تک پارتی
#تک_پارتی
#تو_زیبایی
#جیمین
با دستام بهش گفتم این یه گوشیه.
+ا... این، یه... گوشیه؟
_آره آفرین!
+چی گفتی؟
خندید. اومد نزدیک صورتم.
_می... گم... آفرین
+میگی آفرین؟
سرشو تکون داد.
_یکم راجب خودم برام بگو!
+نمیشنوم!
_هوف...
با اشاره ی دستام بهش گفتم. یه دوسالی میشد باهم اینجا بودیم و من دیگه بلد بودم باهاش از راه دست و اشاره حرف بزنم. اون واقعا عالی بود. اگه میشنید مطمئنم یه آدم موفقی میشد.
+خب تو...
داد میزد. خندیدم، دوباره با اشاره گفتم که داد نزنه. اونم خندید.
+خب تو... خیلی خوشگلی!
خندیدم. خب معلوم بود اینو می گفت.
_دروغگو!(لبخونی)
+نه چون خودتو نمیبینی!
_پس... توهم... خیلی... صدات... قشنگه!
با لبخونی و اشاره بهش گفتم.
+ای کاش میشنیدم! هم صدای تورو هم خودمو.
دستمو به نشونه ی منفی تکون دادم.
_تو... عالی... هستی... جولی... من... بهت... افتخار... میکنم!
خندید. تاحالا شده کسیو که ندیدی دوسش داشته باشی؟ برای من شده. من عاشق این دختر شدم. اما مطمئنم زیباست.
+هی... جیمینا! من زیبانیستم تلاشی نکن!
آروم دم گوشم گفت. عصبی شدم و برگشتم سمت تختم اون زیبا بود. من بااینکه ندیده بودمش میدونستم.
اومد پیشم و تکونم داد. توجهی نکردم.
+هی! موچی... ناراحتی ازم!موچی! تو قراره فردا عمل بشی چرا ناراحتی؟
برگشت سمتم. لبخندی زدم.
_من... فردا... عمل... میشم... و... به... تو.... میگم... که... خیلی... زیبا... هستی... کوچولو!
خندیدم. من؟ زیبا؟ نه امکان نداره...
+باشه... جیمین! ولی من کوچولو نیستم!
سرشو تکون داد.
_اگه... خوشگل... نبودی... باهات... ازدواج... نمیکردم!
+اووو... باشه، ولی تو حتی منم ندیدی!!!
_دنیا... قشنگه؟
نمیدونم چرا ادامه نداد.
+آره جیمنا! خیلی زیاد.
_دلم... میخواد.. ببینمش!
+میبینی... فردا بعد از عمل!
«فردا صبح»
داشتن میبردنم اتاق عمل. واقعا ذوق داشتم قیافه شو ببینم! آرزومه... من مطمئنم اون زیباست...
+جیمینااا! جیمینااا!
صدای ا.ت رو از پشت سرم شنیدم. برگشتم!
+موچی... داری میری؟
سرمو تکون دادم.
_من.... خیلی... خوشحالم!
+منم... امیدوارم...
سرفه کردم. بالاآوردم طوری که.... نه وایسا، خون بود!!!
(ویو جیمین)
صدای ا.ت رو که شنیدم، نگران شدم خواستم برم سمتش اما جایی رو نمیدیدم. چه اتفاقی افتاده؟ نکنه قراره حالش بد بشه؟
_ا.ت! ا.ت!
بلند داد زدم. نمیتونستم جایی رو ببینم. دکترا اومدن. دستم رو گرفتن و منو بردن عقب. گریه داشتم میکردم! خیلی عجیب بود... اما من میدونم حال ا.ت خوب میشه! قول داد که پیشم میمونه من بعد از عمل قرار بود صورتشو ببینم.
_جیمین! باید بریم عملت دیر میشه!
سرمو به نشونه منفی تکون دادم.
_من... من باید ا.ت رو ببینم!
با نگرانی گفتم.
_نه جیمین! بریم.
بردنم. بزور! الان حال ا.ت من بد بود.
«بعد از عمل»
......
