part³⁹
part³⁹
در رو باز کردم و با صحنه عجیبی مواجه شدم ، ات روی مبل خوابیده بود؛ وارد اتاق شدم و در رو از پشت بستم . کنارش نشستم و به چهره در غرق خوابش خیره شدم، آروم صورتش رو نوازش کردم
اتمام ویو کوک
پسر متوجه گذر زمان نبود و همینطوری چشماش قفل لب های ات بود؛ ذهنش درگیر این بود که اگه درگیر این وابستگی بشه چه اتفاقی میوفته! موقعیتش بازم استواره؟بعد از مدت کوتاهی به خودش اومد. بلند شد و صداش رو صاف کرد:_بیدار شو*یکم بلند
کمی نگذشته بود که ات بیدار شد و با چشم هایی نیمه باز بود به جئون خیره شد
+تو چرا هنوز اینجایی*باصدای گرفته
_چرا اینجا خوابیدی؟
+نمیخوام برم خونه!
_مگه به حرف توئه؟*با خنده ی جدی
+حتی اگه حرف منم نباشه حرف تو هم نیست، حالا برو از اتاق بیرون*و همچنان با صدای گرفته
جئون ات برآید استایل از روی مبل بلند کرد و از اتاق بیرون رفت
+ولم کن دیوونه چیکار میکنی، اگه یکی ببینه چی*جیغ جیغ اروم
_من و تو زنگ و شوهریم همه افرادی که اینجا هم کار میکنن اینو میدونن!
+منو بزار پایین خودم میام!
_ حرف نزن*جدی
+با اینکارا ابرو برام نمیزاری!* با عصبانیت
⁴⁹minutes later_ات ویو
به اتاقی که کوک داخلش بود خیره بودم؛ آخه چطور میتونه چنین کاری در حضور زنش بکنه!اونم زن باردار ؛ اعصابم خیلی خورد شده بود پس بلند شدم و به سمت در رفتم و محکم به در زدم
+جئون من پیاده میرم عمارت تو هم به کارات برسد خیلی منتظر موندم *داد و عصبی
+تازه هنوز یونا مونده !* با خنده های عصبی
با عصبانیت کیفم رو ازی روی میز برداشتم و خواستم برم که یونا سد راهم شد
یونا: میدونی اگه بچه ی وزیر نبودی تا الان به فنا رفته بودی
+تو برو خوشحالی تو بکن بچ*با تنه زدن بهش رفتن بیرون،
یونا: عوضی اشغال
³⁰minutes late
دلم نمیخواست زود برسم خونه پس وارد یک پارک شدم تا زمان تلف بشه
¹⁰minutes later
همینطور که داشتم گربه های تو پارک رو ناز میکردم متوجه چند تا پسر شدم که در حال عکس گرفتن ازم بودن و همینطور بهم نزدیک تر میشدن، آخرین نوازش رو برسر گربه کشیدم و بعد ولش کردم ؛ با آرامش کامل به راهم که دقیقا برخلاف اون پسرا بود ادامه دادم که صدام کردن
boy¹:به به چه خانم زیبا اندامی(
Boy²: این وقت شب اینجا چیکار میکنین
Boy¹: اگه بخوایین میتونیم تا خونه راهنماییتون کنیم
با لبخند به سمتشون برگشتم(ات ماسک داره)
+فک نمیکنین از ساعت خوابتون دیر شده؟
Boy³:بابت نگرانیتون ممنونیم* با خنده
+فکر میکنم دغدغه جدیدم ادب کردن عوضی هاست*کمی اروم اما طوری که قابل شنیدن بود
در رو باز کردم و با صحنه عجیبی مواجه شدم ، ات روی مبل خوابیده بود؛ وارد اتاق شدم و در رو از پشت بستم . کنارش نشستم و به چهره در غرق خوابش خیره شدم، آروم صورتش رو نوازش کردم
اتمام ویو کوک
پسر متوجه گذر زمان نبود و همینطوری چشماش قفل لب های ات بود؛ ذهنش درگیر این بود که اگه درگیر این وابستگی بشه چه اتفاقی میوفته! موقعیتش بازم استواره؟بعد از مدت کوتاهی به خودش اومد. بلند شد و صداش رو صاف کرد:_بیدار شو*یکم بلند
کمی نگذشته بود که ات بیدار شد و با چشم هایی نیمه باز بود به جئون خیره شد
+تو چرا هنوز اینجایی*باصدای گرفته
_چرا اینجا خوابیدی؟
+نمیخوام برم خونه!
_مگه به حرف توئه؟*با خنده ی جدی
+حتی اگه حرف منم نباشه حرف تو هم نیست، حالا برو از اتاق بیرون*و همچنان با صدای گرفته
جئون ات برآید استایل از روی مبل بلند کرد و از اتاق بیرون رفت
+ولم کن دیوونه چیکار میکنی، اگه یکی ببینه چی*جیغ جیغ اروم
_من و تو زنگ و شوهریم همه افرادی که اینجا هم کار میکنن اینو میدونن!
+منو بزار پایین خودم میام!
_ حرف نزن*جدی
+با اینکارا ابرو برام نمیزاری!* با عصبانیت
⁴⁹minutes later_ات ویو
به اتاقی که کوک داخلش بود خیره بودم؛ آخه چطور میتونه چنین کاری در حضور زنش بکنه!اونم زن باردار ؛ اعصابم خیلی خورد شده بود پس بلند شدم و به سمت در رفتم و محکم به در زدم
+جئون من پیاده میرم عمارت تو هم به کارات برسد خیلی منتظر موندم *داد و عصبی
+تازه هنوز یونا مونده !* با خنده های عصبی
با عصبانیت کیفم رو ازی روی میز برداشتم و خواستم برم که یونا سد راهم شد
یونا: میدونی اگه بچه ی وزیر نبودی تا الان به فنا رفته بودی
+تو برو خوشحالی تو بکن بچ*با تنه زدن بهش رفتن بیرون،
یونا: عوضی اشغال
³⁰minutes late
دلم نمیخواست زود برسم خونه پس وارد یک پارک شدم تا زمان تلف بشه
¹⁰minutes later
همینطور که داشتم گربه های تو پارک رو ناز میکردم متوجه چند تا پسر شدم که در حال عکس گرفتن ازم بودن و همینطور بهم نزدیک تر میشدن، آخرین نوازش رو برسر گربه کشیدم و بعد ولش کردم ؛ با آرامش کامل به راهم که دقیقا برخلاف اون پسرا بود ادامه دادم که صدام کردن
boy¹:به به چه خانم زیبا اندامی(
Boy²: این وقت شب اینجا چیکار میکنین
Boy¹: اگه بخوایین میتونیم تا خونه راهنماییتون کنیم
با لبخند به سمتشون برگشتم(ات ماسک داره)
+فک نمیکنین از ساعت خوابتون دیر شده؟
Boy³:بابت نگرانیتون ممنونیم* با خنده
+فکر میکنم دغدغه جدیدم ادب کردن عوضی هاست*کمی اروم اما طوری که قابل شنیدن بود
۱۶.۹k
۱۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.