BTS, Roman

#قطره_های_خون_گردنم
#Part8

تهیونگ- دیگه باید بریم.
من- صبر کن.. تو هنوز به من نگفتی چرا اوردینم اینجا؟
تهیونگ- باید سرهنگ برات بگه. تو امشب و خونه من بخوابم، فردا بهت قول میدم بفهمه.
(ناراحت)من- اوم، باعش<<بچه ها این &#x27;ع&#x27; تو کلمه &#x27;باعش&#x27; ، به معنای کنایه ست. یعنی داره میگه: من که میدونم فردا هم چیزی نمیفهمم>>

و سوار ماشین شدیم.

تهیونگ- اینجا خونه منه. خواهش میکنم راحت باش

خونه خیلی تو چشمی هم نداشت. یک خونه ساده اما خیلی بزرگ بود با سرامیک های مشکی، لوستر مشکی، درب های مشکی، و....[اووووو! این خونآشام ها هم به نور حساسیت دارن!]
ولی تم رنگ و دکوراسیونش و دوست داشتم. خیلی قشنگ بود.
دیوار ها تار عنکبوت های بزرگی گرفته بود. وقتی نگاهشتون میکردم، با اون عنکبوت های بزرگ، تنم به مور مور درمیومد.

من- اَییییییی، چرا اینا رو تمیز نمیکنی!!؟
تهیونگ- خیلی ببخشید که اینجا خونه یک خونآشامه نه یک انسان. من همینطوری زندگی میکنم. اونا حکم تزیینات رو توی خونه هامون دارن. مثل مجسمه هایی که شما دارین
من- اوم.. راست میگی. میگم، اجازه دارم توی خونت بگردم؟
تهیونگ- اره فقط دست به چیزی نزنی.
من- باااشهههههه

<<از قسمت حیاط میگم>>
باغ بزرگ با گل رزای مشکی. هه! چقدر دلگیر!
بوته هاش خشک شده بودن. فکر کردم هیچوقت بهشون آب نمیده، اما اینطور که معلوم بود پایه گل ها گِلی بودن. پس یعنی بهشون آب میده..
دیدگاه ها (۰)

BTS

BTS, Roman

BTS, Roman

BTS, Roman

فیک عشق ابدی

Revenge or love ?Part 12 سریع در رو بست و قفلش کرد لعنتی رسم...

love Between the Tides³¹شبتهیونگرفتم بیمارستان تهیونگ: ببخشی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط