کاش به دنیا نمیومدم
فصل 2 پارت 18
به سمت راهرویی که اونجا بود رفتمو رسیدم به یه پذیرایی خیلی قشنگو کلاسیک بعد یونگی فیلمو گذاشتو دیدیم فیلم ژانرش طنز بودو من هر وقت طنز میشد میخندیدم اما یونگی از اول تا آخر فیلم یجور موندو حرکت نکرد 😐 بعدش که فیلم تموم شد تلویزیون رو خاموش کرد و من گفتم
-فیلم خیلیییییی خوبی بود
و پشت بندش یونگی اومدو گفت
*اه خیلی هم چرت بود اصن مفهوم نداشت
برگشتم تو صورتش نگا کردمو خیلی جدی گفتم
-تو چرا زیاد واکنش نشون نمیدی
بعد گفتن حرفم اونم برگشت سمتمو زل زد تو چشمام دو سه ثانیه زل زدو منم یجوری شدم احساس میکردم هوا گرم شده و عرق کردم و بعدش با صدای آرومو لطفی جوری که انگار می خواست قانعم کنه گفت
*دقیقا چرا باید واکنش نشون بدم؟
-برای اینکه .... خب.... امممممم
دقیقا نمیدونستم چی بگم
جوابش خیلی منطقی بود واقعا دلیلی نداره به همه چیز واکنش نشون بدیم تو این لحظه قلبم برای بار هزارم شکست و پشیمون شدم از هرچی خندیده بودم واقعا شبیه احمقا به نظر میرسم
یونگی پاشدو رفت منم چند لحظه بعد پاشدم رفتم سمت اتاقم خودمو پرت کردم رو تختو همونجوری خوابم برد
صبح با صدای دادو بی داد از خواب پاشدم دیدم هنوزم وسط تختم و یه طرف پتو رو انداخته بودن روم منم وول خورده بودمو شبیه کرم پتو دورم کشیده شده بود بزور خودمو از لا به لای پتو بیرون آوردمو رفتم ببینم چخبره دیدم خدمتکارا با کلی سرو صدا همه جا پخش شدنو دارن درو دیوارو میشورن برگشتم تو اتاقو یه پد برداشتم رفتم تو دستشویی و کارامو انجام دادم بعدش دهنم و صورتمو شستمو اومدم بیرون
موهامو که شبیه پشم گوسفند شده بود رو باز کردمو شونه کردم بعدش شبیه آدم شدمو رفتم بیرون یکی از خدمتکارا منو دیدو گفت
8سلام خانوم ببخشید اگه با صدامون بیدارتون کردیم
-نه مشکلی نیست فقط چخبره؟
8مگه ارباب بهتون نگفتن
-نه
بعدش یه چشمک زدو رفت😐
واقعا نمی فهمیدم مگه دیوونه خونه بود بعدشم چه اسم چندشی این ارباب وایب رب میده بهم
رفتمو با کلی پرس و جو و گشتن تهیونگو پیدا کردمو رفتم پیشش
ادامه دارد...
شرایط 10 تا لایک و کامنت
ببینید چقد کم گفتم🌝
به سمت راهرویی که اونجا بود رفتمو رسیدم به یه پذیرایی خیلی قشنگو کلاسیک بعد یونگی فیلمو گذاشتو دیدیم فیلم ژانرش طنز بودو من هر وقت طنز میشد میخندیدم اما یونگی از اول تا آخر فیلم یجور موندو حرکت نکرد 😐 بعدش که فیلم تموم شد تلویزیون رو خاموش کرد و من گفتم
-فیلم خیلیییییی خوبی بود
و پشت بندش یونگی اومدو گفت
*اه خیلی هم چرت بود اصن مفهوم نداشت
برگشتم تو صورتش نگا کردمو خیلی جدی گفتم
-تو چرا زیاد واکنش نشون نمیدی
بعد گفتن حرفم اونم برگشت سمتمو زل زد تو چشمام دو سه ثانیه زل زدو منم یجوری شدم احساس میکردم هوا گرم شده و عرق کردم و بعدش با صدای آرومو لطفی جوری که انگار می خواست قانعم کنه گفت
*دقیقا چرا باید واکنش نشون بدم؟
-برای اینکه .... خب.... امممممم
دقیقا نمیدونستم چی بگم
جوابش خیلی منطقی بود واقعا دلیلی نداره به همه چیز واکنش نشون بدیم تو این لحظه قلبم برای بار هزارم شکست و پشیمون شدم از هرچی خندیده بودم واقعا شبیه احمقا به نظر میرسم
یونگی پاشدو رفت منم چند لحظه بعد پاشدم رفتم سمت اتاقم خودمو پرت کردم رو تختو همونجوری خوابم برد
صبح با صدای دادو بی داد از خواب پاشدم دیدم هنوزم وسط تختم و یه طرف پتو رو انداخته بودن روم منم وول خورده بودمو شبیه کرم پتو دورم کشیده شده بود بزور خودمو از لا به لای پتو بیرون آوردمو رفتم ببینم چخبره دیدم خدمتکارا با کلی سرو صدا همه جا پخش شدنو دارن درو دیوارو میشورن برگشتم تو اتاقو یه پد برداشتم رفتم تو دستشویی و کارامو انجام دادم بعدش دهنم و صورتمو شستمو اومدم بیرون
موهامو که شبیه پشم گوسفند شده بود رو باز کردمو شونه کردم بعدش شبیه آدم شدمو رفتم بیرون یکی از خدمتکارا منو دیدو گفت
8سلام خانوم ببخشید اگه با صدامون بیدارتون کردیم
-نه مشکلی نیست فقط چخبره؟
8مگه ارباب بهتون نگفتن
-نه
بعدش یه چشمک زدو رفت😐
واقعا نمی فهمیدم مگه دیوونه خونه بود بعدشم چه اسم چندشی این ارباب وایب رب میده بهم
رفتمو با کلی پرس و جو و گشتن تهیونگو پیدا کردمو رفتم پیشش
ادامه دارد...
شرایط 10 تا لایک و کامنت
ببینید چقد کم گفتم🌝
۶.۵k
۲۴ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.