عزیزترین مافیا
عزیزترین مافیا
پارت اول
ات ویو
*خروپف
زینگ زینگ زینگ(مثلا صدای الارم)
ات:هوممممممم(خوابالو)
چرا الان باید بیدار شممممم
بیدارم شدم رفتم سرویس و کارهای مربوطه رو کردم و اومدم بیرون
من با یونگی که برادرم زندگی میکنم
خانوادم برای یه سفر کاری ۲ ساله که رفتن کانادا
منم پیششون بودم اما تازه برگشتم کره پیش یونگی
قبل اینکه از اتاق برم بیرون رفتم یه دوش ۱۰ مینی گرفتم اومدم بیرون
حوله رو دور خودم پیچیدم اما نتونستم لباسامو پیدا کنم
رفتم بیرون از اتاق که از یونگی بپرسم
درو باز کردم رفتم تو راه رو طبقه بالا بودم
ات:یونگییی(داد)
که دیدم یونگی و دوستاش دارن غذا میخورن
اوه شت منم با حولمممممم
سریع فرار کردم تو اتاق
نویسنده ویو
یونگی اومد تو اتاق
یونگی:ات برای چی اونجوری اومده بودی بیرون؟
ات:علیک سلام
لباسامو کجا گذاشتی؟(کیوت)
میخواستم اینو ازت بپرسم داداشی
یونگی که صورتش قرمز شده بود و ذوق کرده بود که ات بهش گفته داداشی پوکر فیس گفت
یونگی:اینجاست(اشاره به یه کمد و رفت بیرون)
یونگی رفت بیرون و ات هم یه جیزی پوشید و رفت پایین
ولی از خجالت سرشو نمیتونست بالا بیاره
ات:یونگی من میرم پیش هانا(دوست ات)
فعلا بای
یونگی:باشه بای بای
ات از خونه در اومد بیرون
نامجون رو به یونگی:خواهرت خیلی خوشگله یونگی
جی هوپ:حق با مونیه
یونگی:ممنون(یکم عصبی)
جین:😂😂چرا حالا عصبی شدی فقط گفت خوشگله دیگه
نکنه ازش خوشت میاد؟
یونگی:چی میگی اون خواهرمه هر برادری رو خواهرش تعصب داره خب
نانجون:اوهوم(در حال هوردت و با دهن پر)منم رو خواهرم حساسم
ات ویو
خیلی خجالت میکشیدم اونجا بمونم
یه جیزی خوردم و اومدم پیش هانا
دینگ دینگ دینگ دینگ
هانا:کیه؟
ات:عمته
در و باز کن هانا منم
هانا درو باز کرد رفتم تو
هانا:به به
ات خانم یه خبری از ما نمیگیری
ات:همین هفته پیش باهم بار بودیم(پوکر فیس)
هانا:ووااااوووو
اگه نمیشناختمت فک میکردم یونگیه
خواهر برادر کپی همین
ات:حالا دیگه
(و همه ی جریان امروزو براش تعریف کردم)
بیا بریم خرید
حوصلم پوکیده
هانا: با این گندی که زدی بایدم پوکیده باشه
بزا برم آماده شم
هانا رفت آماده شه منم رفتم تو گوشی دیدم می یونگ پیم داده(دوست و دستیار ات)
می یونگ:سلام اونی خوبی؟
اونی که خواستی رو پیدا کردم
خودت میکشیش یا خودم؟
زنگ زدم بهش
ات:های می یونگ
می یونگ:هاییییی
چی کنم اونی؟
ات:یه ذره شکنجش بده تا خودم بیام
نکشیشااااااا
سعی کن ازش حرف بکشی که واسه کی کار میکنه
*فلش بک
هفته پیش تو بار یه مرده سعی داشت من را بکشه
اما خب نزاشتم
ولی فرار کرد
واسه همین به می یونگ گفتم دنبالش بگرده
*پایان فلش بک
هانا:من امادم ات ژونم
ات:بعد از خرید باید بریم سرکار😉😏
هانا:...........
