❤ ❤ ❤ ❤
❤ ❤ ❤ ❤
عشـــــــق
پارت 77
نیلوفر :
شب قشنگی بود همه شاد بودن هر بار مهرداد بهم نزدیک می شد ویا نگاهم می کردازش فرار می کردم
- نیلوفر بیا
بلند شدم وبامحسن رفتم طرف خانم ها گفت : بیا برو مامان رو صدابزن کارش دارم
- چیکار ؟
متعجب نگاهم کرد چون حواسم پرت مهرداد بود اینو پرسیدم شرمیار گفتم : ببخشید حواسم نبود
محسن : اشکال نداره فقط زود بگو بیاد کار دارم عزیزم
رفتم پیش عمه وبهش گفتم محسن باهاش کار داره وبرگشتم سر جام
- سلام نیلوفر خانم
کیامرث بود که رو به روم نشست وگفت : چقدر عوض شدین
خجالت کشیدم واون لبخند زد
- کیامرث پسرامنتظرن
کیامرث بلندشدرفت مهرداد رو به روم نشست وگفت : کیامرث چی داشت می گفت ؟
- نمی دونم گفت عوض شدی
مهرداد : داره یکم حسودیم میشه نیلوفر میشه دیگه موهات رو فر نکنی
- باشه
- سلام دوستان
لیلی بود که از خودعروسم خوشگلتر شده بود
مهرداد نگاهی بهش انداخت وگفت : چیزی شده
لیلی : بله عروس خانم گفتن شما بیاین برقصین مخصوصا این کوچلو که امشب خیلی خودش رو با آرایش بزرگ کرده
مهرداد یه جوری نگاهش کردوبلند شدوگفت : اون کوچلو با همون کوچلویی اش مورد علاقه ای همه است یه بانوی واقعی توچی ؟ تو چی هستی ؟
لیلی متعجب وحیرون مهرداد رو نگاه کرد وبعدم رفت مهرداد برگشت طرف من وگفت : بریم پیش عروس داماد
- بریم
رفتیم پیش عروس داماد وتا آخر شب کنارشون موندیم یه شب که تکرار نمی شد چون اصلا متوجه ساعت وگذر وقت نشدیم بادمحیا یکم رقصیدم ومهرداد برام خط ونشون می کشید ومن بهش می خندیدم آخر شب بود وعروس داماد داشتن خداحافظی می کرد که یکی بازوم رو کشید
متعجب برگشتم لیلی بود که با نفرت نگاهم کردوگفت : ببین نیلوفر مهرداد اون آدمی نیست که فکر می کنی اینو یادت بمونه اون به هیچ زنی دل نمی بنده می دونی چرا؟
فقط نگاهش کردم که گفت : چون مال منه اینو تو سرت فرو کن
لبخندی زدورفت متعجب رفتنش رو نگاه کردم
- نیلوفر
برگشتم طرف مهرداد وبا چشای پراشک نگاهش کردم
متعجب گفت : چی شده ؟
- لیلی چی میگه مهرداد
مهرداد عصبی وخشمگین گفت : این دختر آدم نمیشه ...
رفت طرف لیلی وباهاش حرف می زد نمی دونم لیلی چی بهش گفت که بازوی لیلی رو گرفت ومحکم زدش تو دیوار
محیا صدام می زد مجبور بودم برم ولی دلم پیش مهرداد بود
عشـــــــق
پارت 77
نیلوفر :
شب قشنگی بود همه شاد بودن هر بار مهرداد بهم نزدیک می شد ویا نگاهم می کردازش فرار می کردم
- نیلوفر بیا
بلند شدم وبامحسن رفتم طرف خانم ها گفت : بیا برو مامان رو صدابزن کارش دارم
- چیکار ؟
متعجب نگاهم کرد چون حواسم پرت مهرداد بود اینو پرسیدم شرمیار گفتم : ببخشید حواسم نبود
محسن : اشکال نداره فقط زود بگو بیاد کار دارم عزیزم
رفتم پیش عمه وبهش گفتم محسن باهاش کار داره وبرگشتم سر جام
- سلام نیلوفر خانم
کیامرث بود که رو به روم نشست وگفت : چقدر عوض شدین
خجالت کشیدم واون لبخند زد
- کیامرث پسرامنتظرن
کیامرث بلندشدرفت مهرداد رو به روم نشست وگفت : کیامرث چی داشت می گفت ؟
- نمی دونم گفت عوض شدی
مهرداد : داره یکم حسودیم میشه نیلوفر میشه دیگه موهات رو فر نکنی
- باشه
- سلام دوستان
لیلی بود که از خودعروسم خوشگلتر شده بود
مهرداد نگاهی بهش انداخت وگفت : چیزی شده
لیلی : بله عروس خانم گفتن شما بیاین برقصین مخصوصا این کوچلو که امشب خیلی خودش رو با آرایش بزرگ کرده
مهرداد یه جوری نگاهش کردوبلند شدوگفت : اون کوچلو با همون کوچلویی اش مورد علاقه ای همه است یه بانوی واقعی توچی ؟ تو چی هستی ؟
لیلی متعجب وحیرون مهرداد رو نگاه کرد وبعدم رفت مهرداد برگشت طرف من وگفت : بریم پیش عروس داماد
- بریم
رفتیم پیش عروس داماد وتا آخر شب کنارشون موندیم یه شب که تکرار نمی شد چون اصلا متوجه ساعت وگذر وقت نشدیم بادمحیا یکم رقصیدم ومهرداد برام خط ونشون می کشید ومن بهش می خندیدم آخر شب بود وعروس داماد داشتن خداحافظی می کرد که یکی بازوم رو کشید
متعجب برگشتم لیلی بود که با نفرت نگاهم کردوگفت : ببین نیلوفر مهرداد اون آدمی نیست که فکر می کنی اینو یادت بمونه اون به هیچ زنی دل نمی بنده می دونی چرا؟
فقط نگاهش کردم که گفت : چون مال منه اینو تو سرت فرو کن
لبخندی زدورفت متعجب رفتنش رو نگاه کردم
- نیلوفر
برگشتم طرف مهرداد وبا چشای پراشک نگاهش کردم
متعجب گفت : چی شده ؟
- لیلی چی میگه مهرداد
مهرداد عصبی وخشمگین گفت : این دختر آدم نمیشه ...
رفت طرف لیلی وباهاش حرف می زد نمی دونم لیلی چی بهش گفت که بازوی لیلی رو گرفت ومحکم زدش تو دیوار
محیا صدام می زد مجبور بودم برم ولی دلم پیش مهرداد بود
۱۱۲.۴k
۰۹ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.