سرنوشت

#سرنوشت
#Part۹۶


ــ تو دوسم نداری؟

مگه میشد دوسش نداشته باشم من عاشقش بودم شیطون خندیدمو گفتم

ــ چرا دارم

ـــ پس چرا مث من نمیگی دوست دارم

.: گفتم که مگه تو خواب ببینی

لبو لوچه شو اویزون کردو گفت

ــ چرا باید تو خواب ببینم من تو بیداری میخام

تک خنده ای کردمو سرمو بالا اوردم رو پنجه پام ایستادم بوسه ارومی رو گونش زدم که چشماش برقی زد و دستشو رو لبش گذاشت و گفت

ــ اینجا رو میخام

.: اینم باید تو خواب ببینی

چشماشو ریز کردو گفت

ــ اینو یبار انجام دادم طعم لباتو چشیدما

گونه هام سرخ شده بود دستشو زیر چونم کذاشتم سرمو به سمت خودش هدایت کرد لباشو چند سانتی متری لبام گذاشت و چشماشو بسته بود انگار منتظر یه اشاره از من بود تنها فرمانی که مغزم میداد این بود شیطون نگاش کنمو لبامو به لباش بچسبونم سرمو نزدیک کردم بوسه ارومی رو لباش گذاشتم تا میخاستم سرمو بیارم پایین دستشو پشت گردنم گذاشت و شروع کرد به بوسیدنم عمیق میبوسید منم همراهیش میکردم دیگه نفس کم اوردیم و از هم جداشدیم پیشونیشو به پیشونیم چسبوندو نفس نفس میزد سرمو رو سینش گذاشتم دلم میخاست صدای قلبشو بشنوم چقد ریتم دل نوازی داشت....



خدایی کیو دیدید توی یه روز انقد پارت بزاره؟ نه خداوکیلی دیدید؟
دیدگاه ها (۵)

#سرنوشت#Part97*یک_ماه_بعد*چشمامو باز کردم غلطی تو جام زدم چش...

#سرنوشت#Part۹۸باهم سوار ماشینش شدیم راه افتادیم نگاهی بهم ان...

#سرنوشت#Part۹۵جراغای خونه خاموش بود چندتا شمع مث راهرو جلوی ...

#سرنوشت#Part۹۴میترسیدم اگه واقعیتو بگم تهیونگ خوشش نیاد مجبو...

تک پارتی درخواستی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط