تک پارتی
#تک_پارتی
#وداع
#جونگوک
افراد: مارتیس(همون ا.ت هم میشه)
کوک
ببخشید دیر شد یادم رفت بزارمش
+کوچولوی من!
دستمو پس زد. میدونستم اینکاراش واسه لج بازیه کاریه که کردم.
+نکن اینکارو ماری!
_تمومش کن کوک... من، من میدونم دوسم داری! ولی من از خانواده ی شاهزاده نیستم. تو شاهی! شاه یه کشور! این چیز کمی نیست، ولی به منم حق بده. من نمیخوام تو قصر پادشاهی تو حقیر باشم و مسخرم کنن!
راست میگفت. ولی من بدون اون چه طوری زندگی کنم؟.
+مشکلت آدمای قصره؟ اصلا بیا بریم تو دور ترین نقطه ی دنیا دوتایی زندگی کنیم. مارتیس من دوست دارم، اصلا من از قصر فرار میکنم بزار هرچی میخوان بگن مهم اینه که ما باهم باشیم ماری!
_: اشک تو چشمام جمع شد. منم دوسش داشتم، برام واقعا مهم بود. ولی کار دنیا اینه... جداکردن آدما! کلی اصرار کرد ولی من نمیتونم. کشور از بین میره!
_نه، کوک نه... اصرار نکن! برو... دیگه نیا! بزار راحت باشم هم من و هم تو. منم دوست دارم کوک من. ولی کل کشور به تو وابسته ست، بزار همه چی همینجا تموم شه. من به همه میگم فقط سوء تفاهم بوده توهم بگو نمیشناسیم. اما من، تو هرجای جهانم بریم بازم همو دوست داریم. تو همیشه تو قلب من میمونی کوک من!
با گریه گفتم. واقعا جدایی چه قدر سخته!
+چه بازیه بدی ماری! ای کاش دنیا کاری نمیکرد که آدما از هم جدابشن! اگه این انتخابته من چیزی نمیگم ولی بدون هیچکس! هیچ کس جای تورو نمیگیره!!! ماری قشنگم.
چه شبی! منو پادشاه با گریه از هم جدا شدیم.
چه غم انگیز...
رفتم نشستم رو صندلی، دلم نمیخواست ازش دور باشم! دردسر شاهزاده بودن همینه. از فردا به چشم یه زن عادی میبینمش درحالی که کل خاطراتم باهاش بوده!
چه وداع غم انگیزی... هیچ سحر و جادویی اثر نمیکرد حالمو درست کنه!
نگاهم دوباره به چشماش گره خورد.
+فراموشم نکن ماه من!
_نمیکنم پادشاه قهرمانم!
+خداحافظ مارتیس عزیزم
_خدافظ کوک من!
واینگونه بود عشق شاهزاده به دختری....
#وداع
#جونگوک
افراد: مارتیس(همون ا.ت هم میشه)
کوک
ببخشید دیر شد یادم رفت بزارمش
+کوچولوی من!
دستمو پس زد. میدونستم اینکاراش واسه لج بازیه کاریه که کردم.
+نکن اینکارو ماری!
_تمومش کن کوک... من، من میدونم دوسم داری! ولی من از خانواده ی شاهزاده نیستم. تو شاهی! شاه یه کشور! این چیز کمی نیست، ولی به منم حق بده. من نمیخوام تو قصر پادشاهی تو حقیر باشم و مسخرم کنن!
راست میگفت. ولی من بدون اون چه طوری زندگی کنم؟.
+مشکلت آدمای قصره؟ اصلا بیا بریم تو دور ترین نقطه ی دنیا دوتایی زندگی کنیم. مارتیس من دوست دارم، اصلا من از قصر فرار میکنم بزار هرچی میخوان بگن مهم اینه که ما باهم باشیم ماری!
_: اشک تو چشمام جمع شد. منم دوسش داشتم، برام واقعا مهم بود. ولی کار دنیا اینه... جداکردن آدما! کلی اصرار کرد ولی من نمیتونم. کشور از بین میره!
_نه، کوک نه... اصرار نکن! برو... دیگه نیا! بزار راحت باشم هم من و هم تو. منم دوست دارم کوک من. ولی کل کشور به تو وابسته ست، بزار همه چی همینجا تموم شه. من به همه میگم فقط سوء تفاهم بوده توهم بگو نمیشناسیم. اما من، تو هرجای جهانم بریم بازم همو دوست داریم. تو همیشه تو قلب من میمونی کوک من!
با گریه گفتم. واقعا جدایی چه قدر سخته!
+چه بازیه بدی ماری! ای کاش دنیا کاری نمیکرد که آدما از هم جدابشن! اگه این انتخابته من چیزی نمیگم ولی بدون هیچکس! هیچ کس جای تورو نمیگیره!!! ماری قشنگم.
چه شبی! منو پادشاه با گریه از هم جدا شدیم.
چه غم انگیز...
رفتم نشستم رو صندلی، دلم نمیخواست ازش دور باشم! دردسر شاهزاده بودن همینه. از فردا به چشم یه زن عادی میبینمش درحالی که کل خاطراتم باهاش بوده!
چه وداع غم انگیزی... هیچ سحر و جادویی اثر نمیکرد حالمو درست کنه!
نگاهم دوباره به چشماش گره خورد.
+فراموشم نکن ماه من!
_نمیکنم پادشاه قهرمانم!
+خداحافظ مارتیس عزیزم
_خدافظ کوک من!
واینگونه بود عشق شاهزاده به دختری....
۱۶.۳k
۲۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.