نشد همشو بزارم دیگه دوپارت شد:)
#تو_زیبایی
#جیمین
با دستام بهش گفتم این یه گوشیه.
+ا... این، یه... گوشیه؟
_آره آفرین!
+چی گفتی؟
خندید. اومد نزدیک صورتم.
_می... گم... آفرین
+میگی آفرین؟
سرشو تکون داد.
_یکم راجب خودم برام بگو!
+نمیشنوم!
_هوف...
با اشاره ی دستام بهش گفتم. یه دوسالی میشد باهم اینجا بودیم و من دیگه بلد بودم باهاش از راه دست و اشاره حرف بزنم. اون واقعا عالی بود. اگه میشنید مطمئنم یه آدم موفقی میشد.
+خب تو...
داد میزد. خندیدم، دوباره با اشاره گفتم که داد نزنه. اونم خندید.
+خب تو... خیلی خوشگلی!
خندیدم. خب معلوم بود اینو می گفت.
_دروغگو!(لبخونی)
+نه چون خودتو نمیبینی!
_پس... توهم... خیلی... صدات... قشنگه!
با لبخونی و اشاره بهش گفتم.
+ای کاش میشنیدم! هم صدای تورو هم خودمو.
دستمو به نشونه ی منفی تکون دادم.
_تو... عالی... هستی... جولی... من... بهت... افتخار... میکنم!
خندید. تاحالا شده کسیو که ندیدی دوسش داشته باشی؟ برای من شده. من عاشق این دختر شدم. اما مطمئنم زیباست.
+هی... جیمینا! من زیبانیستم تلاشی نکن!
آروم دم گوشم گفت. عصبی شدم و برگشتم سمت تختم اون زیبا بود. من بااینکه ندیده بودمش میدونستم.
اومد پیشم و تکونم داد. توجهی نکردم.
+هی! موچی... ناراحتی ازم!موچی! تو قراره فردا عمل بشی چرا ناراحتی؟
برگشت سمتم. لبخندی زدم.
_من... فردا... عمل... میشم... و... به... تو.... میگم... که... خیلی... زیبا... هستی... کوچولو!
خندیدم. من؟ زیبا؟ نه امکان نداره...
+باشه... جیمین! ولی من کوچولو نیستم!
سرشو تکون داد.
_اگه... خوشگل... نبودی... باهات... ازدواج... نمیکردم!
+اووو... باشه، ولی تو حتی منم ندیدی!!!
_دنیا... قشنگه؟
نمیدونم چرا ادامه نداد.
+آره جیمنا! خیلی زیاد.
_دلم... میخواد.. ببینمش!
+میبینی... فردا بعد از عمل!
«فردا صبح»
داشتن میبردنم اتاق عمل. واقعا ذوق داشتم قیافه شو ببینم! آرزومه... من مطمئنم اون زیباست...
+جیمینااا! جیمینااا!
صدای ا.ت رو از پشت سرم شنیدم. برگشتم!
+موچی... داری میری؟
سرمو تکون دادم.
_من.... خیلی... خوشحالم!
+منم... امیدوارم...
سرفه کردم. بالاآوردم طوری که.... نه وایسا، خون بود!!!
(ویو جیمین)
صدای ا.ت رو که شنیدم، نگران شدم خواستم برم سمتش اما جایی رو نمیدیدم. چه اتفاقی افتاده؟ نکنه قراره حالش بد بشه؟
_ا.ت! ا.ت!
بلند داد زدم. نمیتونستم جایی رو ببینم. دکترا اومدن. دستم رو گرفتن و منو بردن عقب. گریه داشتم میکردم! خیلی عجیب بود... اما من میدونم حال ا.ت خوب میشه! قول داد که پیشم میمونه من بعد از عمل قرار بود صورتشو ببینم.
_جیمین! باید بریم عملت دیر میشه!
سرمو به نشونه منفی تکون دادم.
_من... من باید ا.ت رو ببینم!
با نگرانی گفتم.
_نه جیمین! بریم.
بردنم. بزور! الان حال ا.ت من بد بود.
«بعد از عمل»
......
نشد همشو بزارم دیگه دوپارت شد:)
۱۲.۰k
۲۴ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.