فصلــ💜دومــ💜
فصلــ💜دومــ💜
پارت ۵۸💜
ددی💜شوگره💜اجباریه من 💜
جیمین:: د زودباش
سانامی:: نمیخام اصن اینو
سانامی لباسشو درآورد و پرت کرد کف اتاق
جیمین با اخم نگاش کرد...
جیمین:: برش دار...زود!
سانامی:: نه🥺
جیمین:: سانامی میدونی ک اگه صگ شم...
سانامی:: خب ادامش
جیمین:: نمیخام پشت دست بخابه تو دهنت زودباش باید بریم
سانامی:: از این لباس بدم میاد انگار چسبه اونی ک خودم خاستمو میپوشم
جیمین:: آره همونی ک بازه😐
سانامی:: آره دقیقا همون اصن😑
جیمین:: اوکی ولی تاوانشم پس میدی زود عوض کن برو تو ماشین
سانامی:: هرکاری ک دلت میخواد بکن اصن تا صب منو بنداز زیرت و کاری کن زجه بزنم مهم نیست
جیمین:: حرف اضافه نزن خودم میدونم چیکار کنم باتو بعد
جیمین اینو گفت و رفت بیرون
سانامی هم ایشی گفت و رفت لباس بپوشه
مهمونی بزرگی جیمین دعوت بود و سانامی ب عنوان همسرشم باید میرفت
سانامی ارایششو کرده بود
لباس پوشید و کفشاشو تو دستش گرفت و رفت بیرون
پوشیدشون و دید جیمین نیست
تند رفت سمت پارکینگ و جیمینو تو ماشین میدید
سمتش رفت و درو باز کرد و نشست
جیمین:: فک نکنم نیاز باشه قوانینو تکرار کنم...
سانامی:: ن ددی...حواسم هست
جیمین دیگه چیزی نگفت و راه افتادن...
اینبار تنها و بدون بادیگارد رفتن
درسته جیمین با سانامی اوکی شد و الان زن خودش میدونستش و بیشتر از قبل مراقبش بود و بیشتر از بقیه میخادش و دوسش داره
ولی هنوزم همون ددی حساس و سختگیرش بود...
سانامی عاشق این رفتارای جیمینم بود،چون حس اینکه جیمین مالکشه و خودشم لیدیه جیمینه خوشحالش میکرد...
دوس داشت حس مالکیت جیمین بهش بیشتر هی بشه و رو خط قرمز زندگیش ک خودشه حساس تر باشه و همینطورم بود...
جیمین:: الو...هوی کجایی بیبی؟! صدا میاد؟! منو ببین
سانامی ب خودش اومد دید جیمین داره صداش میزنه
سانامی:: ج..جونم ارباب
جیمین:: رسیدیم پیاده شو
جیمین درو واسش باز کرد و سانامی اومد بیرون
جیمین بازوشو سمتش گرفت و سانامی بازوی جیمینو گرفت
باهم رفتن داخل
وارد ک شدن نگاهای سنگین بقیه روشون بود
خیلی بهمدیگه میومدن و تو چشم بودن
جیمین:: لیدیم،بشین اینجا
سانامی نشست رو صندلی پشت میز
جیمینم کنارش
واسشون الکل و...آوردن
ک جیمین ظرفو از طرف سانامی کشوند و گذاشت سمت خودش
سانامی:: یاااا چطور تو حق داری بخوری اما من ن
جیمین:: اعتراض ب قوانین اصلا عاقبت خوبی نداره بدگرلم...
سانامی:: اصن کوفتم شه نمیخام
جیمین میخورد و مست میکرد
وقتی جرعه جرعه مینوشید سانامی ب گلوش ک هات تر شده بود نگاه میکرد
براش ضعف میرفت
دلش شیطونی میخاست واسه ددیش...
اما میدونست عواقب خوبی نداره...
سانامی:: ددی یه کوچولو میشه بخورم؟!
جیمین همینجوری ک مینوشید زیر چشمی بهش نگاهی انداخت و بعد ظرفو گذاشت رو میز
جیمین:: از این حرارت خوشم میاد...
سانامی پوزخندی زد و شیشه شرابو سر کشید
جیمین اخمی کرد و ازش آروم گرفتش
جیمین:: با اجازه کی هوم؟؟؟!!
سانامی:: یاااااا خودم...(مست)
جیمین:: اههه رو ابرام...گور خودتو کندی
سانامی:: عممممم مهم ن..نیست...هرکاری بعد خارج شدن از این میخای باهام کن،من صدای ناله هامو از رو درد و لذت میخام ددی...درد و لذتی ک تو بهم میدی
جیمین پوزخندی زد و زبونشو رو لباش کشوند...
جیمین:: یییکی بیاد
@ بله جناب
جیمین:: ا..اهههه اینارو جم کن
@ چشم
مرده الکل چیزارو برد...
