پارت55
#پارت55
شیطونکِ بابا🥺💜
+ نمیخواد که بخورتت از پشت گوشی دختر ، جواب بده
_ میگم نمیتونم اه ، خودت جواب بده اصن
+ الان قط میشههه جون من جواب بده ، به انتقام گرفتن فک کن غنچه
کیانا راست میگفت ، من برای اینکه روحم اروم شه باید بهش نیشمو بزنم
نفس عمیقی گرفتم و با دستای لرزونم جواب دادم ، با دیدن قیافه افراز ،
تمام اون صحنه ها مثل یه فیلم از جلوی چشمام رد شد
افراز چیزی نمیگفت و فقط نگام میکرد ، کیاناهم داشت خودشو پاره میکرد تا ببینه افرازو اما با چشم غره ام دیگه سرجاش نشست
بعد از چند دقیقه سکوتو شکوند و گفت:
+ تنهایی؟
_ آره
قلبم مثل گنجیشک داشت تالاپ تالاپ میزد و نمیتونستم بیان کنم که چقد از حرف زدن با این مرد هراس دارم
+ دلم برات تنگ شده بود کوچولو
چقد پرو و وقیح بود ، تا به حالا پسر به این چندشی ندیده بودم
_ هه پس بخاطر همین میخواستی منو ببینی؟
+ نه برای اون کارا که دختر دورم زیاده ، دلم برای دیوونه بازیات بیشتر تنگ شده بود
میخواستم بگم ولی من اصلا دلم برات تنگ نشده و دوسدارم سر به تنت نباشه ل اشی ، اما خشممو کنترل کردم و گفتم:
_ اگه کاری نداری قط کنم
+ فک نمیکردم جواب بدی ، تو دختر خیلی شجاعی هستی
به حرفش پوزخندی زدم که ادامه داد:
+ جدی میگم ، جسور و حاظر جواب!!! بگذریم....
اخر هفته یه مهمونی بزرگ گرفتم ، خوشحال میشم بیای
_ باید خیلی خر باشم که دوباره پامو بزارم تو اون خونه کوفتیت
+ به هرحال دوسداشتم توام باشی ، آدرسم که بلدی خودت...
و بعد خنده ای کرد که روی روانم داشت یورتمه میرفت ، حرصی گفتم:
_ پشت گوشتو دیدی منم دیدی عوضی
خواست جوابمو بده که تماسو قط کردم و گوشیمو انداختم روی تخت
شیطونکِ بابا🥺💜
+ نمیخواد که بخورتت از پشت گوشی دختر ، جواب بده
_ میگم نمیتونم اه ، خودت جواب بده اصن
+ الان قط میشههه جون من جواب بده ، به انتقام گرفتن فک کن غنچه
کیانا راست میگفت ، من برای اینکه روحم اروم شه باید بهش نیشمو بزنم
نفس عمیقی گرفتم و با دستای لرزونم جواب دادم ، با دیدن قیافه افراز ،
تمام اون صحنه ها مثل یه فیلم از جلوی چشمام رد شد
افراز چیزی نمیگفت و فقط نگام میکرد ، کیاناهم داشت خودشو پاره میکرد تا ببینه افرازو اما با چشم غره ام دیگه سرجاش نشست
بعد از چند دقیقه سکوتو شکوند و گفت:
+ تنهایی؟
_ آره
قلبم مثل گنجیشک داشت تالاپ تالاپ میزد و نمیتونستم بیان کنم که چقد از حرف زدن با این مرد هراس دارم
+ دلم برات تنگ شده بود کوچولو
چقد پرو و وقیح بود ، تا به حالا پسر به این چندشی ندیده بودم
_ هه پس بخاطر همین میخواستی منو ببینی؟
+ نه برای اون کارا که دختر دورم زیاده ، دلم برای دیوونه بازیات بیشتر تنگ شده بود
میخواستم بگم ولی من اصلا دلم برات تنگ نشده و دوسدارم سر به تنت نباشه ل اشی ، اما خشممو کنترل کردم و گفتم:
_ اگه کاری نداری قط کنم
+ فک نمیکردم جواب بدی ، تو دختر خیلی شجاعی هستی
به حرفش پوزخندی زدم که ادامه داد:
+ جدی میگم ، جسور و حاظر جواب!!! بگذریم....
اخر هفته یه مهمونی بزرگ گرفتم ، خوشحال میشم بیای
_ باید خیلی خر باشم که دوباره پامو بزارم تو اون خونه کوفتیت
+ به هرحال دوسداشتم توام باشی ، آدرسم که بلدی خودت...
و بعد خنده ای کرد که روی روانم داشت یورتمه میرفت ، حرصی گفتم:
_ پشت گوشتو دیدی منم دیدی عوضی
خواست جوابمو بده که تماسو قط کردم و گوشیمو انداختم روی تخت
۴.۲k
۰۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.