پارت

#پارت56
شیطونکِ بابا🥺💜

خواست جوابمو بده تماسو قط کردم و گوشیمو انداختم روی تخت

دستامو روی سرم گذاشتم و چشمامو بستم

+ غنچه چیشدی؟؟ حالت خوبه؟؟

از استرس پاهامو مدام تکون میدادم و تیک عصبی گرفته بودم

_ گفتم این عوضی حالمو بدمیکنه گوش ندادی

+ قربونت برم ببخشید...
باشه دیگه اصن هیچی نمیگم بهت آروم باش

_ میخوام تنها باشم کیانا ، میشه؟؟؟

+ آره حتما

کیانا از اتاق رفت بیرون و دوباره تنها شده بودم ، انگار یه جور‌ مریضی گرفته بودم....
وقتایی که تنها بودم دوسداشتم دورم شلوغ باشه و بالعکس...

چشمام دوباره داشت ابری میشد که تصمیم گرفتم برم حموم و اونجا حسابی خودمو خالی کنم

حوله ای برداشتم و به کیانا گفتم که میرم حموم ؛ خداروشکر خونه کسی نبود و آزادانه میتونستم هرکاری دلم میخواد انجام بدم

دوش آبو که باز کردم رفتم زیرش و بعد از اینکه حسابی خیس شدم یه گوشه نشستم

فکرم حسابی مشغول بود ، میتونسم پیشنهاد افراز رو قبول کنم و تو مهمونی آبروشو ببرم
اما چطوری؟؟ اگه بخوام از اون ماجرا برای کسی بگم که خودم رسوا میشم

بعد از کلی فکر کن زیر دوش آب خسته شدم و فوری یه شامپویی به موهام زدم و بدنمم شستم

حولمو دور خودم پیچیدم و از حموم زدم بیرون ، کیانا روی مبل لم داده بود و داشت فیلم میدید

با دیدنم سوتی زد و گفت:

+ اوف جیگرتو بخورم خانومی

از حرفش عصبی گفتم:

_ کوفت نکبت، چشماتو درویش کن

+ چه سفید مفید شدی

کنارش نشستم که دستشو گذاشت روی حوله و خواست کنار بزنتش که....
دیدگاه ها (۰)

#پارت57شیطونکِ بابا🥺💜بزنتش که دستشو گرفتم و گفتم:_ عه چیکارم...

شخصیت کیانا دلربا😈💜

#پارت55شیطونکِ بابا🥺💜+ نمیخواد‌ که بخورتت از پشت گوشی دختر ،...

#پارت54شیطونکِ بابا🥺💜_ چی میگی؟؟ عقلتو از دست دادی؟؟ من میگم...

^do you remember me?^

#𝐖𝐡𝐲_𝐡𝐢𝐦𝐏𝐚𝐫𝐭:𝟒𝟏از روی صندلی بلند شدم هنوز دو قدم برنداشته بو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط