پارت ۱۷
/ ببخشید میخواستم بگم که اماده ست ...
یونگی لبخندی زد وگفت:
خب بگو این تهیونگ کیه ؟
/ چیزی که من پیدا کردم .. تقریبا کامله .. ۲۵ سالشه .. پسر کیم جانگو _
_ صبر گفتی پسر کیم جانگو ؟ یعنی پسر رئیس مافیای شمالی ؟
/ اره و دوتا برادر داره به اسم تهیون و..ام.. ویکتور صداش میکنن ظاهرا بخاطر حیله گری و با هوشی بهش میگن ویکتور .. و پدرش وهمینطور برادر کوچیکش مردن .. اخرین مکالمه اون با ... اه خب ..
یونگی متنظر نگاهش کرد .. دعا میکرد حدسش درست نباشه ..
_ بگو دیگه .. جون به لبم کردی.
/ اخرین مکالمش با کیم نامجون بوده و اینطور که من میدونم باهاش شریک شدن ..
حدسش درست بود .. اون جاسوس بود ..اما یه چیزی درست نبود ..
کیم جانگو دو ماه قبل ورود تهیونگ به عنوان بادیگار به اینجا ..مرد یعنی کشته شد . بعد از اون به عنوان بادیگارد به کوک نزدیک شد . اخرین ماکالمش با نامجون بوده و.. درسته اون دو فقط یک هدف دارن نابودی کوک و یونگی اینو باید سریع به کوک خبر میداد .
با کلافگی و عصبانیت رو به لی جائه کرد:
نباید بزاریم کاری کنه.. باید جلوش رو بگیریم ولی من نمیتونم این خبر رو به کوک بدم تو خواهرشی بهش میگی ؟
/ اره ولی چرا میترسی بهش بگی ؟
_ نمیترسم فقط دیگه طاقت دیدن دل شکستگی کوک رو ندارم ببینم ..
لی جائه خنده ارومی از سر ناباوری کرد ..
/ چرا باید برای یه بادیگار که اونم تازه وارده دل شکسته بشه ؟
/ چون کوک اونو دوست داره .. ارباب جئون که همه بهش میگفتن سنگدل و بی رحم الان دل باخته کسی شده که قصد نابودی و کشتن انو داره ..
○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○
چون مدارس تعطیل بود .. یه پارت گذاشتم .. حمایت یادتون نره کیوتام❤❤
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.