عاشقانه های پاک

عاشقانه های پاک

قسمت چهل و سه


وقتی برگشتیم ایران ،ایوب رفت دنبال درمان فکش تا بعد برود جبهه...
دوباره عملش کردند...
از اتاق عمل ک امد صورتش باد کرده بود....دور سر و صورتش را باند.پیچی کرده بودند...
گفتم محمد حسین خیلی بهانه ات را میگرفت


-حالا کجاست
-فکر کنم تا الان پدر نگهبان را در اورده باشد...
رفتم محمد حسین را بگیرم صدای گریه اش،از طبقه پایین می امد
تا رسیدم گفت؛خانم بیا بچه ات را بگیر
نشست و جای کفش محمد حسین را از روی شلوارش پاک کرد



-زحمت کشیدید اقا
اشک هایش را پاک کردم
-بابا ایوب خیلی سلام رساند ....بالا مریض های دیگر هم بودند ک خوابیده بودند...اگر می امدی انها را بیدار میکردی
صدای ایوب از پشت سرم امد
-سلام بابا


ادامه دارد...
دیدگاه ها (۱)

عاشقانه های پاکقسمت چهل و چهاربرگشتم ...ایوب ب نرده ها تکیه ...

عاشقانه های پاکقسمت چهل و پنجاز اموزش و پرورش برای ایوب نامه...

عاشقانه های پاکقسمت چهل و دوایوب بالاخره بستری شد و عمل شدخد...

عاشقانه های پاکقسمت چهل و یکچند.روز قبل از عمل دست ایوب حسا...

عشق در دل مافیاپارت ۱۲آنچه گذشت: آماده شودم و رفتم پایین که ...

پارت ۱۱

(رمان جیمین )

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط