روی این دفتر نم خورده کاهی بنویس

روی این دفتر نم خورده کاهی بنویس
درد دل یا که گله ،هر چه که خواهی بنویس

آمدم تا که به حرف دل تو گوش کنم
حیف شد!باز تو بی پشت و پناهی ،بنویس

ساکتی،بغض نکن ! سخت دلم می گیرد
تو هم آواره ی این شهر سیاهی بنویس

قدر یک ثانیه در چشم تو جا می مانم
وقت تنگ است تو بی پشت و پناهی بنویس

من خبر از دل دریای نگاهت دارم
آب یک جرعه برای دل ماهی بنویس


و رسیدی تو به خطی که شروع باید کرد
باز با یاد خدا هر چه که خواهی بنویس
دیدگاه ها (۶)

کاسه ی ترسم از افکار جهنم پر شده است...ذهنم از شب قصه ی عیسی...

این متن زیبابرای دخترهای عزیز...خیلی قشنگه تو دختر شدی نه بر...

‍ ‍ تو دلت سنگ و دلم چشم به در دوخته استنزن آتش به درختی که...

زندگی را …گر توانستی به کام یک نفر شیرین کنییا توانستی زمین ...

شعر و آغوشی

صحچپتر ۱۱ _ دفتر خاطرات پنهانشب...آسایشگاه در سکوتی فرو رفته...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط