ترس من
ترس من
p=12
*ویو تهیونگ*
هنوزم با بچه ها در ارتباط دارم
بورا که بعد یک سال با یه پسری اشنا شد و ازدواج کرد بهمون گفت میخاد روشا رو فراموش کنه چون خودشو مقصر مرگش میدونه و الان یه دختر 9ساله داره
جونگکوک هم با یه دختری اشنا شد و ازدواج کرد اونم یه پسر 10ساله داره و با زنش و پسرش رفتن امریکا و الان اونجا زندگی میکنن
سوفی هم ازدواج کرد ولی بعد 5سال جدا شد و الان یه دختر و یه پسر داره که هردوشون4سالشونه
رزی هم برا ادامه تحصیل رفت کانادا
ماریا هم با اون اخلاقش هنوز سینگله
منم بدون روشا هیچم
داشتم همینجوری قدم میزدم و رسیدم به کافه امروز قرار بود با بچه ها بعد3سال همو ببینیم رفتم کافه همشونو دیدم بغلشون کردم نشستیم
_خب چه خبر... بدون من خوشین
&نه اممم با کسی اشنا نشدی
_خودتون میدونین که من بعد روشا دیگه به هیچکس فک نمیکنم
€هی... خیلی دلم براش تنگ شده
*علامت شوهر بورا∆ علامت زن جونگکوک$ *
∆تهیونگ انقدر چیز نباش روشا که نمیدونم کی اینو نمیخاد
_ولی من نمیتونم کسی رو مثل اون دوس داشته باشم
$وا تو داری پیر میشی ولی هنوز زن هم نگرفتی
×ببین تهیونگ میدونم روشا تنها کسی بود که بهش فکمیکردی ولی اونم اینو نمیخاد
_هی
~روشا... دلم براش تنگ شده
٪دلم میخاد بغلش کنم محکم تا خفه بشه
€واقعا اون نباید اینجوری میمیرد
_هیچکس داغون تر از من نمیشه
¥اممم سلام خب بچه نمیدونم چطوری بگم
_سوکا چیرو
¥اینو میشناسی
*عکس ا.ت رو نشونش میده*
_این... این.... روشاست؟
¥اممم خب روح روشا هیچوقت به دنیا بعد مرگ نیومد چون تو این 13سال همه پرونده ها رو دیدم ولی نبود
€یعنی اون دوباره متولد شد؟
¥به احتمال زیاد اون اصلا نمرده فقط ناپدید شده
_یعنی میشه روشا زنده باشه
*یهو یه ختری میاد تو کلافه میاد*
+سلام ببخشید یه قهوه بهم میدن
'بله حتما
+ممنو....واو من شما رو جایی ندیدم
_فک نکنم
+اسمت چیه
_کیم تهیونگ
+کیم تهیونگ..... اممم خب خوشحال شدم
_منو میشناسی
+نه فقط یکم برام اشنا بودی
_اسمت چیه
+روشا
_روشا؟
+اره
€تو... تو.... روشایی
p=12
*ویو تهیونگ*
هنوزم با بچه ها در ارتباط دارم
بورا که بعد یک سال با یه پسری اشنا شد و ازدواج کرد بهمون گفت میخاد روشا رو فراموش کنه چون خودشو مقصر مرگش میدونه و الان یه دختر 9ساله داره
جونگکوک هم با یه دختری اشنا شد و ازدواج کرد اونم یه پسر 10ساله داره و با زنش و پسرش رفتن امریکا و الان اونجا زندگی میکنن
سوفی هم ازدواج کرد ولی بعد 5سال جدا شد و الان یه دختر و یه پسر داره که هردوشون4سالشونه
رزی هم برا ادامه تحصیل رفت کانادا
ماریا هم با اون اخلاقش هنوز سینگله
منم بدون روشا هیچم
داشتم همینجوری قدم میزدم و رسیدم به کافه امروز قرار بود با بچه ها بعد3سال همو ببینیم رفتم کافه همشونو دیدم بغلشون کردم نشستیم
_خب چه خبر... بدون من خوشین
&نه اممم با کسی اشنا نشدی
_خودتون میدونین که من بعد روشا دیگه به هیچکس فک نمیکنم
€هی... خیلی دلم براش تنگ شده
*علامت شوهر بورا∆ علامت زن جونگکوک$ *
∆تهیونگ انقدر چیز نباش روشا که نمیدونم کی اینو نمیخاد
_ولی من نمیتونم کسی رو مثل اون دوس داشته باشم
$وا تو داری پیر میشی ولی هنوز زن هم نگرفتی
×ببین تهیونگ میدونم روشا تنها کسی بود که بهش فکمیکردی ولی اونم اینو نمیخاد
_هی
~روشا... دلم براش تنگ شده
٪دلم میخاد بغلش کنم محکم تا خفه بشه
€واقعا اون نباید اینجوری میمیرد
_هیچکس داغون تر از من نمیشه
¥اممم سلام خب بچه نمیدونم چطوری بگم
_سوکا چیرو
¥اینو میشناسی
*عکس ا.ت رو نشونش میده*
_این... این.... روشاست؟
¥اممم خب روح روشا هیچوقت به دنیا بعد مرگ نیومد چون تو این 13سال همه پرونده ها رو دیدم ولی نبود
€یعنی اون دوباره متولد شد؟
¥به احتمال زیاد اون اصلا نمرده فقط ناپدید شده
_یعنی میشه روشا زنده باشه
*یهو یه ختری میاد تو کلافه میاد*
+سلام ببخشید یه قهوه بهم میدن
'بله حتما
+ممنو....واو من شما رو جایی ندیدم
_فک نکنم
+اسمت چیه
_کیم تهیونگ
+کیم تهیونگ..... اممم خب خوشحال شدم
_منو میشناسی
+نه فقط یکم برام اشنا بودی
_اسمت چیه
+روشا
_روشا؟
+اره
€تو... تو.... روشایی
۷.۱k
۱۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.