part³⁷
part³⁷
A few moments later
همینطور که بهش خیره بودم دستش رو بوسیدم و نوازش کردم
مارگارت: شنیدم که داری بابا میشی! خیلی برات خوشحالم. تو هم بلاخره طعم عشق و گرمی خانواده رو مزه میکنی.
_آره....یادته که چقدر دلم بچه میخواست؟*با خنده
مارگارت:مگه میشه یادم بره....اما در تعجبم چطور تونستی با دختر کیم کنار بیای! فکر میکردم باهاش در جنگ و جدالی
_ات فقط کله شق و مغروره، اما دل مهربونی داره*صدام رو کنی صاف کردم
مارگارت: اوه مستر جئون داره از یک زن دفاع میکنه اتفاق تاریخیه!* کمی سرفه و خنده
_نه برای چی باید ازش دفاع کنم چیزی که ازش دیدم رو گفتم و به این معنانیست که بهش اعتماد یا حسی دارم...هرچی باشه بازم دختر کیمه؛ بلاخره دختر مطیع پدرشه، محموله ی ¹⁰میلیون یورویی مواد مخدر رو به فنا داد و وارد بلک روم هم شد! تاوانی برای کار هاش نداده
مارگارت: میدونی که اون واسطه ست درسته؟ اون مطیع پدرش در حالی که ازش متنفره فقط بخاطر اینکه به خون خانواده جئون تشنه است !* لبخند
_مامان خودت هم داری میگی به خون خانواده جئون تشنه ست! حد و مری نداره مثل اسب سرکشیه که هیچکس نمیتونه رامش کنه* کمی جدی
مارگارت: چون عشقی ندیده که بخاطر باهاش نرم بشه تازه مادر بچه ات هم است(مامانکوکروانشناسه)
_بیخیال مامان من فعلا بیشترین چیزی که برام اهمیت داره سلامتی توئه!
A week later _ اتمام ویو کوک_ ویو ات
پنج روزی میشه که کوک عمارت نيومده ، طبق گفته ی دست راستش پیش سنا و یونا ست !(خونه قبلی ات و کوک) شاید با رفتنش میخواست احساس دلتنگی و ضعف کنم؟ قطعا اینطوری نیست اما تنهایی آزار دهنده ست
نفس عمیقی کشیدم و عطر لاکنومم روی لباسم افشون کردم و از اتاق اومدم بیرون وارد آشپزخونه شدم و برای خودم قهوه ای درست کردم!
خدمتکار¹: خانوم جایی تشریف میبرید؟
+آره میخوام برم سرکار
خدمتکار ²: اما آقا گقتن تا زمانی که برنگشتن بیرون نرید!
+تو دنیای من چیزی به نام مرد سالاری و تبعیت از جنس مخالف وجود نداره آقا میتونه در مورد زندگی خودش نظر بده!*جدی
بعد از برداشتن قهوه با جدیت از در پشتی آشپزخونه وارد حیاط شدم و به سمت در خروجی رفتم، دو تا از بادیگارد ها جلوم رو گرفتن ، اما با بیخیالی از کنارشون رد شدم و رفتم بیرون
⁸:⁴⁶ am_کاخ آبی_ اتمام ویو ات
& خب با اجازه آقای جئون(پدر کوک) جلسه رو شروع میکنیم!
باک هیون: بفرمایید*اشاره به جونگ کوک
_خب همانطور که در نمودار ارزیابی...
ناگهان در باز شد و با ورود ات حرف جونگ کوک نصفه موند
+عذر میخوام بابت تاخیر*نفس نفس
A few moments later
همینطور که بهش خیره بودم دستش رو بوسیدم و نوازش کردم
مارگارت: شنیدم که داری بابا میشی! خیلی برات خوشحالم. تو هم بلاخره طعم عشق و گرمی خانواده رو مزه میکنی.
_آره....یادته که چقدر دلم بچه میخواست؟*با خنده
مارگارت:مگه میشه یادم بره....اما در تعجبم چطور تونستی با دختر کیم کنار بیای! فکر میکردم باهاش در جنگ و جدالی
_ات فقط کله شق و مغروره، اما دل مهربونی داره*صدام رو کنی صاف کردم
مارگارت: اوه مستر جئون داره از یک زن دفاع میکنه اتفاق تاریخیه!* کمی سرفه و خنده
_نه برای چی باید ازش دفاع کنم چیزی که ازش دیدم رو گفتم و به این معنانیست که بهش اعتماد یا حسی دارم...هرچی باشه بازم دختر کیمه؛ بلاخره دختر مطیع پدرشه، محموله ی ¹⁰میلیون یورویی مواد مخدر رو به فنا داد و وارد بلک روم هم شد! تاوانی برای کار هاش نداده
مارگارت: میدونی که اون واسطه ست درسته؟ اون مطیع پدرش در حالی که ازش متنفره فقط بخاطر اینکه به خون خانواده جئون تشنه است !* لبخند
_مامان خودت هم داری میگی به خون خانواده جئون تشنه ست! حد و مری نداره مثل اسب سرکشیه که هیچکس نمیتونه رامش کنه* کمی جدی
مارگارت: چون عشقی ندیده که بخاطر باهاش نرم بشه تازه مادر بچه ات هم است(مامانکوکروانشناسه)
_بیخیال مامان من فعلا بیشترین چیزی که برام اهمیت داره سلامتی توئه!
A week later _ اتمام ویو کوک_ ویو ات
پنج روزی میشه که کوک عمارت نيومده ، طبق گفته ی دست راستش پیش سنا و یونا ست !(خونه قبلی ات و کوک) شاید با رفتنش میخواست احساس دلتنگی و ضعف کنم؟ قطعا اینطوری نیست اما تنهایی آزار دهنده ست
نفس عمیقی کشیدم و عطر لاکنومم روی لباسم افشون کردم و از اتاق اومدم بیرون وارد آشپزخونه شدم و برای خودم قهوه ای درست کردم!
خدمتکار¹: خانوم جایی تشریف میبرید؟
+آره میخوام برم سرکار
خدمتکار ²: اما آقا گقتن تا زمانی که برنگشتن بیرون نرید!
+تو دنیای من چیزی به نام مرد سالاری و تبعیت از جنس مخالف وجود نداره آقا میتونه در مورد زندگی خودش نظر بده!*جدی
بعد از برداشتن قهوه با جدیت از در پشتی آشپزخونه وارد حیاط شدم و به سمت در خروجی رفتم، دو تا از بادیگارد ها جلوم رو گرفتن ، اما با بیخیالی از کنارشون رد شدم و رفتم بیرون
⁸:⁴⁶ am_کاخ آبی_ اتمام ویو ات
& خب با اجازه آقای جئون(پدر کوک) جلسه رو شروع میکنیم!
باک هیون: بفرمایید*اشاره به جونگ کوک
_خب همانطور که در نمودار ارزیابی...
ناگهان در باز شد و با ورود ات حرف جونگ کوک نصفه موند
+عذر میخوام بابت تاخیر*نفس نفس
۲۰.۳k
۱۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.