سایه

#سایه
`𝘚𝘩𝘢𝘥𝘰𝘸
#part29

یونگی:بعد از تموم شدن کلاسم گفتم
خسته نباشین بچه ها میتونین برین
خانم پارک وویونگ بمونین کارتون دارم
وویونگ:چشم استاد
یونگی:بعد از خالی شدن کلاس رفتم سمتش
ا.ت کجاست؟
وویونگ:اووردن اسمش باعث شد بغض گلومو بگیره
پدرش اونو گرفته
من خیلی نگرانشم استاد
یونگی:اون پیش منه
وویونگ:چیییییی
یونگی:نگران نباش جای ا.ت امنه
می‌دونی کِی تا امن میشه؟
وقتی که دهن باز کنی بگی اون پیش ماست...
وویونگ:ن..نه من غلط بکنم استاد
من... میتونم ازتون بخوام منو ببرین پیشش؟
یونگی:اصلا
فقط بدون جاش امنه و خودشم راحته
گفتم که از نگرانی در بیای دختر
وویونگ:ممنون...
بعد از رفتنش نشستم روی صندلی
اون پیش استاد چیکار می‌کنه ها؟
اصلا استاد کیه
وای
ا.ت ا.ت سرمو گذاشتم روی میز و آروم گریه می‌کردم

_
ا.ت:هیچی تو خونه نیست چرا باید بریم خرید اینطور نمیشه...صدای در اومد یونگی درو باز کرد و اومد تو..
عه یونگییی
یونگی:بله؟؟؟
ا.ت:میشه بریم خرید؟
یونگی:چرا
ا.ت:خب هیچی تو خونه نیست انسان
یونگی:خیلی خب بدو آماده شو بیا
ا.ت:محکم بغلش کردم
مرسیییی
یونگی:فقط منتظرم ببینم آخر این قصه چیه...
تو مال من میشی؟

ا.ت:بعد از چند دقیقه آماده شدم و رفتم پایین
یونگی:خب بریم؟
ا.ت:اهومم بریم بریم
یونگی:در ماشین باز کردم و نشستم
ا.ت:سوار شدم
میشه آهنگ بزاری یونگی؟
یونگی:میخوام باهات حرف بزنم
ا.ت:چیی؟
یونگی:ببین ا.ت ما مافیاییم خب اینو که میدونی
اما نه از نوعی که بابات هست
پدرت کارایی که با ما کرد غیرقابل باوره
کاری کرد که..هی ولش
از بچگی دارم برای روزی که خودم خونشو بریزم برنامه ریزی میکنم
ا.ت:اون باباتو کشته و سرمو انداختم پایین
یونگی:آره...صب کن بینم تو از کجا میدونیی؟
ا.ت:حالا مهم نیست که از کجا میدونم
مهم اینه که اون هم پدر تورو کشته و بدبختت کرده
هم مادر منو..
از بچگی تو حسرت بغل مامانم..گرفتن دستاش و بوی عطر تنش و توی دلم کاشته
چشمام پر اشک شد
پاکشون کردم و ادامه دادم
هدف ما مشترکه یونگی
خواهش میکنم بزار منم همراهتون باشم
یونگی:باید یه کاری کنی
بهش زنگ میزنی
چیزایی که بهت میگم و تکرار می‌کنی
با این کار چند قدم میوفتیم جلو
شاید لازم باشه وویس بگیریم براش
بعد از تماس گرفتن تو
مثلا داریم اذیتت میکنیم
اون نقطه ضعفشو خیلی وقته لو داده
تویی ا.ت
ا.ت:من امادم
یونگی:بعد از خرید میریم شرکت دنبال جیمین
دیدگاه ها (۰)

ادامه پارت ۲۹بعد که رفتیم خونه ساعت دوازده شب بهش زنگ میزنی ...

#سایه`𝘚𝘩𝘢𝘥𝘰𝘸#part30یونگی:همون‌طور که داشتیم حرف میزدیم ا.ت ی...

ادامه پارت ۲۸لیان:با اصبانیت ماشین و می‌روندم سمت خونهتا خود...

#سایه`𝘚𝘩𝘢𝘥𝘰𝘸#part28لیان:دخترم بیا پیشماومدم ببرمت اومدم از د...

پارت ۸۲ فیک ازدواج مافیایی

love Between the Tides¹⁸ ا/ت خیلی احساس ترس تو خونه ی تهیونگ...

love Between the Tides²⁶رفتم سوار ماشین شدم تهیونگ: دو ساعت ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط