پارت 4 راهیه بهشت
پارت 4 راهیه بهشت
یه جنازه بود پامو با دستش گرفته بود اسکلت بود
جنازه : نجاتم بده
وحشت زده بهش نگاه میکردم
ا/ت : ت تو
جنازه : منو نجات بده
ا/ت : چچجوری؟
جنازه : باید برنده بشی اگه ببازی همه ی ما اینجا زندانی میشیم تا طبیعت یکی دیگه رو انتخاب کنه ولی اگه ببری برمیگردیم به زندگیمون
ا/ت : شما چند نفرید؟
جنازه : خیلی زیاد خیلی خیلی زیاد ازت خواهش میکنم نجاتمون بده
ا/ت : پامو ول کن
جنازه : نجاتمون میدی مگه نه
ا/ت : اگه بتونم
جنازه : لطفا تمام سعیتو بکن ما هم کمکت میکنیم
اشک تو چشمام جمع شده بود
ا/ت : ممنونم تمام سعیمو میکنم
پامو ول کرد
جنازه : به سمت چپ برو یه کیلید اونجاس باید برش داری و باهاش در بعدی رو باز کنی
ا/ت : باشه
رفتم جلو و به سمت چپ رفتم درست میگفت یه کیلید اینجاس برش داشتم برگشتم پشتم بود یه لحظه ترسیدم
جنازه : برو جلو ما هم کمکت میکنیم برو زود باش وقتت داره تموم میشه
ا/ت : ممنونم
جنازه : زود باش
رفتم جلو انقدر رفتم که رسیدم به یه در کیلید انداختم و درو باز کردم با چیزی که دیدم سرجام قفل شدم
باورم نمیشه یه طناب از این طرف تا اون طرف بسته شده بود که وسطش نزدیک پاره شدن بود طوفان بود پایینو نگاه کردم دره بود اگه بیوفتم درجا میمیرم یه نفس عمیق کشیدم هیچ راه برگشتی نیست همونجا نشستم یه صدایی اومد برگشتم خودش بود
جنازه : برو منتظر چی هستی
ا/ت : من از پسش بر نمیام
جنازه : یعنی چی چرا اینو میگی
ا/ت : من نمیتونم میخوام برم تسلیم بشم اونا منو بکشن بهتر از اینه که از دره پرت بشم
جنازه : این کارو نکن تو میتونی طبیعت تورو انتخاب کرده
ا/ت : من نمیتونم طبیعت اشتباه کرده من آدمش نیستم
جنازه : نباید تسلیم بشی
ا/ت : من نمیتونم
پاشدم و رفتم به سمتی که نگهبانا بودن
جنازه : این کارو نکن لطفا تسلیم نشو
اینو که گفت غیب شد حتما نخواستن جلومو بگیره رفتم به سمت دکمه ی قرمزی که جلوی هر دری هست زدم روش طولی نکشید که نگاهبان اومد
نگهبان : چیشد
ا/ت : من...میخوام
یه لحظه یاد حرفش افتادم
جنازه : اگه تو ببازی ما ههمون اینجا زندانی میشیم و دیگه نمیتونم بیایم بیرون تا اینکه طبیعت یکی دیگه رو انتخاب کنه
نمیتونم باهاشون اینکارو کنم شاید نیوفتم شایدم بیوفتم به امتحانش می ارزه
ا/ت : من میخوام ادامه بدم
نگهبان : واسه این منو صدا کردی؟
ا/ت : آره
نگهبان : خب ادامه بده موفق باشی
ا/ت : ممنونم
رفتم سمت در و بازش کردم نمیتونستم با پا روش راه برم صددرصد میوفتادم تنها راهش فقط اینه کیلیدو گزاشتم تو جیبم و
