.⛓عشق دو طرفه ۱۷🖤⛓
.⛓عشق دو طرفه ۱۷🖤⛓
من و سوفیا از ترس خشکمون زده بود
اومدم برای چا پیام بدم ولی راننده تاکسی متوجه شد و گوشیم را ازم گرفت ...!
جولی: سوفیا آروم گوشیت را در بیار و زنگ بزن رو گوشی کوکی ولی هیچی نگو تا راننده متوجه نشه!
سوفیا:با ...باشه !الان زنگ میزنم.!
جولی خطش اشغاله ....
جولی:زنگ بزن رو خط چا
سوفیا:باشه ولی شمارشو ندارم !
جولی:بده من گوشیتو !
سوفیا:بیا بیا بگیر حواستو جمع کن فقط!
زنگ زدم چا جواب داد اما ما چیزی نگفتیم و فقط حرف میزدیم ..
جولی: مارا دارین کجا میبرید
راننده تاکسی:خفه شید
دیا لوگ از زبان چا
دیدم گوشیم داره زنگ میخوره و شماره سوفیا دوست جولی بود ....
جواب دادم ...!
الو ..الو صدا میاد...
ولی انگار صدای کسی بود هی بهشون میگفت خفه شید و منم از نگرانی به کوکی گفتم و سریع باهم رفتیم دنبالشون
از قبل به گوشی هاشون ردیاب گذاشته بودیم که اگه گم شدن پیداشون کنیم !
دیالوگ از زبان جولی
ماشین داشت میرفت به سمت به دره !
راننده تاکسی و چند نفر دیگه مارا با خشونت پیاده کردن و بردن نزدیک صخره !
من و سوفیا از ترس فقط گریه میکردیم
دهنمون بسته بودن تا نتونیم جیغ بزنیم !
یهو دیدم یه ماشین اوند سمتمون و دو نفر پیاده شدن وقتی خیلی دقت کردم دیدم کوکی و چا هستن !
راننده تاکسی تهدیدشون کرد و گفت اگه بیای جلو تر یه تیر خلاص میکنم تو قلبش !
چا هم از ترس جلو نمیومد که به من و سوفیا آسیبی نرسه "
کوکی را دیدم که از پشت اومد تا بزنه تو سر راننده که یهو یه گلوله به سمت من اومد و خورد تو سینم !🗣
چا و فورا به سمت من دوید .....
من و سوفیا از ترس خشکمون زده بود
اومدم برای چا پیام بدم ولی راننده تاکسی متوجه شد و گوشیم را ازم گرفت ...!
جولی: سوفیا آروم گوشیت را در بیار و زنگ بزن رو گوشی کوکی ولی هیچی نگو تا راننده متوجه نشه!
سوفیا:با ...باشه !الان زنگ میزنم.!
جولی خطش اشغاله ....
جولی:زنگ بزن رو خط چا
سوفیا:باشه ولی شمارشو ندارم !
جولی:بده من گوشیتو !
سوفیا:بیا بیا بگیر حواستو جمع کن فقط!
زنگ زدم چا جواب داد اما ما چیزی نگفتیم و فقط حرف میزدیم ..
جولی: مارا دارین کجا میبرید
راننده تاکسی:خفه شید
دیا لوگ از زبان چا
دیدم گوشیم داره زنگ میخوره و شماره سوفیا دوست جولی بود ....
جواب دادم ...!
الو ..الو صدا میاد...
ولی انگار صدای کسی بود هی بهشون میگفت خفه شید و منم از نگرانی به کوکی گفتم و سریع باهم رفتیم دنبالشون
از قبل به گوشی هاشون ردیاب گذاشته بودیم که اگه گم شدن پیداشون کنیم !
دیالوگ از زبان جولی
ماشین داشت میرفت به سمت به دره !
راننده تاکسی و چند نفر دیگه مارا با خشونت پیاده کردن و بردن نزدیک صخره !
من و سوفیا از ترس فقط گریه میکردیم
دهنمون بسته بودن تا نتونیم جیغ بزنیم !
یهو دیدم یه ماشین اوند سمتمون و دو نفر پیاده شدن وقتی خیلی دقت کردم دیدم کوکی و چا هستن !
راننده تاکسی تهدیدشون کرد و گفت اگه بیای جلو تر یه تیر خلاص میکنم تو قلبش !
چا هم از ترس جلو نمیومد که به من و سوفیا آسیبی نرسه "
کوکی را دیدم که از پشت اومد تا بزنه تو سر راننده که یهو یه گلوله به سمت من اومد و خورد تو سینم !🗣
چا و فورا به سمت من دوید .....
۱۳.۵k
۱۳ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.