پارت 6 راهیه بهشت
پارت 6 راهیه بهشت
جیهوپ : بهت یاد میدم ولی باید باهاشون بری به مرحله سوم و بعد از اون اگه برنده بشی که میری به یه جای خوب ولی اگه ببازی
ا/ت : میمیرم
جیهوپ : درسته پس زود باش
بهم یاد داد که چجوری باید پرواز کنم و منو برد به همون مرحله سومی که خودش میگفت چقدر مهربون بود اصلا بهش نمیخورد که کسی رو بُکُشه وقتی رسیدیم به مرحله سوم به اطراف نگاه کردم یه کارخونه بود چرا اینجا شبه الان باید روز باشه که برگشتم سمتش
ا/ت : چرا اینجا شبه ؟
جیهوپ : این یه بازیه این یه منطقه همیشه شبه
ا/ت : چه بازی ای
جیهوپ : این خونه ی وحشته اولین نفری هستی که به این مرحله رسیدی این مرحله با بقیه فرق میکنه باید داخل این اتاق دنبال سر نخ باشی با هر سر نخ یه صندوق باز میشه که تورو به اتاق بعدی میبره چیزایی هم میبینی که باعث وحشته میشه
ا/ت : مثلا چی؟
جیهوپ : خودت میفهمی 1 روز وقت داری پس بشین و بهش فکر کن و درست کار تو انجام بده زود باش برو داخل
بهم یه چراغ قوه داد
ا/ت : این برای چیه؟
جیهوپ : اونجا خیلی تاریکه لازمت میشه
ا/ت : ممنونم
جیهوپ : خواهش میکنم حالا برو
ا/ت : باشه
با قدمای آروم رفتم داخل تا پام به داخل رسید در بسته شد یهو یه آهنگ آروم و ترسناک پخش شد به اطراف نگاه کردم تاریک بود چراغ قوه رو روشن کردم و آروم رفتم جلو صدای پس اومد پشت سرم برگشتم و چراغ قوه رو گرفتم اونجا ولی چیزی نبود داشتم سکته میکردم نه ا/ت آروم باش فقط توهمه رفتم جلوتر یه اتاق بود یه عروسک گوشه اتاق بود با یه صندلی که وسط اتاق بود روی صندلی یه ورقه بود رفتم و ورقه رو برداشتم
متن ورقه
از من بترس
چی؟ از من بترس؟ منظورش چیه برگشتم که دیدم عروسکه پشت پامه ولی این که گوشه اتاق بود با چشمای گرد شده بهش نگاه کردم یهو دهنشو باز کرد و خواست گازم بگیره که با پا پرتش کردم اونور بازم داشت میومد سمتم یه چاقو روی میز بود برش داشتم و رفتم سمتش بت چاقو تیکه تیکش کردم توی بدنش مه پنبه بود یه نامه بود برش داشتم
متن نامه
اتاق بعدی منتظرتم
وای خدا این دیگه چیه این مرحله واقعا داره منو سکته میده یه نفس عمیق کشیدم و رفتم بیرون از اتاق رفتم جلوتر یه اتاق سمت چپ بود درش نیمه باز بود درشو باز کردم با چیزی که دیدم سر جام قفل شدم
یه آدمو دار زده بودن و یکی دیگه رو هم تیکه تیکه کرده بودن گوشه ی اتاق یه نامه بود رفتم برداشتمش
متن نامه
برگرد
برگشتم یه آدم پشتم بود چشماش دراومده بود و دستاش قط شده بود دهنش پاره شده بود
مرده : ددلمم براات تننگ ششده بوود
لکنت داشت
ا/ت : ت تو منو میشناسی؟
مرده : نه ولی لازم به شناختن نیست تو هم مثل اونایی
ا/ت : کیا؟
اومد نزدیک تر که رفتم عقب تر و خوردم به دیوار اومد و چسبید بهم خیلی قیافش ترسناک بود
مرده : اونایی که توی این اتاقن
