فیک دختری که دوست داشت پرواز کند پارت ۸ بقیه ش

ولی جین گوش نکرد و پرید و ا/ت هم پشت سرش رفت.
ا/ت:جین...ای خدا.(پرید.)چیکار میکنی دیونه.
جین:ا/ت اینجا رو ببین من قدرت اتیش دارم‌.این محشر نیست؟
ا/ت:نه...نه من در واقع دارم میترسم دیگه بسه تو...تو الان قدرت اتیش داری که اروزشو داشتی من پرواز اما...اما چرا؟این مشکوک نیست شاید خطرناک باشه شاید نمیدونم شایدم خوب من...من دارم دیونه میشم.
جین:ا/ت اروم باش فقط ریلکس کن باشه چیزه بدی نیست تو به ارزوت رسیدی منم رسیدم پس این قرار نیست بد باشه.بیا...بیا بریم.
ا/ت:اما قدرتامون چی نمی خوای برش گردونی؟
جین:من نه.
ا/ت:من دو دلم.
جین:ببین نه راهی داری برگردونی نه من میزارم برگردونی مگه دیونه شدی بیا بریم.
ا/ت مکس کوتاهی کرد.
جین:بیا دیگه به دلت بد راه نده.
ا/ت:باشه...ولی اگر اتفاقی افتاد باید از شر نیروهامون خلاص شیم و به کسی هم چیزی نگیم.باشه.
جین:باشه قول میدم بیا بریم اینجا ساعت کار نمیکنه درواقع هیچی حتی تلفنم کار نمیکنه ولی فکر کنم شب شده بیا بریم.
ا/ت:بریم.

لایک🔥
🫴