beautiful vampire ♥️ 🍷
beautiful vampire ♥️ 🍷
انچه گذشت
_اره قبول دارم واسه همین اوردمت
part ¹⁰
واقعا قشنگه
_اوهوم
_ات میای بریم یکم قدم بزنیم؟
باشه بریم
ات ویو
یکم با کوک رفتیم قدم زدیم و بعد رفتیم پیش خانوادش تا با اونا یکم وقت بگذرونیم بعد از چند ساعت هم منو رسوند خونه
۶ روز بعد
الان چند روزی میگذره و توی این چند روز من با جونگ هی خیلی صمیمی شدم حتی گفت میخواد امروز یه راز بزرگ رو بهم بگه و امروز توی کافه ***قرار گذاشتیم
کوک هم هر روز بعد دانشگاه منو بیرون میبرد و کلی باهم وقت میگذروندیم
راستش شاید حرفم مسخره باشه ولی حس میکنم نه اینکه عاشق کوک باشما نه ولی دوسش دارم حس میکنم بدون اون نمیتونم هیچ کاری بکنم
وقتی پیشش نیستم همش کلافم اتگار هیچی سر جاش نیست
میخوام درباره قرار گذاشتن با کوک به بابام بگم چون مدر کوک دوست بابام هست نه دوست صمیمی فقط دوست ولی میخوام اولین نفر خودم بهش بگم
بابا وقت داری میخوام درباره موضوع مهمی باهات حرف بزنم
بابا:البته بگو
من با پسر اقای جعون قرار میزارم با جونگ کوک میخواستم اول از همه خودم بهت بگم که از بقیه نشنوی
بابا:از تصمیمت مطمعنی؟
تو میدونی من با شناخت از کسی باهاش قرار میزارم
بابا:باشه این تصمیم خودته فقط مواظب باش اسیب نبینی(دانلود همچین پدری حالا اگه بابا های ما بودن به ۸۰ روش سامورایی پارمون میکردن)
باشه ممنون بابا
راستی الان میخوام برم به کافه*** با دوستم قرار دارم
بابا:دوستت یا با جونگ کوک
نه با خواهر جونگ کوک با جونگ هی قرار دارم
بابا:باشه برو مواظب باش
خوشحالم که بابام از زبون خودم شنید
ماشین رو روشن کردم و رفتم طرف کافه
رسیدم رفتم داخل که جونگ هی برام دست تکون داد
سلام😊
جونگ هی:سلام خوش اومدی
ممنون چه طوری؟
جونگ هی:خوبم تو؟
منم خوبم اون راز مهم چی بود بخدا مردم از فضولی😅😅
جونگ هی:😂😂بزار بگم.....خب من...........
انچه گذشت
_اره قبول دارم واسه همین اوردمت
part ¹⁰
واقعا قشنگه
_اوهوم
_ات میای بریم یکم قدم بزنیم؟
باشه بریم
ات ویو
یکم با کوک رفتیم قدم زدیم و بعد رفتیم پیش خانوادش تا با اونا یکم وقت بگذرونیم بعد از چند ساعت هم منو رسوند خونه
۶ روز بعد
الان چند روزی میگذره و توی این چند روز من با جونگ هی خیلی صمیمی شدم حتی گفت میخواد امروز یه راز بزرگ رو بهم بگه و امروز توی کافه ***قرار گذاشتیم
کوک هم هر روز بعد دانشگاه منو بیرون میبرد و کلی باهم وقت میگذروندیم
راستش شاید حرفم مسخره باشه ولی حس میکنم نه اینکه عاشق کوک باشما نه ولی دوسش دارم حس میکنم بدون اون نمیتونم هیچ کاری بکنم
وقتی پیشش نیستم همش کلافم اتگار هیچی سر جاش نیست
میخوام درباره قرار گذاشتن با کوک به بابام بگم چون مدر کوک دوست بابام هست نه دوست صمیمی فقط دوست ولی میخوام اولین نفر خودم بهش بگم
بابا وقت داری میخوام درباره موضوع مهمی باهات حرف بزنم
بابا:البته بگو
من با پسر اقای جعون قرار میزارم با جونگ کوک میخواستم اول از همه خودم بهت بگم که از بقیه نشنوی
بابا:از تصمیمت مطمعنی؟
تو میدونی من با شناخت از کسی باهاش قرار میزارم
بابا:باشه این تصمیم خودته فقط مواظب باش اسیب نبینی(دانلود همچین پدری حالا اگه بابا های ما بودن به ۸۰ روش سامورایی پارمون میکردن)
باشه ممنون بابا
راستی الان میخوام برم به کافه*** با دوستم قرار دارم
بابا:دوستت یا با جونگ کوک
نه با خواهر جونگ کوک با جونگ هی قرار دارم
بابا:باشه برو مواظب باش
خوشحالم که بابام از زبون خودم شنید
ماشین رو روشن کردم و رفتم طرف کافه
رسیدم رفتم داخل که جونگ هی برام دست تکون داد
سلام😊
جونگ هی:سلام خوش اومدی
ممنون چه طوری؟
جونگ هی:خوبم تو؟
منم خوبم اون راز مهم چی بود بخدا مردم از فضولی😅😅
جونگ هی:😂😂بزار بگم.....خب من...........
۴.۴k
۱۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.