سانامی:: عاههه ددی بازم میخواستم بخورم
جیمین:: بعدا واسه ددی میخوری بد گرل😈
#dasam
❌‼️اصکی ممنوع‼️❌
پارت ۵۸💜
ددی💜شوگره💜اجباریه من 💜
جیمین:: د زودباش
سانامی:: نمیخام اصن اینو
سانامی لباسشو درآورد و پرت کرد کف اتاق
جیمین با اخم نگاش کرد...
جیمین:: برش دار...زود!
سانامی:: نه🥺
جیمین:: سانامی میدونی ک اگه صگ شم...
سانامی:: خب ادامش
جیمین:: نمیخام پشت دست بخابه تو دهنت زودباش باید بریم
سانامی:: از این لباس بدم میاد انگار چسبه اونی ک خودم خاستمو میپوشم
جیمین:: آره همونی ک بازه😐
سانامی:: آره دقیقا همون اصن😑
جیمین:: اوکی ولی تاوانشم پس میدی زود عوض کن برو تو ماشین
سانامی:: هرکاری ک دلت میخواد بکن اصن تا صب منو بنداز زیرت و کاری کن زجه بزنم مهم نیست
جیمین:: حرف اضافه نزن خودم میدونم چیکار کنم باتو بعد
جیمین اینو گفت و رفت بیرون
سانامی هم ایشی گفت و رفت لباس بپوشه
مهمونی بزرگی جیمین دعوت بود و سانامی ب عنوان همسرشم باید میرفت
سانامی ارایششو کرده بود
لباس پوشید و کفشاشو تو دستش گرفت و رفت بیرون
پوشیدشون و دید جیمین نیست
تند رفت سمت پارکینگ و جیمینو تو ماشین میدید
سمتش رفت و درو باز کرد و نشست
جیمین:: فک نکنم نیاز باشه قوانینو تکرار کنم...
سانامی:: ن ددی...حواسم هست
جیمین دیگه چیزی نگفت و راه افتادن...
اینبار تنها و بدون بادیگارد رفتن
درسته جیمین با سانامی اوکی شد و الان زن خودش میدونستش و بیشتر از قبل مراقبش بود و بیشتر از بقیه میخادش و دوسش داره
ولی هنوزم همون ددی حساس و سختگیرش بود...
سانامی عاشق این رفتارای جیمینم بود،چون حس اینکه جیمین مالکشه و خودشم لیدیه جیمینه خوشحالش میکرد...
دوس داشت حس مالکیت جیمین بهش بیشتر هی بشه و رو خط قرمز زندگیش ک خودشه حساس تر باشه و همینطورم بود...
جیمین:: الو...هوی کجایی بیبی؟! صدا میاد؟! منو ببین
سانامی ب خودش اومد دید جیمین داره صداش میزنه
سانامی:: ج..جونم ارباب
جیمین:: رسیدیم پیاده شو
جیمین درو واسش باز کرد و سانامی اومد بیرون
جیمین بازوشو سمتش گرفت و سانامی بازوی جیمینو گرفت
باهم رفتن داخل
وارد ک شدن نگاهای سنگین بقیه روشون بود
خیلی بهمدیگه میومدن و تو چشم بودن
جیمین:: لیدیم،بشین اینجا
سانامی نشست رو صندلی پشت میز
جیمینم کنارش
واسشون الکل و...آوردن
ک جیمین ظرفو از طرف سانامی کشوند و گذاشت سمت خودش
سانامی:: یاااا چطور تو حق داری بخوری اما من ن
جیمین:: اعتراض ب قوانین اصلا عاقبت خوبی نداره بدگرلم...
سانامی:: اصن کوفتم شه نمیخام
جیمین میخورد و مست میکرد
وقتی جرعه جرعه مینوشید سانامی ب گلوش ک هات تر شده بود نگاه میکرد
براش ضعف میرفت
دلش شیطونی میخاست واسه ددیش...
اما میدونست عواقب خوبی نداره...
سانامی:: ددی یه کوچولو میشه بخورم؟!
جیمین همینجوری ک مینوشید زیر چشمی بهش نگاهی انداخت و بعد ظرفو گذاشت رو میز
جیمین:: از این حرارت خوشم میاد...
سانامی پوزخندی زد و شیشه شرابو سر کشید
جیمین اخمی کرد و ازش آروم گرفتش
جیمین:: با اجازه کی هوم؟؟؟!!
سانامی:: یاااااا خودم...(مست)
جیمین:: اههه رو ابرام...گور خودتو کندی
سانامی:: عممممم مهم ن..نیست...هرکاری بعد خارج شدن از این میخای باهام کن،من صدای ناله هامو از رو درد و لذت میخام ددی...درد و لذتی ک تو بهم میدی
جیمین پوزخندی زد و زبونشو رو لباش کشوند...
جیمین:: یییکی بیاد
@ بله جناب
جیمین:: ا..اهههه اینارو جم کن
@ چشم
مرده الکل چیزارو برد...
سانامی:: عاههه ددی بازم میخواستم بخورم
جیمین:: بعدا واسه ددی میخوری بد گرل😈
#dasam
❌‼️اصکی ممنوع‼️❌
۱۰۱.۹k
۲۲ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۹۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.