بازم میزارم
پارت اول
ات ویو
*خروپف
زینگ زینگ زینگ(مثلا صدای الارم)
ات:هوممممممم(خوابالو)
چرا الان باید بیدار شممممم
بیدارم شدم رفتم سرویس و کارهای مربوطه رو کردم و اومدم بیرون
من با یونگی که برادرم زندگی میکنم
خانوادم برای یه سفر کاری ۲ ساله که رفتن کانادا
منم پیششون بودم اما تازه برگشتم کره پیش یونگی
قبل اینکه از اتاق برم بیرون رفتم یه دوش ۱۰ مینی گرفتم اومدم بیرون
حوله رو دور خودم پیچیدم اما نتونستم لباسامو پیدا کنم
رفتم بیرون از اتاق که از یونگی بپرسم
درو باز کردم رفتم تو راه رو طبقه بالا بودم
ات:یونگییی(داد)
که دیدم یونگی و دوستاش دارن غذا میخورن
اوه شت منم با حولمممممم
سریع فرار کردم تو اتاق
نویسنده ویو
یونگی اومد تو اتاق
یونگی:ات برای چی اونجوری اومده بودی بیرون؟
ات:علیک سلام
لباسامو کجا گذاشتی؟(کیوت)
میخواستم اینو ازت بپرسم داداشی
یونگی که صورتش قرمز شده بود و ذوق کرده بود که ات بهش گفته داداشی پوکر فیس گفت
یونگی:اینجاست(اشاره به یه کمد و رفت بیرون)
یونگی رفت بیرون و ات هم یه جیزی پوشید و رفت پایین
ولی از خجالت سرشو نمیتونست بالا بیاره
ات:یونگی من میرم پیش هانا(دوست ات)
فعلا بای
یونگی:باشه بای بای
ات از خونه در اومد بیرون
نامجون رو به یونگی:خواهرت خیلی خوشگله یونگی
جی هوپ:حق با مونیه
یونگی:ممنون(یکم عصبی)
جین:😂😂چرا حالا عصبی شدی فقط گفت خوشگله دیگه
نکنه ازش خوشت میاد؟
یونگی:چی میگی اون خواهرمه هر برادری رو خواهرش تعصب داره خب
نانجون:اوهوم(در حال هوردت و با دهن پر)منم رو خواهرم حساسم
ات ویو
خیلی خجالت میکشیدم اونجا بمونم
یه جیزی خوردم و اومدم پیش هانا
دینگ دینگ دینگ دینگ
هانا:کیه؟
ات:عمته
در و باز کن هانا منم
هانا درو باز کرد رفتم تو
هانا:به به
ات خانم یه خبری از ما نمیگیری
ات:همین هفته پیش باهم بار بودیم(پوکر فیس)
هانا:ووااااوووو
اگه نمیشناختمت فک میکردم یونگیه
خواهر برادر کپی همین
ات:حالا دیگه
(و همه ی جریان امروزو براش تعریف کردم)
بیا بریم خرید
حوصلم پوکیده
هانا: با این گندی که زدی بایدم پوکیده باشه
بزا برم آماده شم
هانا رفت آماده شه منم رفتم تو گوشی دیدم می یونگ پیم داده(دوست و دستیار ات)
می یونگ:سلام اونی خوبی؟
اونی که خواستی رو پیدا کردم
خودت میکشیش یا خودم؟
زنگ زدم بهش
ات:های می یونگ
می یونگ:هاییییی
چی کنم اونی؟
ات:یه ذره شکنجش بده تا خودم بیام
نکشیشااااااا
سعی کن ازش حرف بکشی که واسه کی کار میکنه
*فلش بک
هفته پیش تو بار یه مرده سعی داشت من را بکشه
اما خب نزاشتم
ولی فرار کرد
واسه همین به می یونگ گفتم دنبالش بگرده
*پایان فلش بک
هانا:من امادم ات ژونم
ات:بعد از خرید باید بریم سرکار😉😏
هانا:...........
بازم میزارم
۸.۸k
۰۵ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.