ترس من
ترس من
p=14
+اینم هست
_خب چیکار میکنی
+کارم؟
_اره
+خب حدودن 13سال پیش یه پیرمردی منو پیدا کرد و پیش خودش بزرگ کرد و منو منشیش کرد و خب پیتر همین پسره پسر اونه ولی خیلی هوله پس زیاد بهش اهمیت نمیدم
*علامت پیرمرده§ علامت هانا؟(بچه دیگه علامت ندارم پس اینو میزارم)*
§به به ا.ت کوچولوم بلخره بهش گفتی
+اره خب یجورایی
_چیرو
§پس هم چیز رو بهش نگفتی
+اممم اره
§پس من میگم
+اممم باش
§خب تو این 13سال ا.ت از همون بچگی همش دنبالتون بود حتی عروسی بورا هم اون دور وایساده بود و خب عروسی جونگکوک فقط میخندید عروسی رزی هم که فقط به پسره فحش میداد حتی وقتی طلاق گرفتن با هانا دخترم رفتن مثل سگ زدنش
؟ خب روشا از همون اول بهش شک داشت
×پس تو بودی ا.ت
+میشه گفت بدون هانا نمیتونستم
_پس تو همون دختره بودی که هروقت باهاش چشم تو چشم میشدم پوزخند میزد و از اونجا میرفت
&چرا میخندیدی فک میکردم روانی هستی
+خب خنده دار بود که تو زن بگیری
€چرا نیومدی پیشم
+چون نمیتونستم... خب منو هانا یه کاری داریم خدافظ
_هی حداقل شمارتو بده
+نمیتونم
_چرا
✓ا.ت بیا دیگه عن نباش تازه پیداشون کردیم
+واقعا
✓اره
؟ خب ا.ت اگر میخایی همونجا بشینی و یکم دیگه منچ پیتر تو خونه به جاهایی بد فک کنیم بد میشه
+اوه... اره
*ا.ت بلند شد*
_امم خب پس کجا ببینمت
+فردا ساعت 6بیا همینجا
_اوک
*علامت یه مردی ®*
®هوی... تو... روشا
+اوه فک کنم همینجا باید بگاش بدم
؟ فک کنم
*علامت یونا**
+یونا همین بود؟
*اره
؟ خب روشی خودت حواست هس؟
+اره... فقط بیارش جایی همیشگی
€روشا... تو کی شدی
+من..... شدم همون کسی که باید میشدم
&حتی منی که از چیزی نمیترسم از این روشا میترسم
✓ترس نداره فقط باید بهش عادت کنی
_تو چرا دیگه ا.ت رو نمیخایی
✓چون همیش نقشه بود
×روشا تو این نبودی
+نمیدونم ادما تغیر میکنن
؟ بریم
+تهیونگ حواست به خودت باشه
_باش خدافظ
*ا.ت میره*
*روز بعد*
*ویو ا.ت*
تو شرکت نشسته بودم و رو پرونده ها تمرکز کرده بودم یهو دیدم چند نفر امدن اصلا حواسم بهشون نرفت فقط داشتم پرونده ها رو میدیدم که یهو دست دیکی خخورد به سرم با داد گفتم
+هانا نکن حوصله ندارم اخه یکی به من بگه که چرا باید اینکارو بکنم اینکه بفهمم چرا مافیا ها میگن ما ادمارو بکشیم وقتی خودشون میتونن اینکارو بکنن
_اتاق ریئست کجاست وروجک
+تو... واستا چطوری.... تو مافیای؟
&این کنجکاویت کار دستمون داد
+جونگکوک میبدی یا ببندمش
&هی خدا
_خانم کوچولو نمیخای چیزی بگی
+اخر سالن دست راست
_مسی خانم کوچولو
*ویو تهیونگ*
با جونگکوک رفتیم شرکت که دیدم خانم کوچولوم منشی اونجاست لبخندی زدم با جونگکوک یکم سر به سرش گذاشتیم بعدم رفتیم تو اتاق ریئسش
p=14
+اینم هست
_خب چیکار میکنی
