پارت ۳۵....فیک کوک

.
.
تهیونگ:همینی که شنیدی

ویوتهیونگ:
رفتیم ی پاساژ معروف ولی کسی داخلش نبود جز مایه دارا چون همه چیزش گرونه رفتیم و رسیدیم به ی لباس خوشگل که چشممو گرفته بود

تهیونگ:ات اینو پرو میکنی؟

+:زیادی بازه!

تهیونگ:توکه باز دوس داری

+:هوم باشه
پرو کردم که به دلم نشست همونو برداشتیم و کیف و کفششم خریدیم و جواهر و عطر و چیزای دیگم گرفتیم و رفتیم عمارت

*شب*

ویوات:
زنگ‌ زدم به کوک و همچنین با جنی هماهنگ کردم بعد رفتن ما چمدونشو جمع کنه و با زنگم از عمارت در بره لباسم پوشیدم میکاپ کردم موهامو درست کردمو عطر شیرینمو زدم و رفتم پایین

ویوتهیونگ:
لباس پوشیدم موهامو درست کردمو عطر دختر کشمو زدم رفتم پایین تا با ات بریم

لینا:کجا با این لباسا تهیونگ ببینه میکشتت

+:به تو ربطی نداره راستی خوب تمیز کن(نیشخند)

تهیونگ:ات بریم؟

+:بریم

لینا:کجااا تهیونگ؟

تهیونگ:مهمونی ات به عنوان دوست دخترم میاد

لینا:ولی دوست دخترت منم! این دختره از یکی دیگه حاملس اصلا تو اینو به چپتم نمیگرفتی چیشد مهم شد یهو؟

تهیونگ:ات عشق اولمه پس خفه شو...بادیگاردا ببرینش

لینا:کجا؟چه اتفاقی داره میوفته

تهیونگ:بعد این همه کتک زدن ات و جاسوسی واسه دشمنم وقتشه تلافی کنی دارلینگ

لینا:چی نههه لطفا ی فرست بهم بده

تهیونگ:ببرینش

ویوات:
رفتیم سوار ماشین شدیم و تهیونگ ی جا وایساد

+:رسیدیم؟

تهیونگ:نه! یچیزی ازت میخواستم

+:چی؟

تهیونگ:میدونم عاشق کوکی و ازش حامله ای ولی میخواستم ببوسمت اجازه این کارو بهم میدی؟

+:................اوهوم

ویوتهیونگ:
آه با بوسیدنش ارامش تمام وجودمو گرفت خودم شانس داشتنشو نابود کردم لعنت بهم رسیدیم و رفتیم داخل یکم نشسته بودیم که ات گفت میخواد بره دستشویی و گزاشتم بره

ویوات:
از پیش تهیونگ‌ رفتم کوک درست جلوم بود ولی من جوری تظاهر کردم که انگار نمیشناسمش بعد ی دختر اومد پیش کوک و گفت بریم برقصیم منم از دور منتظرشون بودم کوک پاشد و باهاش اومد سمت من

+:کوک

_:اتم

+:خوبی؟(بغض)

_تو باشی من خوبم دارلینگ♡

+:بریم کوکی؟

_:آخخخ قلبم رفت واسه صدا کردنات بریم اول زنگ بزن به جنی

+:باشه....الو جنی منم ات از در پشتی عمارت بیا بیرون ی ون سفید مشکی با پلاک***میاد سوارش شو

جنی:باشه

_:بریم بیب...کیم تهیونگ

تهیونگ:...چی ات؟ ولش کن عوضی*اصلحه شو گرفت سمت کوک*

+:هی هی تهیونگ بس کن میخوای کوک رو بکشی ولی اول باید از رو جنازه من رد شی

تهیونگ:*اصلحه رو انداخت*از اولم میدونستم به هم میرسین ولی غرورم اجازه نداد این مدتی که زندم تورو پیش خودم نگه ندارم

+:یعنی چی



پارت آخر نیستا سکته نکنین😑🤝
ادامش پست بعد..
دیدگاه ها (۰)

پارت۳۵...فیک کوک

هیتر....

پارت۳۴...فیک کوک

فالو?بک میده

پارت 2

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۲۶

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط