کاش به دنیا نمیومدم
فصل 2 پارت 17
زیر چشمی به یونگی نگا کردم دیدم غذا نمی خوره و دست به سینه لم داده به صندلیو زل زده به من به رو خودم نیاوردمو تند تند نصف غذارو خوردم
*خوب یکم آروم تر بخور
سرمو یکم آوردم بالا و چهرشو دیدم با تعجب داشت نگام میکرد
غذارو با زبونم بردم سمت یه لپم و گفتم
-خببب اممم میدونی.... یکم عجله دارم
*مثلاً برای چی
-که برم اتاقم
*خب که چی بشه
-که بخوابم رو تخت
*خب؟!
-بعد برم تو گوشی
*خااااککککک
-چرا
*غذاتو بخور بریم اتاق من
فاخ 🌝 برم اتاقش چیکار کنم اخه
-اممم چرا
*خب تو اتاق چیکار میکنن😐
-😐😐تو اتاق کار کار میکنن تو اتاق شکنجه شنکجنه میدن ووووو اممممم تو اتاق خوابم میخوابن
*خب متاسفانه یا خوشبختانه دوتا اتاق اولی رو که تورو نمیبرم پس قطعا میریم اتاق خواب
با چشم خیلی سریع خونرو نگا کردمو گفتم
-که چی بشه
سرشو یکم به چپ چرخوندو ابرو راستشو داد بالا بعد با پوزخند گفت
*تو اتاق خواب چیکار میکنن
-می خوابن
یه چشم غره رفتو یه اه محکم کشیدو گفت
*نه اسکل به غیر از خواب چیکار میکنن
هر لحظه زهنم داشت منحرف تر میشد حالت چهرمو یچیزی بین ناراحتی و نگرانی کردمو با صدای مرغی و نازک گفتم
-چیکار میکنن (یکمم لرزش)
*وای خدااااا اصن بیخیال همین پذیرایی خوبه
فا.ک وسط پذیرایی می خواد چیکار کنهژههدیتینژ (ذهن کج🙄)
-اممم پذیرایی برای چه کاری خوبه
*ای وای خنگیا .. خوب احمق برای فیلم دیدن دیگه تو پذیرایی یه تلویزیون هست فیلمو میزنیم اونجا میبینیم فهمیدی
-آهااااااا آرههه فهمیدم
خوب خدارو شکر پس منظورش فیلم دیدن بود🌝(پس میخواستی چی باشه)
*خب بیا دیگه
-بزار غذامو کوفت کنم بعد
*اه شت
*من میرم دانلودش کنم تو هم زود باش
-باشه حالا چی هست
*چبدونم هرچی تو لیست امسال اول باشرو دانلود میکنم
-باشه اوکیه
یونگی رفتو منم سریع و تند غذارو کردم تو دهنم و تند تند خوردم اما حواسم بود کامل بجوم بعد دوییدم و از سالن اومدم بیرون
شت حالا پذیرایی کدوم وره
چهارساعت اینورو اونور دوییدم تو راهرو اصلی تا اینکه از سمت چپ پشت سرم صدا یونگی و شنیدم که گفت اینجا به سمت راهرویی که اونجا بود رفتمو رسیدم به یه پذیرایی خیلی قشنگو کلاسیک
ادامه دارد.....
زیر چشمی به یونگی نگا کردم دیدم غذا نمی خوره و دست به سینه لم داده به صندلیو زل زده به من به رو خودم نیاوردمو تند تند نصف غذارو خوردم
*خوب یکم آروم تر بخور
سرمو یکم آوردم بالا و چهرشو دیدم با تعجب داشت نگام میکرد
غذارو با زبونم بردم سمت یه لپم و گفتم
-خببب اممم میدونی.... یکم عجله دارم
*مثلاً برای چی
-که برم اتاقم
*خب که چی بشه
-که بخوابم رو تخت
*خب؟!
-بعد برم تو گوشی
*خااااککککک
-چرا
*غذاتو بخور بریم اتاق من
فاخ 🌝 برم اتاقش چیکار کنم اخه
-اممم چرا
*خب تو اتاق چیکار میکنن😐
-😐😐تو اتاق کار کار میکنن تو اتاق شکنجه شنکجنه میدن ووووو اممممم تو اتاق خوابم میخوابن
*خب متاسفانه یا خوشبختانه دوتا اتاق اولی رو که تورو نمیبرم پس قطعا میریم اتاق خواب
با چشم خیلی سریع خونرو نگا کردمو گفتم
-که چی بشه
سرشو یکم به چپ چرخوندو ابرو راستشو داد بالا بعد با پوزخند گفت
*تو اتاق خواب چیکار میکنن
-می خوابن
یه چشم غره رفتو یه اه محکم کشیدو گفت
*نه اسکل به غیر از خواب چیکار میکنن
هر لحظه زهنم داشت منحرف تر میشد حالت چهرمو یچیزی بین ناراحتی و نگرانی کردمو با صدای مرغی و نازک گفتم
-چیکار میکنن (یکمم لرزش)
*وای خدااااا اصن بیخیال همین پذیرایی خوبه
فا.ک وسط پذیرایی می خواد چیکار کنهژههدیتینژ (ذهن کج🙄)
-اممم پذیرایی برای چه کاری خوبه
*ای وای خنگیا .. خوب احمق برای فیلم دیدن دیگه تو پذیرایی یه تلویزیون هست فیلمو میزنیم اونجا میبینیم فهمیدی
-آهااااااا آرههه فهمیدم
خوب خدارو شکر پس منظورش فیلم دیدن بود🌝(پس میخواستی چی باشه)
*خب بیا دیگه
-بزار غذامو کوفت کنم بعد
*اه شت
*من میرم دانلودش کنم تو هم زود باش
-باشه حالا چی هست
*چبدونم هرچی تو لیست امسال اول باشرو دانلود میکنم
-باشه اوکیه
یونگی رفتو منم سریع و تند غذارو کردم تو دهنم و تند تند خوردم اما حواسم بود کامل بجوم بعد دوییدم و از سالن اومدم بیرون
شت حالا پذیرایی کدوم وره
چهارساعت اینورو اونور دوییدم تو راهرو اصلی تا اینکه از سمت چپ پشت سرم صدا یونگی و شنیدم که گفت اینجا به سمت راهرویی که اونجا بود رفتمو رسیدم به یه پذیرایی خیلی قشنگو کلاسیک
ادامه دارد.....
۷.۰k
۲۲ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.