کاش به دنیا نمیومدم
فصل 2 پارت 20
-عاااااا گم شو حوصله ندارم
و دوباره دراز کشیدم
2اه ریدم تو.. ولش کن نمی خوای بپرسی چرا اینجام؟
-نه به چپمم نیست
چند ثانیه از زدن حرفم گذشتو جوابی نشنیدم فک کردم رفته سرمو یکم آوردم بالا و دیدم همونجا لای در وایستاده و داره تند تند خیره به من پلک میزنه
پیفی از سر بی حوصلگی کشیدمو گفتم
-خب بنال چته
اومد تو و درو بست
منم پاشدم و چهار زانو نشستم رو تخت که اومدو نشست رو تخت
2تهیونگ بهم زنگ زدو گفت باباش داره میاد
-آره به منم گفته مثل اینکه می خواد مارو باهاش آشنا کنه
2اونو ول کن مسئله اینجاس اون از کی اینقد مهربون شده
-تهیونگ ؟
2هوم
-اون که مهربون بود
خنده مغروری زدو دراز کشید
2مثل اینکه یا تو توی باغ نیستی یا تهیونگ یه نقشه هایی داره
-عاااااا الکی به همه مشکوکی ها
2الکی نیست دلیل دارم
-آهاااا هیلی ببخشید میشه لطفاً دلیلتون رو به منم بگید🙄
2خب اسکل که میگن تویی یکم به رفتاراش نگا کن مشکوک نیست؟ احساس نمیکنی داره الکی بهمون نزدیک میشه یا می خواد سو استفاده کنه
-نه مشکوک نیست اون فقط سعی داره باهامون ارتباط سازی کنه بعدشم منظورم از دلیل یه مدرک محکم بود نه حدس اشتباه تو
2خبببببب هرجور دوس داری برداشت کن
بعد از رو تخت پاشدو رفت سمت در و همونجور که داشت میرفت گفت
2هوی جغله من میرم پایین تو هم
-چرا بیام
2خب مثلا اومده بودم برا ناهار صدات کنم چهارساعت غیبت کردیم
-نمیخورم من الان صبحونه خوردم
یه خنده ی کوچولو جهت مسخره کردن من زد و گفت
2اسکل نیومدم صدات کنم که بیا بخوری (استغفرالله منظور ناهاره) اومدم صدا زدم که بیای درست کنیم (آقا به جان جدم منظورش ناهاره🌝)
-نمیخوام حوصله ندارم
2پس یعنی تا موقع شام هیچی نمیخوری
-نه
2اوکی به عنم
2خداحافظ
-خداحافظ
ولی جدا از بحث کویین چجوری دو دقیقه اومد تو این خونه و مچ شد با محیط؟ واقعا داشت ناهار درست میکرد؟؟
پاشدم رفتم سمت میز تحریر و نشستم روش به قفسه بغلش نگا کردم کتابای مدرسم توش بود نمی دونستم تهیونگ می اونارو آورده بود 🙂 ریاضی رو برداشتم با یه دفتر و نشستم تمریناتشو حل کردم
زمان از دستم در رفته بود ساعت 2 ظهر بود پاشدم رفتم پایین دیدم خدمتکارا دارن کارشونو تموم میکنن
دیدم از طرف سالن نشیمن صدای دعوا میاد سریع رفتم ببینم چهبره که دیدم کویین و یونگی دارن سر آخرین بسته چیپس دعوا میکنن
ادامه دارد......
شرایط همون 15 تا لایک و کامنت
-عاااااا گم شو حوصله ندارم
و دوباره دراز کشیدم
2اه ریدم تو.. ولش کن نمی خوای بپرسی چرا اینجام؟
-نه به چپمم نیست
چند ثانیه از زدن حرفم گذشتو جوابی نشنیدم فک کردم رفته سرمو یکم آوردم بالا و دیدم همونجا لای در وایستاده و داره تند تند خیره به من پلک میزنه
پیفی از سر بی حوصلگی کشیدمو گفتم
-خب بنال چته
اومد تو و درو بست
منم پاشدم و چهار زانو نشستم رو تخت که اومدو نشست رو تخت
2تهیونگ بهم زنگ زدو گفت باباش داره میاد
-آره به منم گفته مثل اینکه می خواد مارو باهاش آشنا کنه
2اونو ول کن مسئله اینجاس اون از کی اینقد مهربون شده
-تهیونگ ؟
2هوم
-اون که مهربون بود
خنده مغروری زدو دراز کشید
2مثل اینکه یا تو توی باغ نیستی یا تهیونگ یه نقشه هایی داره
-عاااااا الکی به همه مشکوکی ها
2الکی نیست دلیل دارم
-آهاااا هیلی ببخشید میشه لطفاً دلیلتون رو به منم بگید🙄
2خب اسکل که میگن تویی یکم به رفتاراش نگا کن مشکوک نیست؟ احساس نمیکنی داره الکی بهمون نزدیک میشه یا می خواد سو استفاده کنه
-نه مشکوک نیست اون فقط سعی داره باهامون ارتباط سازی کنه بعدشم منظورم از دلیل یه مدرک محکم بود نه حدس اشتباه تو
2خبببببب هرجور دوس داری برداشت کن
بعد از رو تخت پاشدو رفت سمت در و همونجور که داشت میرفت گفت
2هوی جغله من میرم پایین تو هم
-چرا بیام
2خب مثلا اومده بودم برا ناهار صدات کنم چهارساعت غیبت کردیم
-نمیخورم من الان صبحونه خوردم
یه خنده ی کوچولو جهت مسخره کردن من زد و گفت
2اسکل نیومدم صدات کنم که بیا بخوری (استغفرالله منظور ناهاره) اومدم صدا زدم که بیای درست کنیم (آقا به جان جدم منظورش ناهاره🌝)
-نمیخوام حوصله ندارم
2پس یعنی تا موقع شام هیچی نمیخوری
-نه
2اوکی به عنم
2خداحافظ
-خداحافظ
ولی جدا از بحث کویین چجوری دو دقیقه اومد تو این خونه و مچ شد با محیط؟ واقعا داشت ناهار درست میکرد؟؟
پاشدم رفتم سمت میز تحریر و نشستم روش به قفسه بغلش نگا کردم کتابای مدرسم توش بود نمی دونستم تهیونگ می اونارو آورده بود 🙂 ریاضی رو برداشتم با یه دفتر و نشستم تمریناتشو حل کردم
زمان از دستم در رفته بود ساعت 2 ظهر بود پاشدم رفتم پایین دیدم خدمتکارا دارن کارشونو تموم میکنن
دیدم از طرف سالن نشیمن صدای دعوا میاد سریع رفتم ببینم چهبره که دیدم کویین و یونگی دارن سر آخرین بسته چیپس دعوا میکنن
ادامه دارد......
شرایط همون 15 تا لایک و کامنت
۶.۴k
۲۹ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.