با دستام طنابو گرفتم و بهش آویزون شدم اینکه میدیدم پایین چقدر خون هست بخاطر آدمایی که کشته شدن این خیلی بد بود آروم آروم رفتم سخت بود وقتی از طناب آویزون خودتو به جلو ببری ولی باید این کارو بکنم داشتم به وسط طناب نزدیک میشدم هر لحظه صدای نخ کش شدنش رو میشنیدم الانا بود که پاره بشه سرعتمو بیشتر کردم تا خواست پاره بشه گرفتمش حالا هر دو سرش دستم بود نمیتونستم تکون بخورم حالا باید چیکار کنم یه صداهایی میومد ولی نمیتونستم ببینم که سرشو دیدم خودش بود
جنازه : ما کمکت میکنیم تو اون سرشو بده به ما
ا/ت : ممنونم
اون سر طنابو دادم بهشون و بهم وصل شدن و این دوسر طنابو بهم وصل کردن
ا/ت : من میتونم رد بشم؟
جنازه : آره برو
ا/ت : اما میوفتم میتونید تحمل کنید؟
جنازه : آره زود باش
ا/ت : باشه
رفتم هنوزم از طناب آویزون بودم خداروشکر از هم جدا نشدن یکم که جلوتر رفتم بهشون گفتم
ا/ت : خیلی ازتون ممنونم
جنازه : ما کاری نکردیم تو مارو نگات میدی مگه نه؟
ا/ت : البته اگه بتونم ناامیدتون نمیکنم
جنازه : موفق باشی
بقیشونم همینو گفتن
ا/ت : از همتون ممنونم
طنابو محکم تر گرفتم و به راهم ادامه دادم بلاخره رسیدم و رفتم اونور دیوار داد زدم
ا/ت : پس شما ها چی؟
جنازه : به فکر ما نباش خودمون یه کاری میکنیم
ا/ت : مطمعنی؟
جنازه : آره تو برو
ا/ت : باشه
رفتم جلوتر یه در بود کیلیدو دراوردم و درو باز کردم یه راهرو بود که آخرش یه نور بود کیلیدو برداشتم و دوباره گزاشتم تو جیبم
یه جنازه بود پامو با دستش گرفته بود اسکلت بود
جنازه : نجاتم بده
وحشت زده بهش نگاه میکردم
ا/ت : ت تو
جنازه : منو نجات بده
ا/ت : چچجوری؟
جنازه : باید برنده بشی اگه ببازی همه ی ما اینجا زندانی میشیم تا طبیعت یکی دیگه رو انتخاب کنه ولی اگه ببری برمیگردیم به زندگیمون
ا/ت : شما چند نفرید؟
جنازه : خیلی زیاد خیلی خیلی زیاد ازت خواهش میکنم نجاتمون بده
ا/ت : پامو ول کن
جنازه : نجاتمون میدی مگه نه
ا/ت : اگه بتونم
جنازه : لطفا تمام سعیتو بکن ما هم کمکت میکنیم
اشک تو چشمام جمع شده بود
ا/ت : ممنونم تمام سعیمو میکنم
پامو ول کرد
جنازه : به سمت چپ برو یه کیلید اونجاس باید برش داری و باهاش در بعدی رو باز کنی
ا/ت : باشه
رفتم جلو و به سمت چپ رفتم درست میگفت یه کیلید اینجاس برش داشتم برگشتم پشتم بود یه لحظه ترسیدم
جنازه : برو جلو ما هم کمکت میکنیم برو زود باش وقتت داره تموم میشه
ا/ت : ممنونم
جنازه : زود باش
رفتم جلو انقدر رفتم که رسیدم به یه در کیلید انداختم و درو باز کردم با چیزی که دیدم سرجام قفل شدم
باورم نمیشه یه طناب از این طرف تا اون طرف بسته شده بود که وسطش نزدیک پاره شدن بود طوفان بود پایینو نگاه کردم دره بود اگه بیوفتم درجا میمیرم یه نفس عمیق کشیدم هیچ راه برگشتی نیست همونجا نشستم یه صدایی اومد برگشتم خودش بود
جنازه : برو منتظر چی هستی
