⛓عشق دو طرفه ۱۸🖤⛓
⛓عشق دو طرفه ۱۸🖤⛓
چا فورا به سمت من اومد و گریه میکرد و سوفیا هم از اون طرف گریه میکرد.،..؛
بعد از اینکه دزد ها رفتن کوکی به سمت من دوید و اسمم صدا میزد!
چا منو بغل کرد و به سمت ماشین رفت و کوکی هم با سوفیا سوار ماشین شدن ؛
سوفیا جلو بود و کوکی هم راننده و منم توبغل چا عقب بودیم !
سوفیا ار ترسش گریه میکرد و دستاش میلرزید..."
کوکی دستای سوفیا را گرفت و گفت آروم باش..اون خوب میشه !من نمیزارم از دست بره؛
چا:کوکی ....تند تر برو حالش بده داره خون ریزی میکنه!
جولی: عا....عا...م..من خو..خوبم ...! چ
..چا م..من ....
چا:حرف نزن واگر ن خون ریزی بیشتر میشه.
جولی:مم..من ...دوست دارم !
و اونجا بودم که کامل از هوش رفتم از شدت خونریزی و رسیدم به بیمارستان و من نوبل چا و همینجور میدوید به سمت اتاق عمل که دکترا منو بردن تو اتاق عمل!
دیالوگ از زبان سوفیا:
جولی حالش خیلی بد بود و دکتر ها بردنش به سمت اتاق عمل و چا اون وو گریه میکرد و خیلی نگران بود و از طرف دیگه هم کوکی خیلی نگران بود!
منم که فقط اشک میریختم که یهو دکتر از اتاق عمل اومد بیرون
چا:آقای دکتر چی شد
کوکی:پس...پس بیمار کو !
سوفیا:آقای دکتر د حرف بزن .
دکتر:متاسفم فقط براش دعا کنید چون گلوله به قلبش خورده و خطرناکه فقط دعا کنید !
چا :چی ....چی دارید میگید پس چرا کاری نمی کنید ؟
کوکی:چرا اومدین بیرون !مگع شما دکتر نیستین !
دکتر:من کاری از دستم بر نمیاد!ببریدش یه بیمارستان دیگه !
چا:مگه مسخره بازیه !
کوکی:چا بس کن !...میبرمش یه بیمارستان دیگه !
من همراه چا و کوکی جولی را با آمبولانس به بیمارستان دیگه منتقل کردیم و نزدیک ۴الی۵ ساعت توی اتاق عمل بود ....
آوردنش بیرون
دکتر:خداراشکر خطر رفع شد !فعلا میره تو ای سی یو
چا:مگه نمیگین حالش خوبه !پس دیگه ای سی یو برای چی
دکتر:ممکنه بهوش نیاد تا چند روز.......
چا فورا به سمت من اومد و گریه میکرد و سوفیا هم از اون طرف گریه میکرد.،..؛
بعد از اینکه دزد ها رفتن کوکی به سمت من دوید و اسمم صدا میزد!
چا منو بغل کرد و به سمت ماشین رفت و کوکی هم با سوفیا سوار ماشین شدن ؛
سوفیا جلو بود و کوکی هم راننده و منم توبغل چا عقب بودیم !
سوفیا ار ترسش گریه میکرد و دستاش میلرزید..."
کوکی دستای سوفیا را گرفت و گفت آروم باش..اون خوب میشه !من نمیزارم از دست بره؛
چا:کوکی ....تند تر برو حالش بده داره خون ریزی میکنه!
جولی: عا....عا...م..من خو..خوبم ...! چ
..چا م..من ....
چا:حرف نزن واگر ن خون ریزی بیشتر میشه.
جولی:مم..من ...دوست دارم !
و اونجا بودم که کامل از هوش رفتم از شدت خونریزی و رسیدم به بیمارستان و من نوبل چا و همینجور میدوید به سمت اتاق عمل که دکترا منو بردن تو اتاق عمل!
دیالوگ از زبان سوفیا:
جولی حالش خیلی بد بود و دکتر ها بردنش به سمت اتاق عمل و چا اون وو گریه میکرد و خیلی نگران بود و از طرف دیگه هم کوکی خیلی نگران بود!
منم که فقط اشک میریختم که یهو دکتر از اتاق عمل اومد بیرون
چا:آقای دکتر چی شد
کوکی:پس...پس بیمار کو !
سوفیا:آقای دکتر د حرف بزن .
دکتر:متاسفم فقط براش دعا کنید چون گلوله به قلبش خورده و خطرناکه فقط دعا کنید !
چا :چی ....چی دارید میگید پس چرا کاری نمی کنید ؟
کوکی:چرا اومدین بیرون !مگع شما دکتر نیستین !
دکتر:من کاری از دستم بر نمیاد!ببریدش یه بیمارستان دیگه !
چا:مگه مسخره بازیه !
کوکی:چا بس کن !...میبرمش یه بیمارستان دیگه !
من همراه چا و کوکی جولی را با آمبولانس به بیمارستان دیگه منتقل کردیم و نزدیک ۴الی۵ ساعت توی اتاق عمل بود ....
آوردنش بیرون
دکتر:خداراشکر خطر رفع شد !فعلا میره تو ای سی یو
چا:مگه نمیگین حالش خوبه !پس دیگه ای سی یو برای چی
دکتر:ممکنه بهوش نیاد تا چند روز.......
۱۵.۵k
۱۵ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.