چی چی داره میگه اونا مردن هولش دادم رفتم سمت در خواستم بازش کنم ولی قفل بود سعی کردم ولی قفل بود برگشتم داشت میومد سمتم
مرده : حالا دیگه از دست من فرار میکنی وایسا
به اطراف نگاه کردم یه طناب اونجا بود راهی برام نداشت داشت میدویید سمتم جا خالی دادم و رفتم سمت طناب خورد به دیوار طنابو برداشتم و حلقه طور گرش زدم
مرده : نمیتونی از دست من فرار کنی
رفتم پشتش و طنابو دور گردنش انداختم و تنگش کردم داشت تقلا میکرد ولی من مجبور بودم یهو افتاد انگاری مُرد یه نامه از بالا افتاد زمین خم شدم و برداشتمش
متن نامه
داخل پیرهنمه
بهش نگاه کردم مُرده بود روی زانوهام نشستم و دکمه های پیرهنشو باز کردم از ترس دستام میلرزید و یخ کرده بود پاهام سست شده بود داخل لباسش پره خون بود حالم بهم خورد لای اون خون ها یه نامه بود برش داشتم
متن نامه
آفرین داری خوب پیش میری، از پله ها برو پایین
داخلش یه کیلید بود برش داشتم
نامه رو انداختم زمین و گوشه دیوار نشستم و زانوهامو بغل کردم دستام خونی بود موهامو کنار زدم و پاشدم باید این کارو تموم کنم درو خواستم باز کنم باز نشد یاد کیلید افتادم برش داشتم و با اون درو باز کردم جلوتر پله بود که میرفت پایین ازش رفتم پایین صدای جیغ اومد به انصراف نگاه کردم یهو صدای آهنگ قط شد توی این طبقه پایین 2 تا اتاق بود کف زمین خون ریخته بود رفتم سمت یکی از اتاقا روش نوشته بود : بیا پیشم
جیهوپ : بهت یاد میدم ولی باید باهاشون بری به مرحله سوم و بعد از اون اگه برنده بشی که میری به یه جای خوب ولی اگه ببازی
ا/ت : میمیرم
جیهوپ : درسته پس زود باش
بهم یاد داد که چجوری باید پرواز کنم و منو برد به همون مرحله سومی که خودش میگفت چقدر مهربون بود اصلا بهش نمیخورد که کسی رو بُکُشه وقتی رسیدیم به مرحله سوم به اطراف نگاه کردم یه کارخونه بود چرا اینجا شبه الان باید روز باشه که برگشتم سمتش
ا/ت : چرا اینجا شبه ؟
جیهوپ : این یه بازیه این یه منطقه همیشه شبه
ا/ت : چه بازی ای
جیهوپ : این خونه ی وحشته اولین نفری هستی که به این مرحله رسیدی این مرحله با بقیه فرق میکنه باید داخل این اتاق دنبال سر نخ باشی با هر سر نخ یه صندوق باز میشه که تورو به اتاق بعدی میبره چیزایی هم میبینی که باعث وحشته میشه
ا/ت : مثلا چی؟
جیهوپ : خودت میفهمی 1 روز وقت داری پس بشین و بهش فکر کن و درست کار تو انجام بده زود باش برو داخل
بهم یه چراغ قوه داد
ا/ت : این برای چیه؟
جیهوپ : اونجا خیلی تاریکه لازمت میشه
ا/ت : ممنونم
جیهوپ : خواهش میکنم حالا برو
ا/ت : باشه
با قدمای آروم رفتم داخل تا پام به داخل رسید در بسته شد یهو یه آهنگ آروم و ترسناک پخش شد به اطراف نگاه کردم تاریک بود چراغ قوه رو روشن کردم و آروم رفتم جلو صدای پس اومد پشت سرم برگشتم و چراغ قوه رو گرفتم اونجا ولی چیزی نبود داشتم سکته میکردم نه ا/ت آروم باش فقط توهمه رفتم جلوتر یه اتاق بود یه عروسک گوشه اتاق بود با یه صندلی که وسط اتاق بود روی صندلی یه ورقه بود رفتم و ورقه رو برداشتم
