواستم آخر...
- مهرداد...
در اتاقش باز شدومحسن اومد تو اتاق مهرداد رو زانو افتاد ونقش زمین شد
- مهرداد
محسن خودشورو به مهرداد رسوند وگفت : چی شده مهرداد ..چت شده پسر ...مهرداد
محسن داشت گریه اش می گرفت ومن شوکه بودم
محسن موبایلش رو درآورد وشماره گرفت واورژانس رو خبر کرد
محسن : چس شده نیلوفر..با توه ام مهرداد ...
خم شد واز رو زمین یه بطری برداشت ومنو نگاه کرد
محسن :نیلوفر میگم مهردادچش شده
- نمی دونم ...
۱۰۴.۳k
۱۰ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.