رمان دورترین نزدیک ۲
#پارت_۴۵
_ یروزدعوتت میکنم بایدبیای گفته باشم ازالان
آلیس:باشه موافقم
_بایدم موافق باشی
آلیس:ببینم ایناروفرسادی بیرون ک با شوهرت تنهاتنها خوش بگذرونی
_تواینجوری فک کن
آلیس:میگفتی اینجارم یکاریش میکردیم ی برنامه ای براشروینم میچیدیم خب
_ نه لازم نیست خودم یکاریش میکنم
آلیس:مطمئنم یکاریش میکنی یکم لوند بازی و تمام
خندیدم
_ازت خوشم میاد
آلیس:من خیلی خاصم بایدم خوشت بیاد
روبوسی کردیمو پیاده شدم رفتم تو خونه
_اهل خونه نیستین؟!
شیدا:جانم ترانه
_من اومدم چقد ساکتین
شیدا:بیابالااتاق من
ماهوروندیدم رفتم بالاپیش شیدا
_جانم عزیزم
شیدا:ماهورگفت برام ی سوپرایزداره خب تونمیدونی جریان چیه؟!
سعی کردم ب روی خودم نیارم
_ن نمیدونم
شیدا:خب چی بپوشم بنظرت؟!
سرموبردم توکمدش
_ معلومه ک یه لباس عالی
شیدا:نمیدونم
_بهم اعتماد کن دختر
چشمکی بهش زدمولباس سبز کوتاهی ک توکمدش بودو درآوردم
_بپوش
یکی یکی درکشو هاشوبازکردم:
ببینم لباس شخصیتم من بایدانتخاب کنم؟
شیدا:خب همینکه تنمه دیگه یه نگاه بهش انداختمولباس زیرسرمه ای رنگی که تنش بود ب چش خورد
_ن زیادی پوشیدس،رنگش خوبه ها منتها مدل دیگشو نداری؟
شیدا:کشو سومیوبازکن
کشوروبازکردموچشمم خورد به ست سبز توری روشن تری ک خیلی باز وجذب بود
_این عالیه یعنی
لباسارودادم دستش بعدازاینکه رفت لباسشوپوشید
اومدنشست جلوی میزآرایشش موهاشو شل بافتمو یه آرایش خوشگل
_چقدرخوشگل شدی
ی نگاهی توآیینه کرد: بودم ازقبل
_اره آبجی داداش دوتایی خوشگلین
شیدا:داداشم یدونس
_باشه پزشو نده شوهرمنم هس مثلا پاشوپاشوعطرتوبزن کفشاتم اماده کن من برم دیگه شوهرمم میاد کم کم
رواین لباسم یچی بپوش همونجا رونمایی کن داشتم میرفتم سمت در: ترانه
_بله؟
شیدا: مرسی عزیزم
لبخندی زدمورفتم بیرون ماهوردقیقا همون لحظه رسید
_ به به چطوری؟
+خوبم
_برو ببین از زنت چی ساختم
+چیکارش کردی؟
_ خودت برو ببین!درضمن یه هدیه کوچیکم گفتم بش بده یچی خریدم خودم تواتاقتون گذاشتم رومیز
راه افتادم سمت اتاقم
ماهور
قبل ازاینکه دراتاقوبازکنم شیداصدام زد که توماشین منتظرش باشم منم رفتم پایینومنتظرموندم
یه ربع بعداومد
شیدا:خب بریم
داشتم نگاش میکردم این مدلی قشنگ تر شده بود...
#دورترین_نزدیک2
#رمان
#خاص #بینظیر #زیبا #جذاب #قشنگ #شیک
_ یروزدعوتت میکنم بایدبیای گفته باشم ازالان
آلیس:باشه موافقم
_بایدم موافق باشی
آلیس:ببینم ایناروفرسادی بیرون ک با شوهرت تنهاتنها خوش بگذرونی
_تواینجوری فک کن
آلیس:میگفتی اینجارم یکاریش میکردیم ی برنامه ای براشروینم میچیدیم خب
_ نه لازم نیست خودم یکاریش میکنم
آلیس:مطمئنم یکاریش میکنی یکم لوند بازی و تمام
خندیدم
_ازت خوشم میاد
آلیس:من خیلی خاصم بایدم خوشت بیاد
روبوسی کردیمو پیاده شدم رفتم تو خونه
_اهل خونه نیستین؟!
شیدا:جانم ترانه
_من اومدم چقد ساکتین
شیدا:بیابالااتاق من
ماهوروندیدم رفتم بالاپیش شیدا
_جانم عزیزم
شیدا:ماهورگفت برام ی سوپرایزداره خب تونمیدونی جریان چیه؟!
سعی کردم ب روی خودم نیارم
_ن نمیدونم
شیدا:خب چی بپوشم بنظرت؟!
سرموبردم توکمدش
_ معلومه ک یه لباس عالی
شیدا:نمیدونم
_بهم اعتماد کن دختر
چشمکی بهش زدمولباس سبز کوتاهی ک توکمدش بودو درآوردم
_بپوش
یکی یکی درکشو هاشوبازکردم:
ببینم لباس شخصیتم من بایدانتخاب کنم؟
شیدا:خب همینکه تنمه دیگه یه نگاه بهش انداختمولباس زیرسرمه ای رنگی که تنش بود ب چش خورد
_ن زیادی پوشیدس،رنگش خوبه ها منتها مدل دیگشو نداری؟
شیدا:کشو سومیوبازکن
کشوروبازکردموچشمم خورد به ست سبز توری روشن تری ک خیلی باز وجذب بود
_این عالیه یعنی
لباسارودادم دستش بعدازاینکه رفت لباسشوپوشید
اومدنشست جلوی میزآرایشش موهاشو شل بافتمو یه آرایش خوشگل
_چقدرخوشگل شدی
ی نگاهی توآیینه کرد: بودم ازقبل
_اره آبجی داداش دوتایی خوشگلین
شیدا:داداشم یدونس
_باشه پزشو نده شوهرمنم هس مثلا پاشوپاشوعطرتوبزن کفشاتم اماده کن من برم دیگه شوهرمم میاد کم کم
رواین لباسم یچی بپوش همونجا رونمایی کن داشتم میرفتم سمت در: ترانه
_بله؟
شیدا: مرسی عزیزم
لبخندی زدمورفتم بیرون ماهوردقیقا همون لحظه رسید
_ به به چطوری؟
+خوبم
_برو ببین از زنت چی ساختم
+چیکارش کردی؟
_ خودت برو ببین!درضمن یه هدیه کوچیکم گفتم بش بده یچی خریدم خودم تواتاقتون گذاشتم رومیز
راه افتادم سمت اتاقم
ماهور
قبل ازاینکه دراتاقوبازکنم شیداصدام زد که توماشین منتظرش باشم منم رفتم پایینومنتظرموندم
یه ربع بعداومد
شیدا:خب بریم
داشتم نگاش میکردم این مدلی قشنگ تر شده بود...
#دورترین_نزدیک2
#رمان
#خاص #بینظیر #زیبا #جذاب #قشنگ #شیک
۹.۳k
۲۰ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.