+کارم؟
_اره
+خب حدودن 13سال پیش یه پیرمردی منو پیدا کرد و پیش خودش بزرگ کرد و منو منشیش کرد و خب پیتر همین پسره پسر اونه ولی خیلی هوله پس زیاد بهش اهمیت نمیدم
*علامت پیرمرده§ علامت هانا؟(بچه دیگه علامت ندارم پس اینو میزارم)*
§به به ا.ت کوچولوم بلخره بهش گفتی
+اره خب یجورایی
_چیرو
§پس هم چیز رو بهش نگفتی
+اممم اره
§پس من میگم
+اممم باش
§خب تو این 13سال ا.ت از همون بچگی همش دنبالتون بود حتی عروسی بورا هم اون دور وایساده بود و خب عروسی جونگکوک فقط میخندید عروسی رزی هم که فقط به پسره فحش میداد حتی وقتی طلاق گرفتن با هانا دخترم رفتن مثل سگ زدنش
؟ خب روشا از همون اول بهش شک داشت
×پس تو بودی ا.ت
+میشه گفت بدون هانا نمیتونستم
_پس تو همون دختره بودی که هروقت باهاش چشم تو چشم میشدم پوزخند میزد و از اونجا میرفت
&چرا میخندیدی فک میکردم روانی هستی
+خب خنده دار بود که تو زن بگیری
€چرا نیومدی پیشم
+چون نمیتونستم... خب منو هانا یه کاری داریم خدافظ
_هی حداقل شمارتو بده
+نمیتونم
_چرا
✓ا.ت بیا دیگه عن نباش تازه پیداشون کردیم
+واقعا
✓اره
؟ خب ا.ت اگر میخایی همونجا بشینی و یکم دیگه منچ پیتر تو خونه به جاهایی بد فک کنیم بد میشه
+اوه... اره
*ا.ت بلند شد*
_امم خب پس کجا ببینمت
+فردا ساعت 6بیا همینجا
_اوک
*علامت یه مردی ®*
®هوی... تو... روشا
+اوه فک کنم همینجا باید بگاش بدم
؟ فک کنم
*علامت یونا**
+یونا همین بود؟
*اره
؟ خب روشی خودت حواست هس؟
+اره... فقط بیارش جایی همیشگی
€روشا... تو کی شدی
+من..... شدم همون کسی که باید میشدم
&حتی منی که از چیزی نمیترسم از این روشا میترسم
✓ترس نداره فقط باید بهش عادت کنی
_تو چرا دیگه ا.ت رو نمیخایی
✓چون همیش نقشه بود
×روشا تو این نبودی
+نمیدونم ادما تغیر میکنن
؟ بریم
+تهیونگ حواست به خودت باشه
_باش خدافظ
*ا.ت میره*
*روز بعد*
*ویو ا.ت*
تو شرکت نشسته بودم و رو پرونده ها تمرکز کرده بودم یهو دیدم چند نفر امدن اصلا حواسم بهشون نرفت فقط داشتم پرونده ها رو میدیدم که یهو دست دیکی خخورد به سرم با داد گفتم
+هانا نکن حوصله ندارم اخه یکی به من بگه که چرا باید اینکارو بکنم اینکه بفهمم چرا مافیا ها میگن ما ادمارو بکشیم وقتی خودشون میتونن اینکارو بکنن
_اتاق ریئست کجاست وروجک
+تو... واستا چطوری.... تو مافیای؟
&این کنجکاویت کار دستمون داد
+جونگکوک میبدی یا ببندمش
&هی خدا
_خانم کوچولو نمیخای چیزی بگی
+اخر سالن دست راست
_مسی خانم کوچولو
*ویو تهیونگ*
با جونگکوک رفتیم شرکت که دیدم خانم کوچولوم منشی اونجاست لبخندی زدم با جونگکوک یکم سر به سرش گذاشتیم بعدم رفتیم تو اتاق ریئسش
۱۱.۰k
۱۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.