متن ورقه
از من بترس
چی؟ از من بترس؟ منظورش چیه برگشتم که دیدم عروسکه پشت پامه ولی این که گوشه اتاق بود با چشمای گرد شده بهش نگاه کردم یهو دهنشو باز کرد و خواست گازم بگیره که با پا پرتش کردم اونور بازم داشت میومد سمتم یه چاقو روی میز بود برش داشتم و رفتم سمتش بت چاقو تیکه تیکش کردم توی بدنش مه پنبه بود یه نامه بود برش داشتم
متن نامه
اتاق بعدی منتظرتم
وای خدا این دیگه چیه این مرحله واقعا داره منو سکته میده یه نفس عمیق کشیدم و رفتم بیرون از اتاق رفتم جلوتر یه اتاق سمت چپ بود درش نیمه باز بود درشو باز کردم با چیزی که دیدم سر جام قفل شدم
یه آدمو دار زده بودن و یکی دیگه رو هم تیکه تیکه کرده بودن گوشه ی اتاق یه نامه بود رفتم برداشتمش
متن نامه
برگرد
برگشتم یه آدم پشتم بود چشماش دراومده بود و دستاش قط شده بود دهنش پاره شده بود
مرده : ددلمم براات تننگ ششده بوود
لکنت داشت
ا/ت : ت تو منو میشناسی؟
مرده : نه ولی لازم به شناختن نیست تو هم مثل اونایی
ا/ت : کیا؟
اومد نزدیک تر که رفتم عقب تر و خوردم به دیوار اومد و چسبید بهم خیلی قیافش ترسناک بود
مرده : اونایی که توی این اتاقن
چی چی داره میگه اونا مردن هولش دادم رفتم سمت در خواستم بازش کنم ولی قفل بود سعی کردم ولی قفل بود برگشتم داشت میومد سمتم
مرده : حالا دیگه از دست من فرار میکنی وایسا
به اطراف نگاه کردم یه طناب اونجا بود راهی برام نداشت داشت میدویید سمتم جا خالی دادم و رفتم سمت طناب خورد به دیوار طنابو برداشتم و حلقه طور گرش زدم
مرده : نمیتونی از دست من فرار کنی
رفتم پشتش و طنابو دور گردنش انداختم و تنگش کردم داشت تقلا میکرد ولی من مجبور بودم یهو افتاد انگاری مُرد یه نامه از بالا افتاد زمین خم شدم و برداشتمش
متن نامه
داخل پیرهنمه
بهش نگاه کردم مُرده بود روی زانوهام نشستم و دکمه های پیرهنشو باز کردم از ترس دستام میلرزید و یخ کرده بود پاهام سست شده بود داخل لباسش پره خون بود حالم بهم خورد لای اون خون ها یه نامه بود برش داشتم
متن نامه
آفرین داری خوب پیش میری، از پله ها برو پایین
داخلش یه کیلید بود برش داشتم
نامه رو انداختم زمین و گوشه دیوار نشستم و زانوهامو بغل کردم دستام خونی بود موهامو کنار زدم و پاشدم باید این کارو تموم کنم درو خواستم باز کنم باز نشد یاد کیلید افتادم برش داشتم و با اون درو باز کردم جلوتر پله بود که میرفت پایین ازش رفتم پایین صدای جیغ اومد به انصراف نگاه کردم یهو صدای آهنگ قط شد توی این طبقه پایین 2 تا اتاق بود کف زمین خون ریخته بود رفتم سمت یکی از اتاقا روش نوشته بود : بیا پیشم
۵۵.۳k
۲۹ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.