فیک دختری که دوست داشت پرواز کند پارت۸
جین:این...این فوق العادس،توداری پرواز میکنی.
ا/ت:اره ولی از اون موقع اینجوری شدم...یکم میترسم.
جین:چرا می ترسی...این...این ارزوت بود پس سعی کن باهاش حال کنی...ای کاش منم می تونستم قدرتی که میخواستمو داشته باشم.
ا/ت:من نمی ترسم ولی اگر کسی ببینه میگه این جادوگری چیزیه والا مردم فقط بلدن حرف بزن...اهان یه فکر می خوای بریم اونجا شاید چیزی باشه که منو بتونه دوباره خودم کنه.
جین:اره...اره بریم منم شاید چیزی که دوس دارمو به دست بیارم ولی اگر من جای تو بودم نگهش میداشتم.
ا/ت:دوس دارم اما...اما تو جای من نیستی بیا حاضر شو بریم تو باید رانندگی کنی من ممکنه که پرواز کنم.
جین:باشه بریم.
ا/ت و جین رفتن کوه.
ا/ت:خوب جین اماده ی باهم بپریم.
(دستشو به سمت جین میگیره یعنی دستمو بگیر.)
جین:اره.
ا/ت:خوبه پس با شمارش من ۱...۲...۳ بپر.
جین و ا/ت پریدن و تا زمانیکه برسن به اون مکان عجیب فقط جیغ
زدن.
ا/ت:اخیش رسیدم.
جین:اینجا...اینجا چقدر قشنگه.
ا/ت:اره بیا.
ا/ت و جین رفتن سمت درختا و پریدن داخل همونی که ا/ت دفعه ی قبلی خودش رفته بود.
جین:واو.
ا/ت:جالبه نه بیا اینجاست حالا باید چیکار کنم؟
جین با اون نورا بازی میکنه و اونو را میگیره تا اینکه نورا رفتن سمت ا/ت یهو چشمش می افته به ا/ت.
جین:ا/ت تو...توچقدر زیبا شدی!
ا/ت:چی؟
ا/ت برگشت سمت اب تا خودشو ببینه که دید نورها پشتش به صورت بال شکل گرفتن.
جین:ا/ت نورا...نورا به سمت تو میان و برات بال میسازن.
ا/ت:اره...اره ولی!
جین:ولی چی؟
ا/ت:یعنی تو از من نمی ترسی یا برات عجیب نشدم؟
جین:نه.تو اتفاقا از قبلت خاص تر شدی.
ا/ت:مرسی.نمیدونم این قدرتو نگه دارم یا نه؟
جین:نگهدار.
ا/ت:اخه مردم چی فکر میکنن.
جین:ا/ت به بقیه فکر نکن تو برای خودت زندگی میکنی.
ا/ت:مرسی جین ارومم کردی.
جین:خواهش میکنم.
ا/ت:پس بریم.من نگهش میدارم.
جین:باشه...بریم.
ا/ت و جین داشتن میرفتن که نور ها از پشت ا/ت جدا شدن و به سمت درخت رفتن.
جین:ا/ت بالات!
ا/ت:میدونم فکر کنم اینا به اینجا تعلق دارن درسته؟
جین:اره بیا بریم.
ا/ت و جین اومدن بیرون اما جین توجش به سمت درخت صورتی رفت و رفت طرفش.
ا/ت:جین...جین کوشی؟
جین:اینجام.
ا/ت:اخیش فکر کردم چیزیت شده بیا...بیا بریم.
جین:یه لحظه وایسا شاید این همون قدرتی باشه که من میخوامش.
ا/ت:خطرناکه ولش کن بیا بریم.
بقیه ش باید توی یه پارت دیگه بزارم.
ا/ت:اره ولی از اون موقع اینجوری شدم...یکم میترسم.
جین:چرا می ترسی...این...این ارزوت بود پس سعی کن باهاش حال کنی...ای کاش منم می تونستم قدرتی که میخواستمو داشته باشم.
ا/ت:من نمی ترسم ولی اگر کسی ببینه میگه این جادوگری چیزیه والا مردم فقط بلدن حرف بزن...اهان یه فکر می خوای بریم اونجا شاید چیزی باشه که منو بتونه دوباره خودم کنه.
جین:اره...اره بریم منم شاید چیزی که دوس دارمو به دست بیارم ولی اگر من جای تو بودم نگهش میداشتم.
ا/ت:دوس دارم اما...اما تو جای من نیستی بیا حاضر شو بریم تو باید رانندگی کنی من ممکنه که پرواز کنم.
جین:باشه بریم.
ا/ت و جین رفتن کوه.
ا/ت:خوب جین اماده ی باهم بپریم.
(دستشو به سمت جین میگیره یعنی دستمو بگیر.)
جین:اره.
ا/ت:خوبه پس با شمارش من ۱...۲...۳ بپر.
جین و ا/ت پریدن و تا زمانیکه برسن به اون مکان عجیب فقط جیغ
زدن.
ا/ت:اخیش رسیدم.
جین:اینجا...اینجا چقدر قشنگه.
ا/ت:اره بیا.
ا/ت و جین رفتن سمت درختا و پریدن داخل همونی که ا/ت دفعه ی قبلی خودش رفته بود.
جین:واو.
ا/ت:جالبه نه بیا اینجاست حالا باید چیکار کنم؟
جین با اون نورا بازی میکنه و اونو را میگیره تا اینکه نورا رفتن سمت ا/ت یهو چشمش می افته به ا/ت.
جین:ا/ت تو...توچقدر زیبا شدی!
ا/ت:چی؟
ا/ت برگشت سمت اب تا خودشو ببینه که دید نورها پشتش به صورت بال شکل گرفتن.
جین:ا/ت نورا...نورا به سمت تو میان و برات بال میسازن.
ا/ت:اره...اره ولی!
جین:ولی چی؟
ا/ت:یعنی تو از من نمی ترسی یا برات عجیب نشدم؟
جین:نه.تو اتفاقا از قبلت خاص تر شدی.
ا/ت:مرسی.نمیدونم این قدرتو نگه دارم یا نه؟
جین:نگهدار.
ا/ت:اخه مردم چی فکر میکنن.
جین:ا/ت به بقیه فکر نکن تو برای خودت زندگی میکنی.
ا/ت:مرسی جین ارومم کردی.
جین:خواهش میکنم.
ا/ت:پس بریم.من نگهش میدارم.
جین:باشه...بریم.
ا/ت و جین داشتن میرفتن که نور ها از پشت ا/ت جدا شدن و به سمت درخت رفتن.
جین:ا/ت بالات!
ا/ت:میدونم فکر کنم اینا به اینجا تعلق دارن درسته؟
جین:اره بیا بریم.
ا/ت و جین اومدن بیرون اما جین توجش به سمت درخت صورتی رفت و رفت طرفش.
ا/ت:جین...جین کوشی؟
جین:اینجام.
ا/ت:اخیش فکر کردم چیزیت شده بیا...بیا بریم.
جین:یه لحظه وایسا شاید این همون قدرتی باشه که من میخوامش.
ا/ت:خطرناکه ولش کن بیا بریم.
بقیه ش باید توی یه پارت دیگه بزارم.
۱۰.۱k
۲۳ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.