رمان دورترین نزدیک۲ کاور شخصیت ترانه
#پارت_۴۴
_ خب تو چرا اینکارو با شیدا کردی؟!
+ از اونجایی که خیلی ادمم و اخلاق قشنگی دارم یکم ازم فاصله گرفت منم چندین برابر ازش دور شدم
_ ولی من اینکارو نکردم پس چرا شروین اینجوری شد
یعنی دقیقا شب ازدواجمونم یهویی پاشد رفت اصا پیش من نبود ، یعنی منظورم اینه ما رابطه ای باهم نداشتیم نمیفممش
+ببین یکم درک کردن بهتراز هرچیزیه خب؟! میتونه خیلی دلایل داشته باشه اونجاش برمیگرده به رابطه خودتون ببین کجای کاریدو چیکارکردید و اینروزام
وقتی می بینی طرف درگیره داره کار میکنه خسته و بیحاله بجا اینکه ارومش کنی تو بدتر گند نزن به حالش
_ من بدتر رفتم رو مخش
+ خوبه ک میخوای قبول کنی دقیقا مشکل چی بوده
_ فک کردم مشکل از منه
یه نگاه سرتا پام کرد : نه خوبه!
_ بچه پررو،چی خوبه؟
+ همه چیت
خندیدم : ممنونم از اینهمه لطف
+ حقیقته
_ خب بزار منم رابطه شمارو درست کنم ، قبلش سوالای شخصی شخصی بپرسم؟!
خندید + مثلا؟!
_ رابطه تون چطوریاست باهم؟
+ مث شما
_ عههه یعنی شما باهم ن!؟
بلندتر خندید
+ هم میگی سوال شخصی میپرسم هم خودت موندی چجوری جمعش کنی
_ جوابمو گرفتم همون نه دیگه
+اره همون نه
سکوت کردموبرگشتیم خونه زنگ زدم به آلیس و ازش یه هتلی یه جای قشنگی همچین چیزی خواستم
اونم یه آدرس داد بهم یکم وسایل گرفتیم رفتیم سمت اونجا شروینن تا شب بیمارستان بود شیداعم که معلوم نیست کی کارش تموم شه
هتل شیکی بود یه آلیسم اومده بود سلام احوالپرسی کردیم
متعجب به ماهور نگا کرد و اروم پرسید: ببینم اتاق برا تو و ایشون؟
خندیدم : نه بابا چی میگی برا ماهور و زنش منو گمراه نکن کاری نکن شوهر مردمو اغفال کنم امشب
آلیس: نه بیا و بکن
_ حیف زندگیشو دوسداره منم از زندگیم راضیم وگرنه ی شب برا دلخوشی تو میاوردمش
آلیس: دختر تو رسما دیوونه ای
_ ماهور تو برو شب شیدارو بردار بیا اینجا
+کاری ندارین باهام؟!
_ نه عزیزم برو
ازمون خداحافظی کردو رفت
_ خب چیکار کنیم که یه شب خوب داشته باشن؟!
آلیس: چراغا خاموشو شمع روشن میکنیم
_ تخت شونم قشنگ تزئین میکنیم ی بطری مشروبم سفارش بده بیارن
آلیس: یه کیک کوچولوعم باشه؟! بخورن و اشتی و اینا؟
_ نمیدونم نه بابا ، بیا اول کارارو اوکی کنیم
آلیس: میگم اینا بخاطر خواهر شوهرته یا از بس به این پسر اهمیت میدی؟!
خندیدم
_به کارت برس
خودمم نمیدونستم ولی گفتم ماهور خوشحال میشه!!
کارمون که تموم شد آلیس منو رسوند خونه کلی اصرار کردم نیومد...
#دورترین_نزدیک2
#رمان
#خاص #جذاب #زیبا #بینظیر #قشنگ #شیک
_ خب تو چرا اینکارو با شیدا کردی؟!
+ از اونجایی که خیلی ادمم و اخلاق قشنگی دارم یکم ازم فاصله گرفت منم چندین برابر ازش دور شدم
_ ولی من اینکارو نکردم پس چرا شروین اینجوری شد
یعنی دقیقا شب ازدواجمونم یهویی پاشد رفت اصا پیش من نبود ، یعنی منظورم اینه ما رابطه ای باهم نداشتیم نمیفممش
+ببین یکم درک کردن بهتراز هرچیزیه خب؟! میتونه خیلی دلایل داشته باشه اونجاش برمیگرده به رابطه خودتون ببین کجای کاریدو چیکارکردید و اینروزام
وقتی می بینی طرف درگیره داره کار میکنه خسته و بیحاله بجا اینکه ارومش کنی تو بدتر گند نزن به حالش
_ من بدتر رفتم رو مخش
+ خوبه ک میخوای قبول کنی دقیقا مشکل چی بوده
_ فک کردم مشکل از منه
یه نگاه سرتا پام کرد : نه خوبه!
_ بچه پررو،چی خوبه؟
+ همه چیت
خندیدم : ممنونم از اینهمه لطف
+ حقیقته
_ خب بزار منم رابطه شمارو درست کنم ، قبلش سوالای شخصی شخصی بپرسم؟!
خندید + مثلا؟!
_ رابطه تون چطوریاست باهم؟
+ مث شما
_ عههه یعنی شما باهم ن!؟
بلندتر خندید
+ هم میگی سوال شخصی میپرسم هم خودت موندی چجوری جمعش کنی
_ جوابمو گرفتم همون نه دیگه
+اره همون نه
سکوت کردموبرگشتیم خونه زنگ زدم به آلیس و ازش یه هتلی یه جای قشنگی همچین چیزی خواستم
اونم یه آدرس داد بهم یکم وسایل گرفتیم رفتیم سمت اونجا شروینن تا شب بیمارستان بود شیداعم که معلوم نیست کی کارش تموم شه
هتل شیکی بود یه آلیسم اومده بود سلام احوالپرسی کردیم
متعجب به ماهور نگا کرد و اروم پرسید: ببینم اتاق برا تو و ایشون؟
خندیدم : نه بابا چی میگی برا ماهور و زنش منو گمراه نکن کاری نکن شوهر مردمو اغفال کنم امشب
آلیس: نه بیا و بکن
_ حیف زندگیشو دوسداره منم از زندگیم راضیم وگرنه ی شب برا دلخوشی تو میاوردمش
آلیس: دختر تو رسما دیوونه ای
_ ماهور تو برو شب شیدارو بردار بیا اینجا
+کاری ندارین باهام؟!
_ نه عزیزم برو
ازمون خداحافظی کردو رفت
_ خب چیکار کنیم که یه شب خوب داشته باشن؟!
آلیس: چراغا خاموشو شمع روشن میکنیم
_ تخت شونم قشنگ تزئین میکنیم ی بطری مشروبم سفارش بده بیارن
آلیس: یه کیک کوچولوعم باشه؟! بخورن و اشتی و اینا؟
_ نمیدونم نه بابا ، بیا اول کارارو اوکی کنیم
آلیس: میگم اینا بخاطر خواهر شوهرته یا از بس به این پسر اهمیت میدی؟!
خندیدم
_به کارت برس
خودمم نمیدونستم ولی گفتم ماهور خوشحال میشه!!
کارمون که تموم شد آلیس منو رسوند خونه کلی اصرار کردم نیومد...
#دورترین_نزدیک2
#رمان
#خاص #جذاب #زیبا #بینظیر #قشنگ #شیک
۱۸.۴k
۱۹ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.