عمارت
#عمارت
#part۱۲
تهیونگ توی ماشین داشت برگه هارو بررسی میکرد.
+واااااای
با دیدن یه چیزی توی راه داد زدم.
_چیشده؟
تهیونگ از ترس با لحن کمی داد گفت.
+تـ....تهیونگ! تهیونگگگگگ
تهیونگ عینکش رو در آورد و گفت:
_چیشدهه ا.تت؟
داد زد. دستامو بهم حلقه کردم و با ذوق حرف زدم.
+آقای کیم نگاه کنید، یه پرنده ای دیدم که اون تنها پرنده ایه که میتونه به سمت عقب پرواز کنه!! خیلی جالبه نه؟ خیلی خیلی خوشحالم که تونستم اونو ببینمم!
#تهیونگ
وقتی فهمیدم اون موضوعی که فکر میکردم نیست عصبی شدم.
_ا.تتت....من مسخره تو ام؟
ببا عصبانیت خیلی بلند داد زدم. ا.ت با داد من لرزید! دستاشو که قفل کرده بود بهم باز کرده بود و به سمت عقب تکیه داد.
_با توامممم
دوباره داد زدم.
+بـ....ببخشید
آروم بدون اینکه بهم نگاه کنه گفت.
_خیلی وراجی میکنی، ای کاش بتونی به جاش قشنگ کار کنی و به یه دردی بخوریی
بلند تر داد زدم.
#ا.ت
وقتی تهیونگ سرم داد زد بغض گرفته بودم میترسیدم منو بزنه! ای ا.ت احمق...باز وراجی کردی!
#تهیونگ
وقتی دیدم ترسیده بیخیال شدم و برگشتم سر کارم.
آخ تهیونگ...این چه کاری بود؟ چرا سرش داد زدی؟
بد اخلاق!!
رسیدیم عمارت.
"بعد از چند ماه"
#ا.ت
دیگه شب شده بود! کارام تموم شد.
رفتم اتاقم تا یه دوش بگیرم، نایون داشت سونی بازی میکرد.
بیخیال شدم و رفتم لباسامو جمع کنم تا برم حموم.
که یهو یه جیزی افتاد!!!
با تعجب به اون قسمت تاریک اتاق خیره شدم.
یعنی چی بود؟
+کیه؟
یهو یه سایه روی دیوار افتاد!!!
جیغ کشیدم و....
#part۱۲
تهیونگ توی ماشین داشت برگه هارو بررسی میکرد.
+واااااای
با دیدن یه چیزی توی راه داد زدم.
_چیشده؟
تهیونگ از ترس با لحن کمی داد گفت.
+تـ....تهیونگ! تهیونگگگگگ
تهیونگ عینکش رو در آورد و گفت:
_چیشدهه ا.تت؟
داد زد. دستامو بهم حلقه کردم و با ذوق حرف زدم.
+آقای کیم نگاه کنید، یه پرنده ای دیدم که اون تنها پرنده ایه که میتونه به سمت عقب پرواز کنه!! خیلی جالبه نه؟ خیلی خیلی خوشحالم که تونستم اونو ببینمم!
#تهیونگ
وقتی فهمیدم اون موضوعی که فکر میکردم نیست عصبی شدم.
_ا.تتت....من مسخره تو ام؟
ببا عصبانیت خیلی بلند داد زدم. ا.ت با داد من لرزید! دستاشو که قفل کرده بود بهم باز کرده بود و به سمت عقب تکیه داد.
_با توامممم
دوباره داد زدم.
+بـ....ببخشید
آروم بدون اینکه بهم نگاه کنه گفت.
_خیلی وراجی میکنی، ای کاش بتونی به جاش قشنگ کار کنی و به یه دردی بخوریی
بلند تر داد زدم.
#ا.ت
وقتی تهیونگ سرم داد زد بغض گرفته بودم میترسیدم منو بزنه! ای ا.ت احمق...باز وراجی کردی!
#تهیونگ
وقتی دیدم ترسیده بیخیال شدم و برگشتم سر کارم.
آخ تهیونگ...این چه کاری بود؟ چرا سرش داد زدی؟
بد اخلاق!!
رسیدیم عمارت.
"بعد از چند ماه"
#ا.ت
دیگه شب شده بود! کارام تموم شد.
رفتم اتاقم تا یه دوش بگیرم، نایون داشت سونی بازی میکرد.
بیخیال شدم و رفتم لباسامو جمع کنم تا برم حموم.
که یهو یه جیزی افتاد!!!
با تعجب به اون قسمت تاریک اتاق خیره شدم.
یعنی چی بود؟
+کیه؟
یهو یه سایه روی دیوار افتاد!!!
جیغ کشیدم و....
۱۳.۲k
۲۴ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.