ا/ت : من از پسش بر نمیام
جنازه : یعنی چی چرا اینو میگی
ا/ت : من نمیتونم میخوام برم تسلیم بشم اونا منو بکشن بهتر از اینه که از دره پرت بشم
جنازه : این کارو نکن تو میتونی طبیعت تورو انتخاب کرده
ا/ت : من نمیتونم طبیعت اشتباه کرده من آدمش نیستم
جنازه : نباید تسلیم بشی
ا/ت : من نمیتونم
پاشدم و رفتم به سمتی که نگهبانا بودن
جنازه : این کارو نکن لطفا تسلیم نشو
اینو که گفت غیب شد حتما نخواستن جلومو بگیره رفتم به سمت دکمه ی قرمزی که جلوی هر دری هست زدم روش طولی نکشید که نگاهبان اومد
نگهبان : چیشد
ا/ت : من...میخوام
یه لحظه یاد حرفش افتادم
جنازه : اگه تو ببازی ما ههمون اینجا زندانی میشیم و دیگه نمیتونم بیایم بیرون تا اینکه طبیعت یکی دیگه رو انتخاب کنه
نمیتونم باهاشون اینکارو کنم شاید نیوفتم شایدم بیوفتم به امتحانش می ارزه
ا/ت : من میخوام ادامه بدم
نگهبان : واسه این منو صدا کردی؟
ا/ت : آره
نگهبان : خب ادامه بده موفق باشی
ا/ت : ممنونم
رفتم سمت در و بازش کردم نمیتونستم با پا روش راه برم صددرصد میوفتادم تنها راهش فقط اینه کیلیدو گزاشتم تو جیبم و
با دستام طنابو گرفتم و بهش آویزون شدم اینکه میدیدم پایین چقدر خون هست بخاطر آدمایی که کشته شدن این خیلی بد بود آروم آروم رفتم سخت بود وقتی از طناب آویزون خودتو به جلو ببری ولی باید این کارو بکنم داشتم به وسط طناب نزدیک میشدم هر لحظه صدای نخ کش شدنش رو میشنیدم الانا بود که پاره بشه سرعتمو بیشتر کردم تا خواست پاره بشه گرفتمش حالا هر دو سرش دستم بود نمیتونستم تکون بخورم حالا باید چیکار کنم یه صداهایی میومد ولی نمیتونستم ببینم که سرشو دیدم خودش بود
جنازه : ما کمکت میکنیم تو اون سرشو بده به ما
ا/ت : ممنونم
اون سر طنابو دادم بهشون و بهم وصل شدن و این دوسر طنابو بهم وصل کردن
ا/ت : من میتونم رد بشم؟
جنازه : آره برو
ا/ت : اما میوفتم میتونید تحمل کنید؟
جنازه : آره زود باش
ا/ت : باشه
رفتم هنوزم از طناب آویزون بودم خداروشکر از هم جدا نشدن یکم که جلوتر رفتم بهشون گفتم
ا/ت : خیلی ازتون ممنونم
جنازه : ما کاری نکردیم تو مارو نگات میدی مگه نه؟
ا/ت : البته اگه بتونم ناامیدتون نمیکنم
جنازه : موفق باشی
بقیشونم همینو گفتن
ا/ت : از همتون ممنونم
طنابو محکم تر گرفتم و به راهم ادامه دادم بلاخره رسیدم و رفتم اونور دیوار داد زدم
ا/ت : پس شما ها چی؟
جنازه : به فکر ما نباش خودمون یه کاری میکنیم
ا/ت : مطمعنی؟
جنازه : آره تو برو
ا/ت : باشه
رفتم جلوتر یه در بود کیلیدو دراوردم و درو باز کردم یه راهرو بود که آخرش یه نور بود کیلیدو برداشتم و دوباره گزاشتم تو جیبم
۶۲.۱k
۲۹ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.