🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁
#خان_زاده
#پارت225
#جلد_دوم
حتی از من توضیح نمی خواست آخرای شب بود ساعت از نیمه شب گذشته بود و من با بی حالی و ناتوان به خونه برگشتم شاهین توی خونه نبود اما حضور کیمیا را حتی از عطری که توی خونه پیچیده بود میشد فهمید.
صدای کفش های پاشنه بلندش که توی خونه پیچید از از اتاق که بیرون اومد با اون لباس یک وجبی که تنش بود مثلاً میخواست جلوی من خودنمایی کنه اما خبر نداشت الان اگر لخت هم جلوم می چرخید بهش نگاه نمیکردم و اصلا برای من مهم نبود من چیزی رو گم کرده بودم که کیمیا که نه کل دنیا هم نمی تونستند هیچ جوره از فکرش درم بیارن.
به سمت آشپزخونه رفتم و یه لیوان آب سرد از یخچال برداشتم و سرکشیدم کیمیا پشت سرم وارد آشپزخانه شد گفت
€ کجا بودی عزیزم نگران شدم اتفاقی برات افتاده باشه
لیوان و محکم روی کابینت کوبیدم و گفتم من عزیز تو نیستم اینو بفهم دوروبرم نباش میزنم جون تو میگیرم و میرم قصاص میشم و راحت
پس دوروبرم نباش که دنبال یه بهونه ام تا خودمو خلاص کنم و انتقامم از تو بگیرم .
با نیشخند روی صندلی نشست پاشو روی پا انداخت و پاهای کشیده شو رو به رخ من کشید و گفت
_اینقدر بچه بازی در نیار اهورا
آیلین بهترین کارو کرد .
ایپون دخترش داره و من قراره به تو یه پسر بدم چی میخوای بهتر ازین؟
با مشت روی میز کوبیدم و گفتم من نمی خوام میفهمی بهتر از بچه برای من آیلینه من اونو می خوام نه تورو...
با زبونش روی لبش کشید و با عشوه گفت
_ یادت میره تو منو داری عشق اول زندگی تو
آیلین دیگه کیه؟
اون یه زن دهاتیه که اصلاً لیاقت تو رو نداره
عصبی موهاشو چنگ زدم و محکم کشیدم و گفتم
🌹🍁
@khanzadehhe
😻☝️
#خان_زاده
#پارت225
#جلد_دوم
حتی از من توضیح نمی خواست آخرای شب بود ساعت از نیمه شب گذشته بود و من با بی حالی و ناتوان به خونه برگشتم شاهین توی خونه نبود اما حضور کیمیا را حتی از عطری که توی خونه پیچیده بود میشد فهمید.
صدای کفش های پاشنه بلندش که توی خونه پیچید از از اتاق که بیرون اومد با اون لباس یک وجبی که تنش بود مثلاً میخواست جلوی من خودنمایی کنه اما خبر نداشت الان اگر لخت هم جلوم می چرخید بهش نگاه نمیکردم و اصلا برای من مهم نبود من چیزی رو گم کرده بودم که کیمیا که نه کل دنیا هم نمی تونستند هیچ جوره از فکرش درم بیارن.
به سمت آشپزخونه رفتم و یه لیوان آب سرد از یخچال برداشتم و سرکشیدم کیمیا پشت سرم وارد آشپزخانه شد گفت
€ کجا بودی عزیزم نگران شدم اتفاقی برات افتاده باشه
لیوان و محکم روی کابینت کوبیدم و گفتم من عزیز تو نیستم اینو بفهم دوروبرم نباش میزنم جون تو میگیرم و میرم قصاص میشم و راحت
پس دوروبرم نباش که دنبال یه بهونه ام تا خودمو خلاص کنم و انتقامم از تو بگیرم .
با نیشخند روی صندلی نشست پاشو روی پا انداخت و پاهای کشیده شو رو به رخ من کشید و گفت
_اینقدر بچه بازی در نیار اهورا
آیلین بهترین کارو کرد .
ایپون دخترش داره و من قراره به تو یه پسر بدم چی میخوای بهتر ازین؟
با مشت روی میز کوبیدم و گفتم من نمی خوام میفهمی بهتر از بچه برای من آیلینه من اونو می خوام نه تورو...
با زبونش روی لبش کشید و با عشوه گفت
_ یادت میره تو منو داری عشق اول زندگی تو
آیلین دیگه کیه؟
اون یه زن دهاتیه که اصلاً لیاقت تو رو نداره
عصبی موهاشو چنگ زدم و محکم کشیدم و گفتم
🌹🍁
@khanzadehhe
😻☝️
۶.۹k
۲۵ تیر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.