❤ ❤ ❤ ❤
❤ ❤ ❤ ❤
عشــــــــق
پارت 76
نیلوفر:
با لبخند محیا رو نگاه می کردم که مثله یه عروسک شده بود خیلی ناز شده بود وبا اونوقیافه ای عصبانی واقعا بامزه شده بود
- خودت رو کشتی عروس خانم
محیا : یک ساعته من منتظر فربدم ببین ساعت چنده همه ای مهمونها اومدن ومن هنوز آریشگاهم
دستی به موهای فر شدم کشیدم وگفتم : عروس که نباید عصبی بشه یکم آروم باش
- بلاخره آقا داماد اومدن
یکی از شاگردای آریشگر بود محیا نفسشو فوت کرد وباحرس گفت : کاش نمیومد چون الان باید خفه اش کنم
خندیدم و کمک کردیم عروس خانم شنل اش رو بپوشه من زودتر از اون رفتم بیرون فربدمنتظر وایساده بود
با دیدن من گفت: محیا عصبیه
- خیلی
از دیدن مهرداد جا خوردم داشت با تلفن حرف می زد وقتی برگشت با دیدن من لبخندی زدوگفت : نیلوفری
- نه اشتباه گرفتی
مهرداد : خیلی تغییر کردی
- چطور شدم
مهرداد : عالی
- تو اینجا ....
محیا اومد بیرون ساکت شدم فربد رفت جلو ودسته گل رو داد بهش اونم دسته گل رو زد تو سر فربد
منو مهرداد زدیم زیر خنده
فربد : إمحبا چرا می زنی
من بیشتر خندیدم
محیا چشم غره ای بهش رفت
مهرداد : میگم یه وقت شب عروسیمون منم اینجوری نزنی
- مهرداد
خندید وگفت : دورت بگردم شوخی کردم
نگاهش کردم لبختد زد وگفت : گل من خجالت کشیدی ؟راستی من اومدم دنبالت بریم ؟
- آره من آماده ام
متعجب گفت : اینجوری
- چجوری ؟
خودمو نگاه کردم اخمی کرد وخیلی جدی گفت : متوجه نمیشی چی رو میگم
لباسم که بلند بود گفتم : مهرداد چی رو میگی
به صورتم اشاره کرد وگفت : تا آریشگاه هستیم رژلبت رو عوض کن من از رژ لب قرمز متنفرم
- چی؟!
جدی گفت : جدی میگم نیلوفر بدم میاد
- چون بدت میاد باید پاک کنم
مهرداد : بله پاک کن
-نمی کنم
خندش گرفت وگفت : خودم پاک می کنم
- چی ؟
مهرداد : برو دورت بگردم بروپاک کن بریم
- نمی کنم مهرداد باید رژ لبم قرمز باشه که به لباســــ ..
دستشو دور کمرم انداختم گر گرفتم از ودستام همونجوری بالا موند قلبم انگار تو دهنم بود دستاشو دور کمرم برداشت ویه تای ابروشو داد بالا
مهرداد : وقتی یه چیزی بهت میگم بگو چشم
دستمو رو لبم گذاشتم
مهرداد : کاملا پاک شده
برگشتم وتقریبا دوییدم تو آریشگاه مهردادچیکار کرده بود بوسه ای که من اصلا انتظارش رو نداشتم
عشــــــــق
پارت 76
نیلوفر:
با لبخند محیا رو نگاه می کردم که مثله یه عروسک شده بود خیلی ناز شده بود وبا اونوقیافه ای عصبانی واقعا بامزه شده بود
- خودت رو کشتی عروس خانم
محیا : یک ساعته من منتظر فربدم ببین ساعت چنده همه ای مهمونها اومدن ومن هنوز آریشگاهم
دستی به موهای فر شدم کشیدم وگفتم : عروس که نباید عصبی بشه یکم آروم باش
- بلاخره آقا داماد اومدن
یکی از شاگردای آریشگر بود محیا نفسشو فوت کرد وباحرس گفت : کاش نمیومد چون الان باید خفه اش کنم
خندیدم و کمک کردیم عروس خانم شنل اش رو بپوشه من زودتر از اون رفتم بیرون فربدمنتظر وایساده بود
با دیدن من گفت: محیا عصبیه
- خیلی
از دیدن مهرداد جا خوردم داشت با تلفن حرف می زد وقتی برگشت با دیدن من لبخندی زدوگفت : نیلوفری
- نه اشتباه گرفتی
مهرداد : خیلی تغییر کردی
- چطور شدم
مهرداد : عالی
- تو اینجا ....
محیا اومد بیرون ساکت شدم فربد رفت جلو ودسته گل رو داد بهش اونم دسته گل رو زد تو سر فربد
منو مهرداد زدیم زیر خنده
فربد : إمحبا چرا می زنی
من بیشتر خندیدم
محیا چشم غره ای بهش رفت
مهرداد : میگم یه وقت شب عروسیمون منم اینجوری نزنی
- مهرداد
خندید وگفت : دورت بگردم شوخی کردم
نگاهش کردم لبختد زد وگفت : گل من خجالت کشیدی ؟راستی من اومدم دنبالت بریم ؟
- آره من آماده ام
متعجب گفت : اینجوری
- چجوری ؟
خودمو نگاه کردم اخمی کرد وخیلی جدی گفت : متوجه نمیشی چی رو میگم
لباسم که بلند بود گفتم : مهرداد چی رو میگی
به صورتم اشاره کرد وگفت : تا آریشگاه هستیم رژلبت رو عوض کن من از رژ لب قرمز متنفرم
- چی؟!
جدی گفت : جدی میگم نیلوفر بدم میاد
- چون بدت میاد باید پاک کنم
مهرداد : بله پاک کن
-نمی کنم
خندش گرفت وگفت : خودم پاک می کنم
- چی ؟
مهرداد : برو دورت بگردم بروپاک کن بریم
- نمی کنم مهرداد باید رژ لبم قرمز باشه که به لباســــ ..
دستشو دور کمرم انداختم گر گرفتم از ودستام همونجوری بالا موند قلبم انگار تو دهنم بود دستاشو دور کمرم برداشت ویه تای ابروشو داد بالا
مهرداد : وقتی یه چیزی بهت میگم بگو چشم
دستمو رو لبم گذاشتم
مهرداد : کاملا پاک شده
برگشتم وتقریبا دوییدم تو آریشگاه مهردادچیکار کرده بود بوسه ای که من اصلا انتظارش رو نداشتم
۹۱.۷k
۰۹ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.